جمعه, 10 فروردین 1403
جمعه, 10 فروردین 1403

اختصاصی حکایت گیلان |سعید صدیق برای اهل شعر و مُداقه و نقد، بی‌نیاز از معرفی است. شاعری باریک‌بین با شعرهایی منحصر به خود که «نوعی دیگر از متن» را پیشِ روی مخاطبش قرار می‌دهد.

او ستایشگر «خردِ انتقادی» است، برای «روشنفکر بودن» ارزش قائل است، با جهان «فلسفه و اسطوره» آشناست و «مسئلۀ شعر» برای او پرسشی پررنگ است.
صدیق هرچند پس از چاپ نخستین آثارش و موفقیت‌هایی که برای او در پی داشت، با شوری دوچندان به سرودن و نوشتن پرداخت، اما اندکی بعد و در پیِ برخی حوادث سیاسی و اجتماعی، گویی دیگر سرِ آشتی با زندگی را نداشت. روحِ بی‌تاب و ذهنِ آگاه او، آنچه را پیرامون خود می‌دید، برنمی‌تابید و تابِ این همه افول فرهنگی و چیرگی و سیطرۀ سیاست بر تمام زوایای زندگی روزمره را نداشت. هرچند در تمام این سالیان و تا ۲۵ دی‌ماه ۱۳۹۴، همچنان نوشت و سرود، اما تن به انتشار آن‌ها نداد و به کنجِ تنهایی و خلوتِ خودخواستۀ خود خزید.

او که «شاعری» را بیش از هرچیز در دنیا دوست داشت، در حالی در ۵۳ سالگی چشم از جهان فروبست که در پشتِ سر انبوهی از شعر و نقد و نوشته از خود برجای گذاشت و ای بسا شعرهای نسروده و کلام‌های نافذِ نگفته‌اش را از دوستان و مخاطبانش دریغ داشت.

حالا بیست سال پس از انتشار دو اثرِ درخشانش، که برای او شهرتی فراتر و حتا «جایزۀ شعر کارنامه» را به همراه داشت، با همراهی خانواده‌اش، که میراث‌داری امین برای آثارش بودند.. قسمتی از پیش نوشته سعید صدیق را مینیوشیم.

این واژگان «در رو»هاى من بوده‌اند. بی‌بیش و کم. همین. ادعاى دیگرى نیست: فرار به جلو. به زندگى؛ از راه شعر: پاسخ‌هایى شخصى به مسئله‌ی وجود: اخذ تصمیم میان مرگ و زندگى. آنگاه که می‌باید به «هنگام» با شما در میان می‌گذاشتم؛ نشد؛ نتوانستم؛ و... از همین رو می‌باید خود را و خواننده را مجاز بدانم که این‌ها را ورق‌ها و فرصت سوخته‌ای بدانیم که در بهترین شکلش بتوانم آرزو کنم این نوشته‌ها استحقاق آن را داشته باشند که «بشنوند». نه اینکه چیزى بگویند. گفتنی‌ها را به بهترین شکل، زندگى گفته اند.
به مناسبت انتشار دوباره کتابهای سعید صدیق.
من آسمان خودم را سروده ام.. و بی پناهی وطن ندارد.

همرسانی کنید:

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان