سه شنبه, 11 اردیبهشت 1403
سه شنبه, 11 اردیبهشت 1403
یادداشتی درباره کارویژه های غیرانتخاباتی «انتخابات»:

راه طی شده

۱۴۰۰/۰۳/۲۷ ۱۷:۲۲ چاپ

 حکایت گیلان | برای من جنبش اصلاح‌طلبی به مثابه یک «نهضت مقاومت ملی» بود در برابر پیشروی اقتدارگرایی و حذف جمهوریت نظام. مقاومت در برابر ربودن آرمان‌های انقلاب و در برابر استقرار حکومت بنیادگرایان بر ایران.

از همان سال 76، جنبش انتخاباتی، جنبش «نه» بود به گزینه از پیش تعیین‌شده اقتدارگرایان؛ آن‌که تلویزیون او را بیش از همه نشان می‌داد و از یک سال قبل افتتاح‌کننده پروژه‌های مختلف بود. نه به ناطق نوری در شکل ایجابی‌اش به رای «آری» به سید محمد خاتمی تبدیل شد که در ایام انتخابات از آزادی‌های اجتماعی و حقوق مدنی و شهروندی سخن گفت. طبیعی بود که از همان ابتدا، رای‌های مردم معترض، «رای اعتراضی» و درعین‌حال «رای سلبی» و «رای تاکتیکی» باشد برای بیان مخالفتشان با وضعیت موجود.

سال 84 اما یک اشتباه تحلیلی و خطای راهبردی رخ داد؛ اصلاح‌طلبان گمان بردند که اصلاحات سیاسی محقق شده و انتخابات در معنای واقعی‌اش شکل گرفته است. بنابراین، گویی که در یک «انتخابات» و رقابتی آزاد شرکت می‌کنند، به معرفی کاندیداهای متعدد پرداختند. اما آن‌چه رخ داد تلنگری شوک‌آور بود؛ مهندسی پیچیده انتخابات چند لایه، منجر به روی کار آمدن گزینه اقتدارگرایان شد و این‌بار رای اعتراض به حساب موجود عجیب‌الخلقه‌ای به نام محمود احمدی‌نژاد ریخته شد که ظاهراً عدالت‌خواه بود و از محرومان سخن می‌گفت.

شوک 84 اصلاح‌طلبان را از خواب خوش بیدار کرد. فهمیدند که تا تحقق «انتخابات آزاد و رقابتی» هنوز راه زیادی مانده است. این شد که در سال 88 در پی جبران خطای 84 برآمدند؛ انتخابات تنها در شکل جنبشی‌اش می‌توانست نیروی عظیم اجتماعی برای مقاومت در برابر اقتدارگرایان تولید کند؛ پس سید محمد خاتمی به صحنه آمد تا تبدیل به «کاندیدای واحد» اصلاح‌طلبان شود. کاندیدای واحد، هم خلاء رهبری جنبش را پر می‌کرد، هم به جنبش انسجام سازمانی و ستادی می‌بخشید و هم پیروزی‌اش تبدیل به یک هدف عینی برای جنبش می‌شد. بدین‌ترتیب سه ضلع «رهبری، سازمان و هدف» برای ایجاد یک جنبش مدنی تکمیل می‌شد. موسوی که آمد، خاتمی انصراف داد تا مفهوم کاندیدای واحد مخدوش نشود و این‌گونه اکثریت اصلاح‌طلبان حول میرحسین موسوی یک جنبش انتخاباتی برپا کردند؛ جنبشی که بعدها جنبش سبز نام گرفت. با این‌که مقاومت حداکثری جنبش سبز در نهایت سرکوب شد و رهبرانش به حصر و زندان رفتند، اما به زعم نگارنده، این جنبش به اندازه کافی بازدارنده بود و برنامه‌های از پیش تعیین‌شده اقتدارگرایان را بر هم زد.

سال 92 اصلاح‌طلبان تجربه بیشتری اندوخته بودند. پس از 88 عده‌ای می‌گفتند که نهاد انتخابات در ایران از بین رفته است و شرکت در انتخابات دیگر معنایی ندارند؛ اما مگر صحبت بر سر «انتخابات» بود؟ اصلاح‌طلبان عمل‌گرا و جوان‌تر می‌گفتند که آن‌چه مهم است «جنبش انتخاباتی» است نه انتخابات! جنبش انتخاباتی (یا انتخابات جنبشی) می‌تواند حول هر کاندیدایی شکل گیرد حتی «کاندیدای بی‌صورت». (1) کاندیدای بی‌صورت کسی بود که سابقه یا عملکردش در درجه دوم اهمیت قرار داشت. مهم‌تر از سابقه، امکان اجماع حول او و توانش در جریان‌سازی و ترغیب مردم به حضور در صحنه اهمیت داشت و از آن‌جا که قرار نبود کاندیدای ایجابی باشد، رای به او رای تاکتیکی و با هدف رای نیاوردن کاندیدای اقتدارگرا محسوب می‌شد. رای‌هایی که در 92 و 96 به نام حسن روحانی در صندوق ریخته شد، درواقع رای اعتراضی و رای نه به گزینه‌های تندروی نظامی (قالیباف) و قضایی (رئیسی) بود.

انتخابات چیست؟

واقعیت این است که در تمام این دوره‌ها انتخاباتی وجود نداشت؛ انتخابات، «انتخابات» نبود، بلکه امکانی بود برای شکل‌دهی به یک حرکت جمعی معنادار و هدفمند و یک جنبش مدنی - سیاسی متحد و منسجم برای مقابله با جریان پیش‌رونده اقتدارگرایی. در نظام‌های «اقتدارگرای انتخاباتی» یا آن‌چه برخی به آن نظام‌های شبه اقتدارگرا/شبه دموکراتیک می‌گویند، تنها فضا و امکانی که برای ایجاد حرکت‌های اجتماعی جمعی وجود دارد، فضای انتخابات است. خارج از آن هیچ زمین بازی تعریف شده‌ای برای کنش جمعی نیروهای اجتماعی معترض و دموکراسی خواه وجود ندارد. بنابراین، در این نوع نظام‌ها مشارکت در انتخابات موضوعی کاملاً راهبردی است و حیات و تداوم جریان‌های اجتماعی معترض به آن بستگی دارد. امکان هرگونه کنش جمعی خارج از فضای انتخاباتی نه تنها ممکن نیست بلکه نیروهای حاکمیت با مدیریت اعتراضات، آن‌ها را به سمت خشونت و شورش‌های کور کشانده به بهره‌برداری‌های سیاسی و امنیتی از آن‌ها می‌پردازند. اعتراضات 96 و 98 در ایران از این دست محسوب می‌شوند. شکل‌گیری جنبش‌های اجتماعی و مدنی مسالمت‌جو در نظام‌هایی ممکن است که در آن‌ها درجه‌ای از جامعه مدنی محقق شده و حاکمیت قانون و استقلال قضایی وجود داشته باشد. در غیراین صورت، جنبش‌های اعتراضی به ضد خود بدل شده و نه تنها به پیشبرد دموکراسی کمکی نمی‌کنند بلکه به تثبیت اقتدارگرایی و بسته شدن بیشتر فضای سیاسی منجر می‌شوند.

به عبارتی دیگر، در نظام‌های اقتدارگرای انتخاباتی امکان عاملیت‌یابی نیروهای اجتماعی و توانایی ایشان در اعمال اراده تنها در فضاهای انتخاباتی ممکن است و اگر این فضاها را ترک یا آن را تضعیف کنند، به تدریج همین فضاهای محدود را نیز از دست خواهند داد و نظام اقتدارگرا، تثبیت شده و به سمت نظام استبدادی مطلقه و غیرانتخاباتی پیش خواهد رفت. نمونه‌های غنا، آذربایجان، صربستان و ونزوئلا، از این دست هستند.

کارویژه‌های غیرانتخاباتی انتخابات

حال که مشخص شد هدف از شرکت در انتخابات می‌تواند لزوماً انتخاب زمامداران نباشد، باید پرسید کارویژه‌های این حرکت جمعی معنادار و هدفمند و این جنبش انتخاباتی چیست؟ در ذیل به پنج مورد اشاره می‌شود:

1- انتخابات نظم دهنده است

همان‌طور که در بالا گفته شد، حرکت جمعی وقتی در قالب انتخابات سازمان می‌یابد می‌تواند اجزای یک جنبش اجتماعی و مدنی، یعنی رهبری (کاندیدا)، سازمان (ستاد) و هدف عینی (پیروزی در انتخابات) را به سرعت بازیابی کرده و در فرصت کوتاه به بسیج اجتماعی و بسیج منابع بپردازد. در نظام‌های مذکور و در حالت عادی، امکان چنین کنشگری منسجم و منظمی برای بسیج اجتماعی حول اهداف و مطالبات مشخص، آن‌هم به صورت فراگیر و ملی وجود ندارد. به دلیل محدودیت‌های سیاسی و امنیتی و در خلاء وجود احزاب و نهادهای مدنی گسترده و قوی، سازماندهی انتخاباتی به وضعیت پراکنده نیروهای اجتماعی نظم‌ می‌دهد و فعالین اجتماعی را در شبکه‌ای هم‌بسته و گسترده به هم پیوند داده و حول اهداف و مطالبات معین به وحدت می‌رساند.

2- انتخابات آشکارساز است

انتخابات آشکار کننده وضعیت جنبشی و اعتراضی جامعه ایران بوده است. این جنبش و مطالبات آن همواره به اشکال نرم و سخت، سرکوب یا انکار شده است. شاید اعتراضات اجتماعی در مقاطعی و با زمینه‌سازی حاکمیت، در شکل شورش‌های کور خود را آشکار کرده باشند، اما چنان‌چه پیش‌تر گفته شد، این دامی بر سر راه جنبش‌های اعتراضی بوده است که آن‌ها را به خشونت کشانده و سرکوب و مدیریت کنند و به سمت اهداف از پیش تعیین شده هل دهند. در چنین وضعیتی، جنبش‌های مدنی اصلاح‌طلب، قانون‌خواه و مسالمت‌جو نادیده گرفته شده و اساساً امکان ظهور پیدا نمی‌کنند. طی چند دهه اخیر، انتخابات فرصتی برای آشکارسازی این جنبش‌های مدنی پنهان در قالب جنبش‌های انتخاباتی بوده است. معترضان بی‌شمار ضمن آن‌که در کمپین‌های انتخاباتی حضور پیدا می‌کردند، در نهایت نیز، قدرت خود را خود را در رای‌های اعتراضی میلیونی و به شکل کمی به نمایش می‌گذاشتند.

3- انتخابات بازدارنده است

جنبش انتخاباتی یک نهضت مقاومت ملی و سدی در برابر پیشروی جریان اقتدارگرا و بنیادگرای دینی برای حذف جمهوریت نظام و تبدیل ساخت حکومت به یک نظام مطلقه بود. فارغ از این‌که کاندیدای اجماعی توانایی لازم در مدیریت کشور و مقابله با بحران‌ها را داشت یا خیر، نیروی عظیم اجتماعی تولید شده در جریان انتخابات خود تا اندازه‌ای در برابر پیشروی اقتدارگرایان نقش بازدارنده داشت. نیروهای حاکمیت همواره پس از هر انتخابات هزینه‌های زیادی برای مایوس‌سازی نیروهای برانگیخته شده در انتخابات و بازگرداندن ایشان به خانه‌های خود صرف کرده‌اند. (فرصت تحلیل هر انتخابات در این مجال نیست.) طبیعتاً از آن‌جا که بازدارندگی شامل اهداف و دستاوردهای سلبی سیاسی است و نمی‌تواند دستاوردهای ملموس معیشتی را برای مردم عادی در کوتاه مدت ارائه دهد، لذا شعارهای اقتصادی و فرهنگی کاندیداها بخشی از جذابیت‌های لازم را برای پیوستن مردم عادی به جنبش انتخاباتی تامین کرده است. با وجود آن‌که در هر انتخابات اصل بازدارندگی تا حدی تحقق پیدا می‌کند، اما ناتوانی در تحقق شعارهای معیشتی، به چالش مهم اصلاح‌طلبان برای حفظ نیروهای اجتماعی برانگیخته شده در هر انتخاب تبدیل می‌شود.

4- انتخابات تعویق انداز است

انتخابات همواره تعویق‌انداز و تاخیرانداز بوده است. اما تعویق چه چیز؟ تعویق فروپاشی نظام سیاسی و به تبع آن فروپاشی سرزمینی. فروپاشی، انقلاب نیست که در صورت وقوع منجر به جایگزینی یک نظام باثبات شود. فروپاشی نه دموکراسی به دنبال می‌آورد نه رفاه. انتخابات در ایران «فاجعه» را به تعویق انداخته است، فاجعه افتادن در دام خشونت، هرج و مرج و جنگ. انتخابات، سوریه‌ شدن یا ونزوئلا شدن یا هر وضعیتی را که با تضعیف دولت مرکزی به هرج و مرج می‌انجامد و مسئله توسعه را به چالش می‌کشد، به تاخیر انداخته است. در نظام‌هایی که امکان ‌ظهور جریان‌های سیاسی اصلاح‌طلب انتخاباتی وجود ندارد، امکان فروپاشی یا بروز جنگ بسیار محتمل‌تر است. (چنان‌چه نمونه‌های متعدد را می‌توان تشریح کرد.) اما سوال مهم این‌جاست: هدف از این کار چیست؟ اگر وضعیت تعلیق بلند مدت خود به عاملی برای بن‌بست تغییر و اصلاح و تثبیت اقتدارگرایی بیانجامد چه؟ آن وضعیت خود به اندازه کافی مخاطره‌آمیز خواهد بود.

در واقع، نیروهای اصلاح‌طلب در هر انتخابات با ایجاد جنبش‌های انتخاباتی و برانگیختن نیروهای اجتماعی برای مقاومت در برابر اقتدارگرایان، زمان می‌خریدند. زمان می‌خریدند تا بتوانند عاملیت جریان اصلاحات را به عنوان نیروی تغییر بازیابند. آن‌ها زمان لازم داشتند تا امکان بازسازی عاملیت‌های اجتماعی و سیاسی اصلاح‌طلب را برای ایجاد تغییرات ساختاری به صورت مسالمت‌آمیز فراهم کنند. پارامتر زمان این‌جا اهمیت پیدا می‌کند. زمان لازم است تا ظرفیت تغییر مسالمت‌آمیز، هم درون حکومت و هم درون جامعه پدید آید. بدون ایجاد ظرفیت تغییر در درون جامعه و حکومت، هرگونه تغییرات دفعی و سریع منجر به درگیری‎‌های خشونت‌آمیز و افتادن در دام خشونت و هرج و مرج خواهد شد. جریان اصلاحات، انتخابات به انتخابات، زمان می‌خرد تا آگاهی و ظرفیت‌ تغییر ساختاری و مسالمت‌آمیز درون نیروهای اجتماعی و سیاسی و نیروهای حاکمیت پدید آید. این البته نیازمند پیشبرد اصلاحات جامعه‌محور به موازات اصلاحات دولت‌محور است. نقدی که همواره به اصلاح‌طلبان وارد بوده این است که پس از برانگیختن نیروهای اجتماعی در هر انتخابات و پس از پیروزی، صرفاً بر ایجاد تغییرات نهادی در دولت تمرکز و آن نیروی عظیم اجتماعی را به حال خود رها کرده‌اند.

5- انتخابات رفراندوم است

انتخابات جنبشی تبدیل به یک رفراندوم می‌شود و این یکی دیگر از کارویژه‌های غیرانتخاباتی انتخابات است. می‌دانیم که امکان برگزاری رفراندوم یا همه‌پرسی‌های فراگیر درباره مسائل کلان و ساختاری سیاسی، اقتصادی و فرهنگی وجود نداشته است. هنگامی که انتخابات دو قطبی می‌شود، رای به هر کاندیدا در واقع انتخاب بین دو راه، دو نگرش و دو رویکرد نسبت به مسائل کلان کشور خواهد بود و رای مردم به هرکدام از کاندیداها درواقع نظر اکثریت مردم نسبت به دیدگاه آن‌هاست. این رفراندوم و همه‌پرسی عمومی خود بزرگ‌ترین عامل آگاهی‌بخش و بزرگ‌ترین عامل برای فشار افکار عمومی بر حکومت بوده است. مردمی که هیچ‌گاه دیده نمی‌شوند و هیچ‌گاه از آن‌ها درباره سرنوشتشان سوال نمی‌شود، نظرات خود را در چنین رفراندوم‌هایی و به صورت غیرمستقیم و کمی‌شده بیان کرده‌اند.

جمع بندی

از آن‌چه در بالا آمد می‌توان نتیجه گرفت که حضور و مشارکت در فرآیند انتخابات، لزوماً به این معنا نیست که ما در یک انتخابات (Elections) شرکت می‌کنیم. بدون تردید می‌توان گفت که حضور جمعی مردم در این رویداد اجتماعی و سیاسی بیشتر شبیه به شرکت در یک جنبش اجتماعی و مدنی است تا مشارکت در فرآیند انتخاب زمام‌داران و نمایندگان. انتتحابات جنبشی یا جنبش انتخاباتی، بیش از آن‌که انتخابات باشد، جنبش است. بنابراین، اشتغال ذهنی به موضوعاتی مرتبط با اصل انتخابات نظیر مشروعیت‌زا بودن یا مشروعیت‌زدا بودن آن، نشان‌دهنده عدم‌شناخت کافی نسبت به این کنش جمعی و کارویژه‌های مهم آن است. از این زاویه، شرکت یا عدم شرکت در انتخابات هم بلاموضوع است، چون انتخابات، انتخابات نیست که با فرض غیررقابتی بودن یا آزاد نبودن از مشارکت در آن کناره گرفت؛ مسئله اصلی این است که آیا می‌توان مشارکت در انتخابات را تبدیل به یک جنبش کرد و به عبارتی، انتخابات را جنبشی کرد یا خیر؛ آیا می‌توان نظم‌دهندگی، بازدارندگی، تعویق‌اندازی، آشکارسازی و همه پرسی را از آن استحصال کرد یا خیر.

باید توجه داشت که کاندیدای بی‌صورت و اجماعی، کاندیدای ایجابی و حداکثری جریان‌ اصلاح‌طلب و معترض نیست که بشود از او عملکردی مطلوب و خروجی ایده‌آل انتظار داشت، اما نکته مهم آن است که فارغ از قدرت و توان او در مواجهه با بحران‌ها و مقابله با تخریب‌ها و سنگ‌اندازی‌ها، موفقیتش در پیشبرد برنامه‌ها و شعارهای انتخاباتی‌اش، منوط به پشتیبانی یک جنبش اجتماعی قوی اصلاح‌طلب و قانون‌خواه از اوست. این همان نقطه ضعف و محل نقد جریان اصلاح‌طلبی است. نیروی اجتماعی عظیمی که در هر انتخابات به‌وجود می‌آید، باید پس از انتخابات نیز جریان یابد و تاثیرگذار باشد. این‌که این کار چگونه اتفاق می‌افتد، موضوع اصلاح‌طلبی جامعه‌محور است. در انتخابات ریاست جمهوری 1400 می‌توان صبح به همتی رای داد و عصر در کنار تاج‌زاده قرار گرفت. هم امکان مذاکره و چانه‌زنی از بالا را فراهم آورد، هم فشارازپایین را تدارک دید. اصلاح‌طلبی دولت‌محور و اصلاح‌طلبی جامعه‌محور باید به موازات هم پیش بروند و مکمل هم باشند، در غیراین‌صورت هرکدام به تنهایی کاری به پیش نخواهند برد.

برخلاف بسیاری که نظام سیاسی را در آستانه فروپاشی می‌بینند، از نظر نگارنده، آن‌چه از آن به عنوان گام دوم انقلاب نام می‌برند، گام تثبیت نظام سیاسی است. تحلیل اشتباه نسبت به شرایط و عدم شناخت ساختار تغییریافته نظام سیاسی و هم‌چنین عدم شناخت نسبت به تحول جریانات و نیروهای سیاسی درون و خارج نظام، می‌تواند اشتباهات راهبردی به دنبال داشته و حیات سیاسی گروه‌ها و جریانات سیاسی را به خطر بیاندازد.

پی‌نوشت:

1- کاندیدای بی‌صورت، عماد بهاور، 31 فروردین 1388، گویا نیوز

https://news.gooya.com/politics/archives/2009/04/086538print.php

/ عماد بهاور /

همرسانی کنید:

نظر شما:

security code

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان