جمعه, 31 فروردین 1403
جمعه, 31 فروردین 1403
به مناسبت ۲۵اردیبهشت روز فردوسی؛

وقتی حکیم طوس برای مرگ رستم گریست!

۱۴۰۱/۰۲/۲۴ ۱۵:۰۴ چاپ

اختصاصی  حکایت گیلان | شیوا روحی فر

حکیم ابوالقاسم حسن بن اسحاق شرفشاه فردوسی از بزرگترین شعرای زبان فارسی و زنده کننده تاریخ ایران باستان است و شاهنامه شاهکار جاویدان وی می باشد . حکیم فردوسی در سال ۹۲۳ یا ۹۹۳ هجری در ده باژ از ناحیه طابران طوس به دنیا آمد .وی از ملاکین طوس بود.

در دوران حیاتش دولت سامانی رو به ضعف نهاد و در نتیجه غلامانِ تُرک، قدرت یافته ، هر یک بر مسندی تکیه کرده بودند. مشاهدۀ این اوضاع،حکیم را رنج می‌داد و در نتیجۀ همین رنج ها و احساسات میهن پرستانه شاهنامه سروده شد .
وی سرودن شاهنامه را درحدود سال ۹۷۱ هجری آغاز نمود.
از حوادث ناگوار زندگی او مرگ فرزندش بود.

معروف است که مأخذ اصلی حکیم در نظم شاهنامه که همانا نامور نامه است، (خوذای نامک یا خدای نامه و کتاب اوستا است ) اوبعد از یعقوب
لیث زنده کننده زبان فارسی است.
یوسف و زلیخا که در قرن ششم هجری به نظم در آمد، عده ای منتسب به فردوسی می دانند و دسته ای دیگر معتقدند که از آنِ حکیم نیست .
اشعاری پراکنده در غزل و قطعه و رباعی از ایشان باقی مانده است. وی پس از هشتاد و اندی در حدود سال ۱۱۱ و یا به
قولی۱۱۴ در طوس وفات یافت و او را در باغ مسکونی اش دفن نمودند.
و اکنون سالیان دراز از زندگی تلخ و مشقت بار حکیم طوس می گذرد و در تاریخ سفله پرور ما بیدادی که بر او رفته مانندی ندارد ولیکن جهان شگفت شاهنامه همچنان بر ارباب فضل ناشناخته مانده است و شگفت آنکه با همه ی ابهاماتش صبورانه به حیات خویش در میان عوام ادامه می دهد و نوای آن از هر کوی و برزن و انجمنی به گوش می رسد که من خاموش نخواهم شد.

 یکی از آرمانخواه ترین شاعران زبان پارسی است؛حکیمی است داستان پرداز و در این کار چنان چیره دست و توانا ست که در تاریخ ادبیات ایران صرف نظر از هنر داستان سرایی حکیم نظامی، هیچ یک از بزرگان ادبیات کهن و معاصر با وی قابل قیاس نیستند.
زبان شاهنانه گویای پختگی و سنجیدگی افکار و زبان حکیم طوس است و اتفاقات داستان‌های شاهنامه که هر یک پراکنده در دست هر موبدی بود، با درایت و خردمندی و اندیشه پاک حکیم در نهایت ایجاز و سلاست و چیره دستی رهبری شده است. و در نهایت
چنین یادگاری شد اندر جهان
برو آفرین از کِهان و مِهان

حکیم فردوسی از کودکی در دامان داستان سرایان بالید و از جوانی جادوی کلامش با سرایش شاهنامه در جای جای ابیاتش رسوخ یافت. آنچنانکه با قهرمانان داستانهایش زیست با شادی هایشان شاد شد و از مصیبت غم هایشان گریست و رنج حماقتهایشان را بر خود هموار کرد و در مرگشان جامه درید. و اینچنین راز سحر کلامش برملا گشت.
گویند شبی مهربان یار حکیم، وی را دید که می گرید پرسید که چرا می گریی ابوالقاسم؟ و او پاسخ داد:امشب رستم می میرد!
خداوندگار فردوسی در دامان قرنی که فلسفه یکه تازه جهان اسلام بود زیست و اگر چه هر کسی وی را تابع مذهبی می داند و سخن در این میان بسیار رانده شده و تهمتهایی به ناحق بر وی روا داشته اند ولیکن آنچه مسلم است او یکتاپرست و تابع دین مردمی و انسانیت بوده است. شاهان و گدایان در قاموس نامورنامه ی او تنها مایه ی عبرت هستند و چه بسا بارها و بارها در محکمه ی عدل الهی محکوم گشته اند.
ستم نامه ی عزل شاهان بود
که درد دل بی گناهان بود

حکیم ابوالقاسم فردوسی یکی از آخرت اندیش ترین شاعران و حکیمان زبان فارسی است و شاهنامه از اخلاقی ترین منظومه های جهان ادبیات به شمار می رود و پیام رسای وی خردمندی، و خود ستایشگر خرد است.
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد
ستایش خرد را به از راه داد

خرد از دیدگاه حکیم، تبلور همه صفات پسندیده انسانی و فضایل آدمی است. نیکی وراستی، پاکدامنی، آزادگی، بخشندگی، دادگری، مهربانی، گشاده دستی، وفاداری و جوانمردی پرهیز ار کژی و ناراستی در یکایک داستانهای شاهنامه نمود می کند.
چنین گفت با نامور کیقباد    
       که چیزی ندیدم نکوتر ز داد
سزد گر هر آن کس که دارد خرد
           به کژی و ناراستی ننگرد

به نیکی گرایی و فرمان کنیم
به داد و دهش دل گروگان کنیم
سرای سپنجی نماند به کس
تو را نیکویی باد فریاد رس

که آزاد زادم نه من بنده ام
یکی بنده ی آفریننده ام

حکیم به هر مناسبتی در آغاز ، میان و یا در پایان داستان چه از زبان قهرمانان و چه از زبان خود در جایگاه سراینده بر سپجی بودن سرای هستی تاکید می کند:
سه چیزت بباید کزو چاره نیست
وزان نیز بر سرت پیغاره نیست
خوری یا بپوشی و یا گستری
سزد گر به دیگر سخن ننگری
کزین سه گذشتی همه رنج آز
چه در آز پیچی چه اندر نیاز

او عقیده دارد هرچه کمتر به این جهان دون مسلک نیازمند باشی سبکبار تر خواهی بود آنچنانکه خود سبکبار و سبکبال تر از هرچیز و هرکسی پس از عمری رنج و مشقت بر بلندای قله آزادگی درفش نامور نامه را کاوه وار برافراشت و در حالی که بیش از یک کفن برتن نداشت رخت از این جهان بدمهر و بدگوهر برکشید. و آنچنان که سرود :
جهانا چه بدمهر و بدگوهری
که خود پرورانی و خود بشکری
نگه کن کجا آفریدون گرد  
  که از تخم ضحاک شاهی ببرد
ببد در جهان پانصد سال شاه  
  به آخر شد و ماند از او جایگاه
جهانِ جهان، دیگری را سپرد  
  به جز درد و اندوه چیزی نبرد
چنینیم یکسر کِهُ مِه همه
    تو خواهی شبان باش خواهی رمه

در ادامه، دلیل نام‌گذاری روز ۲۵ اردیبهشت به نام حکیم فردوسی و پاسداشت زبان فارسی را، از زبان پیشنهاددهنده‌اش، یعنی محمدجعفر یاحقی، استاد ادبیات و مدیر قطب علمی فردوسی‌شناسی می‌خوانیم.

«سال ۱۳۷۶ بود و من در مرکز خراسان‌شناسی کار می‌کردم که به مراسم یادبود حافظ در شیراز برای سخنرانی دعوت شدم. آن سال، اولین سالی بود که بزرگداشت حافظ برگزار می‌شد. من هم آنجا اعلام کردم که می‌خواهیم روزی را برای بزرگداشت فردوسی اعلام کنیم. بلافاصله با دوستانمان در مرکز خراسان‌شناسی، روز ۲۵ اردیبهشت را پیشنهاد کردیم. وجه تسمیه‌اش را هم از یک بیت شاهنامه گرفتیم که این است:

سرآمد کنون قصه یزدگرد

به ماه سفندارمذ روز اِرد

یعنی سرایش شاهنامه در روز ۲۵ اسفند به پایان رسیده‌ است. ما دیدیم ۲۵ اسفند وقت خوبی برای بزرگداشت نیست. چون شب عید است و هوا هم خیلی مساعد نیست و تازه تقویم قدیم شاهنامه با تقویم ما جور نیست و بنابراین بهترین ماه اردیبهشت است که طبیعت خرم است و مسافران عید از مشهد رفته‌اند و مسافران تابستانی هم هنوز نیامده‌اند. از این رو ۲۵ اردیبهشت را به شورای فرهنگ عمومی استان پیشنهاد دادیم و قبول کردند. بعد در سطح کشوری هم مقامات را توجیه و قانع کردیم و بالاخره شورای‌ عالی انقلاب فرهنگی این روز را تصویب کرد. از طرفی دانشگاهیان خارج از کشور هم روزهای دیگری را پیشنهاد دادند و من متقاعدشان کردم و خوشبختانه این روز به ذ و دین
پس از مرگ‌بر من کند آفرین


* دکترای تخصصی ادبیات فارسی و شاهنامه پژوه

همرسانی کنید:

نظر شما:

security code

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان