اختصاصی حکایت گیلان |فریدون شایسته: کتاب ریشه های تاریخی جدایی قفقاز از ایران" تألیف حسین زرینی در 4 بخش و در 291 صفحه به چاپ رسیده است. بخش اول به جغرافیای تاریخی قفقاز اختصاص یافته است که شامل 4 فصل می گردد. بخش دوم کتاب تحت عنوان : مناسبات ایران و قفقاز، چشم انداز تاریخی است که شامل 2 فصل می شود.
بخش سوم: شکل گیری زمینه های تاریخی جدایی است که 4 فصل را در بر می گیرد. بخش 4 کتاب تحت عنوان: ظهور عوامل جدایی، شامل 4 فصل می گردد. کتاب دارای تصاویر، قراردادهای تاریخی، گاهشمار و نمایه است که محقق محترم همه را در بخش پایانی کتاب و در ذیل عنوان "ضمائم" گرد آورده است.
ب: بررسی محتوایی کتاب
نویسنده، نتوانسته به درستی سخن آخر را دربارۀ وجه تسمیۀ قفقاز ذکر کند. او می نویسد: " مبنای وجه تسمیۀ قفقاز در هاله ای از ابهام قرار دارد." (ص20). او احتمال داده است که، قفقاز به معنی: کوه بزرگ می تواند باشد. (ص 21). افشین پرتو براین باور است": قفقاز محل سکونت کاس ها بوده که هنوز بازماندگان آن تیره، از مردم اناریایی در آن ناحیه سکونت دارند. براین پایه و از آن جا که این سرزمین کوهستانی است آن را کوه کاس Caucase نامیده اند. قاف Qaf یا قَف همان کوه است، گونه ای که قلۀ قاف همان چکاد کوه است. کاس ها را اعراب، پس از غلبه بر ایران، "قازها" و کوهستان محل سکونت قوم کاس را قافقاز یا قفقاز نامیدند. (پرتو، 1390: 5) بدین ترتیب، می توان گفت که، قفقاز به معنی کوهستان محل سکونت قوم کاس، وجه تسمیه دقیق تری به نظر می رسد. [A2]
محقق ارجمند، اقوام ساکن در قفقاز را: گرجی ها، ارمنی ها، آلبانیایی ها، آلان ها، آس ها، تالش ها، تات ها، کُردها ، لزگی ها، قزاق ها، اعراب، ترک ها(تاتارها)، آبخازها و آجارها معرفی می کند. (ص 39) تعداد اقوام ساکن در قفقاز، بنا به تحقیق محقق محترم، به 14 قوم می رسد. در حالی که افشین پرتو، تعداد اقوام ساکن را به تعداد 21 قوم نام می برد: "کاس ها، کادوسی ها مانند : آذری ها، گرجی ها، ارمنی ها، کُردها، تالش ها، آبخازها، لزگی ها، چرکس ها، مغول ها، روس ها، اوستی ها، ترک ها، یونانی ها، تات ها، تاتارها، آوارها، چچن ها، اینگوش ها، کاباردینویی ها، بالکاری ها و تبرستانی ها." (پرتو، 1390: 5). [A3]
افشین پرتو، در مورد موقعیت طبیعی منطقۀ قفقاز می نویسد: "قفقاز، به همۀ سرزمینی که از خاور به کرانه های دریای کاسپی(خزر)، از جنوب به رود اَرَس، از باختر به کرانه های خاوری دریای سیاه و از شمال به جلگۀ دُن، ختم می شود، گفته می شود. بیشتر این سرزمین، کوهستانی است و تنها در شمال و دامنه های خاوری و باختری، کوهستان هایش سرزمین های جلگه ای و کرانه ای دارد. قفقاز به دو قسمت: شمالی و جنوبی تقسیم می گردد: قفقاز شمالی که اکنون بخشی از کشور وسیع روسیه است، جمهوری های چچن و داغستان و اینگوش و کاراچای- چرکیسا و کاباردینو- بالکاریا و کراسنودار و آدیگیه و اوستیای شمالی و آلانیا و سرزمین استاوروپول را در خود دارد و قفقاز جنوبی که آن را ماورای قفقاز یا فرا قفقاز می خوانند، امروز سه جمهوری: آذربایجان، ارمنستان و گرجستان را در بر گرفته و قسمت هایی از آن نیز در خاک ایران و ترکیه است." (همان: 5)
در مورد اهمیت موقعیت ژئوپولیتیک ناحیه قفقاز، محقق محترم به درستی، یادآور می شود که این منطقه برای کشورهای پیرامونی دارای اهمیت فوق العاده ای بود.
الف: دسترسی به دریاهای سیاه و کاسپی (خزر)، که امکان حمل سریع و ارزان تر کالا و نیروهای نظامی را به وسیلۀ کشتی فراهم می کرد، این منطقه را مورد توجه روس ها که دارای نیروی دریایی کار آمدی بودند، قرار داد.
ب: برای عثمانی ها، نیز داشتن پایگاهی در نزدیک ایران شیعی و تبریز و قزوین، پایتخت های اولیه صفویه، می توانست اهرم مناسبی برای فشار بر دشمن سر سختش صفویه باشد، در حالی که با تسلط بر منطقه، امکان ارتباط مستقیم با طوایف اهل سنت داغستان که نزدیکی مذهبی با باب عالی داشتند، نیز فراهم می شد.
پ: مواد خام و معادن قفقاز، برای روسیه که می کوشید به یکی از قدرت های برتر زمان تبدیل شود، حائز اهمیت بود زیرا روسیه می توانست نقش عمده تری در تهیه این مواد بر عهده گیرد. ابریشم یکی از این مواد بود که نیاز کارخانه های پارچه بافی تازه تأسیس روس ها را تأمین می کرد. (صص31-29 کتاب). آقای زرینی، از اهمیت منطقۀ قفقاز برای حکومت ایران سخن نمی گوید. ریچارد تاپر(Richard Tapper) معتقد است:" ماوراء قفقاز شرقی همواره محیطی بسیار مطلوب برای فعالیت های دامپروری و نیز کشاورزی بوده است. کوه های بلند، چراگاه های تابستانی فراوان، جلگه های وسیع و سرسبز نواحی پست رودهای ارس و کُریعنی شیروان، قراباغ و موقان را فراهم می آورد که به همان میزان، چراگاه های زمستانی وسیعی را ایجاد میکرد. (Tapper , 1997: 27) .
با توجه به اهمیت دامداری و کشاورزی در دوره حکومت صفویه، می توان علت اهمیت این منطقه را برای حکومت صفویه، غنای دامپروری و کشاورزی این ناحیه احتمال داد.
نویسندۀ کتاب، بدون ذکر اهمیت سوق الجیشی و یا ژئوپولتیکی منطقۀ قفقاز برای حکومت های ایران، از جایجائی گستردۀ جمعیت در ادوار پیش از روی کار آمدن حکومت صفویه تا دورۀ سلطنت نادر شاه افشار، نمونه هایی را ذکر می کند:
1-انتقال 50 هزار خانوار قاجار در نواحی: ایروان، قراباغ و گنجه که بعداً خاندان زیاد اوغلی قاجار حاکمیت موروثی مناطق مذکور را به دست گرفتند.
2-انتقال 500 خانوار از ایل روملو که از تبریز کوچانیده و در بند سکنی داده شدند.
3-انتقال 400 خانوار از قورچیان معتمد سپاه توسط شاه تهماسب اول صفوی برای محافظت در بند.
4- انتقال 400 خانوار از ایل بیات و طوایف "بزجلو"، توسط شاه عباس اول برای محافظت از دربند و در نواحی گرجستان.
5-انتقال شاخه هایی از قبایل بیات و روملو در نواحی دربند و شابران توسط شاه صفی.
6-انتقال 150 خانوار از جماعت کُردان مکری شافعی مذهب از کردستان به دربند توسط نادرشاه افشار.
(کتاب ، صص 42-40). محقق ارجمند، در صص 44-42، از "سیاست کوچاندن اقوام از قفقاز به ایران"توسط شاه عباس یکم که شامل کوچاندن ارامنه جلفا که تعداد آن ها 20 تا 24 هزار خانوار ارمنی بوده است، یاد می کند. که شاه ناحیۀ جلفای نو را در اصفهان و شهر فرح آباد را در نزدیک ساری برای سکونت آنان ساخته بود، یاد می کند ولی هیچ گاه علت اتخاذ سیاست کوچاندن عدۀ زیادی گرجی و ارمنی را به ایران ذکر نمی کند.
در گزارش "فضل خوزانی"، از سلسله کوچاندن های اجباری شاهان صفویه می توان دریافت که:
1-هدف نخستین شاهان این سلسلۀ حکومتی از کوچاندن اجباری این بوده است که از قبایل قزلباش که در امتداد رودهای ارس و کُر مستقر بودند، برای وظیفۀ "مرزداری" استفاده کنند.
2-اما هدف شاه عباس اول، دقیقاً بر خلاف نظر شاهان نخستین این سلسله بوده است. زیرا وی می کوشید تا از قدرت نظامی قفقازی ها مانند: چرکسی ها، لزگی ها و گرجی ها در تشکیل سپاه نوین خود به نام "شاهسون" استفاده کند و از نیروهای سنتی به نیروهای جدید رو کند و از قدرت نظامی قزلباشان بکاهد.
3-واگذاری اختیارات مالی و انحصار خرید و فروش ابریشم به عنوان محصول استراتژیکی ایران در آن روز به ارامنه، برای کاهش توانمندی قزلباشان بوده است. (هیروتاک، 1389: 605 و 608).
با نگاهی به کتاب شرفنامۀ بدلیسی می توان اقدام شاه تهماسب اول صفوی را برای کوچاندن قزلباش ها به نواحی سر حدی به تحلیل هیروتاک، مُهر تأیید زد. (بدلیسی، 1377).
در فصل چهارم از بخش 1، محقق محترم از اهمیت اقتصادی ناحیۀ قفقاز سخن گفته است که شامل: چاه های نفت باکو و معادن نمک نخجوان و آهن گنجه و همچنین جنگل های منطقه که منابع ارزشمندی برای تهیه چوب و تجارت بوده اند، می باشد. (ص 64) این مطلب می توانست در فصل دوم بخش اول و در ذیل موقعیت ژئوپلتیک قفقاز (ص 29) آورده می شد.
ولایات و ایالات مهم قفقاز را محقق گرامی، گرجستان، شروان(شیروان)، قراباغ و گنجه، گشتاسفی و مغان و چخور سعد (ایروان) نام برده است. (صص38-34) . نویسنده اَرّان را وسیع تر از قراباغ دانسته است. از نوشته مقدسی می توان دانست که ارّان سرزمین وسیعی بوده است. او می نویسد:" اران، سرزمینی است جزیره مانند، میانۀ دریای خزر و رود ارس. نهر الملک (رود کُر) از طول، آن را قطع می کند. مرکز آن بردعه است و شهرهای آن عبارتند از : تفلیس، قلعه، خنان، شمکور، شامخور، جنزه(گنجه)، بردیج، شماخی، شیروان، باکویه(باکو)، شابران، دربند، قبله، شکی و ملازگرد(بلاش کرت"). (مقدسی، 1361، جلد اول: 259 ).در بخش دوم کتاب و در ذیل عنوان: قفقاز در امپراتوری باستانی ایران، محقق ارجمند می نویسد که در دورۀ هخامنشیان، تمامی سرزمین قفقازبه تابعیت هخامنشیان در آمدند. (ص 66). در هنگامۀ تشکیل دولت هخامنشی، دو دولت: کلخاو اورارتو در غرب قفقاز وجود داشتند. افشین پرتو، سرزمین قفقاز را بخشی از ساتراپ (ایالت) نوزدهم هخامنشی دانسته که به پرداخت خراج سالانه به دربار هخامنشی تن در داده اند. او می نویسد که کوروش برای غلبه بر تمامی سرزمین قفقاز بود که توسط ماساژت ها، ساکنان بخش شرقی قفقاز جنوبی کشته شد. (پرتو، 1390: 6) جانشینان اسکندر هیچ گاه نتوانستند به صورت مستقیم بر قفقاز حکومت کنند. زرینی از رفتار خوب حکومت اشکانی با مردم قفقاز سخن گفته است(ص 67) رقابت بر سر تسلط بر ارمنستان بین امپراتوری روم شرقی و ساسانیان، از منازعات عمده دوره حیات این دو امپراتوری بود که در همۀ کتب این دوره آمده است.
در دورۀ حاکمیت خلفای عباسی در بغداد، خاندان "باگراتونی ها"، حاکمان گرجستان بودند که خلفای عباسی را برای سرکوب بابک خرمدین کمک کردند و به ابزار اِعمال قدرت آن ها در منطقه تبدیل شده بودند. (ص 73) این در حالی است که اللهیار خلعتبری و عباس زارعی مهرورز درکتاب "جنبش بابک" که درسال 1383 خورشیدی توسط مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه شهید بهشتی منتشر شده است به نقش این خاندان هیچ اشاره ای نکرده اند. [A4]
مؤلف کتاب به درستی می نویسد:" حکّام قوم بَدَوی خزر نیز که به آئین یهودیت در آمده بودند، با آن که ساکن آن سوی دربند بودند زحمات زیادی را برای حکام مسلمان منطقه فراهم می کردند. آن ها با حملات مکرر به قلمرو اسلامی، اسباب زحمت آن ها را فراهم می آوردند. (ص 73). در فاصله بین تسلط اعراب بر قفقاز تا هجوم قبایل ترک سلجوقی، چندین خاندان کوچک ایرانی بر نقاط مختلف قفقاز حکومت می کردند که عبارت بود ند از : 1-ساجیان 2- سالاریان 3- روبادیان 4- شدّادیان گنجه 5- شدّادیان آنی 6- باگراتونی ها 7- شروان شاهان (تلخیص از صص 80-74). بنا به نوشته آقای زرینی، شروان شاهان که اصالتی عرب داشتند به سرعت به حکومتی ایرانی تبدیل شده و به عنوان نمونۀ کوچک تری از دربارهای ایران درمنطقه، حافظ آداب و رسوم و فرهنگ ایرانی در منطقه بودند. شاعر بزرگی چون خاقانی شروانی در دامان آن ها پرورش یافت و لقب از آنان داشت. (ص 80).
حکومت شروان شاهان توسط شاه طهماسب صفوی منقرض شد. نویسنده، این اقدام را یکی از اشتباهات سیاسی شاه طهماسب صفوی دانسته که این امر یکی از ریشه های جدایی قفقاز از ایران قلمداد شده است. (ص80). دقیقاً همان خطایی را که مورخین ادعا می کنند که خسرو دوم (پرویز) انجام داد. یعنی خطای او در بر انداختن اَمارت بنی لخم حیره که در واقع حائلی و "سپر بلایی" را که بین اعراب بادیه و ایران وجود داشت از میان برد و از موجبات زوال دولت ساسانی گشت. (زرین کوب، 1363: 230).
به عقیدۀ نویسنده، مهاجرت گستردۀ ایلات ترک باعث شد همانند قسم اعظم شمال غرب ایران، گویش بسیاری از اقوام ساکن در قفقاز به ترکی تبدیل شود. (ص 88) مؤلفان کتاب "بابک"، زبان حاکم بر منطقۀ قفقاز را آذری دانسته اند. به نظر آنان: "تغییر زبان گفتاری از آذری به ترکی از زمان تسلّط سلجوقیان آغاز شد و در دورۀ تسلط ترکمانان و آغاز عصر صفوی، این صورت تغییر یافته و در بیشتر شهرها ودهات گسترش یافت. در زبان ترکی کنونی در آذربایجان نیز، آثار واژه های آذری کهن فراوان دیده می شود."(خلعتبری و زارعی مهرورز، 1383: 138).
نویسنده از پیوستگی تاریخی مردم قفقازبا ایران به جایگاه ادبیات فارسی در قفقاز اشاره کرده است و از تعدادی شاعران یاد می کند که به استناد دیدگاه دکتر منصور رستگار فسایی، در بین آنان، نظامی گنجوی سلسله جنبان حرکتی به نام خمسه سرایی در ادبیات فارسی شده است وی در ادامه از 228 شاعر پارسی گوی در قفقاز نام برده است. (صص 91-90) محقق محترم در بخش 2 کتاب و در ذیل: پیوستگی های اقتصادی، از اهمیت منطقه قفقاز در مبادلات تجاری گفته است که : "موقعیت خاص قفقاز بر روی نقشۀ زمین از قدیم الایام این منطقه را از لحاظ عبور مسیرهای تجاری دارای اهمیت ویژه کرده بود. قفقاز، از همان ایام به عنوان تأمین کنندۀ اقلام تجاری و هم مسیر تجاری ایران به سوی روسیه و اروپا نقشی پر اهمیت داشته است. وجود 5 کاروانسرا در شهر نخجوان و کاروانسراهای شهر باکو و هفت کاروانسرا در شهر شماخی گویای این واقعیت است. (صص 98-97). بخش سوم کتاب به شکل گیری زمینه های تاریخی جدایی قفقاز اشاره دارد. در ابتدا فصل اول کتاب: سیاست دینی- مذهبی صفویه نویسنده می نویسد: درست است که حکومت مرکزی مقتدر صفویه با دیوان سالاری کار آمد خود، طی بیش از 200 سال حکومت (جز مدتی محدود) می توانست قفقاز ر ا در قلمرو سیاسی ایران حفظ کند، اما در همین دوره بود که بر اساس برخی سیاست های حکام صفوی و مداخلات خارجی، زمینه های جدایی قفقاز از ایران پدید آمد. (ص 101). درمورد عنوان فصل اول از بخش 3، نیازی به عنوان سیاست دینی- مذهبی نیست، ذکر تنها یک مورد بسنده می نماید. نکته دیگری که باید مورد توجه قرا گیرد، این است که مداخلات خارجی در قفقاز، از قدیم الایام به ویژه از دورۀ ساسانیان، همواره وجود داشته و قطعاً در صورت غلبۀ توانمندی آن ها برایران، موجب جدایی این ناحیه شده بود. پس نمی توان گفت که مداخلات خارجی ها، مسبوق به سابقه نبوده است ولی در مورد جدایی این ناحیه، می باید ضعف و ناتوانی ایران و اتخاذ سیاست های نابخردانه را از سوی حاکمان ایرانی مورد توجه قرارداد.
نویسنده کتاب، همان طور که در پیش گفته است، در این فصل دوباره، یاد آوری می نماید که :"اقدام صفویه در براندازی سلسله محلی دیر پای شروان شاهان، به نوبۀ خود دلایل توجیه کننده چندی داشت، اما یکی از سپرهای تاریخی حفاظت از قلمرو ایران در مقابل اقوام بَدَوی و مهاجمان آن سوی کوه های بلند قفقاز و در بند را از بین برد. پیآمدهای این کار،کمی بعد با شورش هایی که در این منطقه رخ داد و باز شدن گذرگاه در بند به روی اقوام و مهاجمان مذکور، آشکار شد. در دورۀ صفویه، معارض عمدۀ حاکمیت ایران بر قفقاز حکومت عثمانیان بود. (ص 102)تقسیم بندی دو گانۀ محقق محترم درباره رویکردهای دو گانه حاکمیت صفوی با ناحیۀ قفقاز، دارای اهمیت و قابل تأیید است: "" در رویکرد اول که به دورۀ قدرت یابی صفویه تا دوران شاه عباس اول اختصاص دارد، سیاست حکومت، دارالحرب تلقی کردن گرجستان بود. حملات جُنید، حیدر، شاه اسماعیل اول و شاه طهماسب اول صفوی را می توان در این راستا، تلقی کرد. در رویکرد دوم که از زمان شاه عباس شروع شد و با نوساناتی تا پایان دورۀ صفویه ادامه یافت، سیاست اصلی دولت صفوی، تعامل با مسیحیان منطقه و جذب و استفاده از آنان در ساختار حکومت بود. (ص 106). این تحلیل محقق ارجمند، واقع بینانه است. زیرا همان طوری که محققان کتاب "غلامان خاصه، نخبگان نو خاستۀ دوران صفوی، به درستی اشاره کرده اند، در سال 1042 ه.ق/ 1632 .م، چهار سال پس از وفات شاه عباس اول، در چهارمین سال سلطنت شاه صفی، نوۀ شاه عباس، که مادرش صیغه ای گرجی بود، عمو زاده ها، عمه زاده ها، دایی زاده و خاله زاده های شاه صفی، مورد کشتار شدید وی قرار گرفتند و عصر جدید دورۀ صفویه ذیل عنوان: استیلای زنان صیغه ای، غلامان جنگی و خواجه سرایان پدید آمد."(بابائی و دیگران، 1390: 39)
محقق محترم تعداد لشکر کشی های شاه اسماعیل اول به ناحیۀ گرجستان عنایتی ننموده است و این در حالی است که در این دوره 4 لشکر کشی به گرجستان صورت گرفته است. (ثواقب، 1383: 184-183) نویسنده از 4 لشکر کشی شاه طهماسب به گرجستان سخن گفته (110) که همین تعداد هم در مقاله جهانبخش ثواقب ذکر شده است. (ثواقب، 1384: 190-185).
جهانبخش ثواقب در بررسی عوامل تحولات گرجستان، عوامل هفت گانه ای را در بروز تحولات داخلی، شورش های گرجستان در عصر صفویه و لشکر کشی های آن حکومت به آن ایالت، برشمرده که گویای واقعیت است:
1-تنازعات و دسته بندی های داخلی ایالت های مختلف گرجستان و رقابت و اختلاف بین شاهزاده های گرجی، از عوامل نا آرامی این ایالت بوده است. این کشمکش های داخلی، موجب استمداد یکی از شاهزادگان حاکم از دولت صفویه، علیه رقیب خود می گشت که در نتیجه، لشکر کشی صفویان به گرجستان را در پی داشت.
2-دخالت کشورهای بیگانه در امور گرجستان و توسعه طلبی آنان، از عوامل بروز نا آرامی و شورش های این ایالت بوده است. زیرا تحولات داخلی گرجستان، علاوه بر ایران، پای دیگر کشورها را که به گرجستان نظر داشتند در حوادث داخلی آن باز می کرد و موجب درگیری بین این قدرت ها می شد. در این میان دو دولت عثمانی و وروسیه، از حوادث داخلی گرجستان بهره برداری می کردند و دخالت های آنان، موجب تحریک گرجیان و شورش علیه دولت صفوی می شد. همین امر به ویژه در مورد عثمانی ها به درگیری نظامی میان صفویان و آن کشور منجر می شد.این کشورها با هدف حضور و نفوذ بیشتر خود در آن سرزمین و به طور کلی تسلط بر منطقۀ قفقاز از نا آرامی ها و تحرکات داخلی گرجستان استفاده می کردند.
3-تمایلات استقلال خواهی حکام گرجی در برابر دولت صفویه از عواملی بوده است که در فرصت های مناسب گرجیان را تحریک می کرد که برای رسیدن به هدف خود دست به شورش بزنند. لیکن این اقدامات واکنش شدید سلاطین صفویه را دربر داشت که خود موجب خسارت هایی در گرجستان، در تلفات نیروی انسانی، کوچ گرجیان به دیگر مناطق و زیان های دیگر می شد. همین سرکوب ها و خشونت ها خود از نظر روانی میل به استقلال و بریدن از سلطۀ صفویان را در گرجیان تقویت می کرد.
4-اهمیت گرجستان به لحاظ موقعیت سیاسی و استراتژیکی، صفویان را بر آن می داشت که حاکمیت خود را بر آن تثبیت کنند و این ایالت را در زمرۀ قلمرو خویش نگه دارند. زیرا با تسلط بر آن مانع از نفوذ و پیشروی عثمانی ها و یا روسیه به قفقاز می شد در نتیجه ایالت بزرگ آذربایجان از دستبرد و تجاوز دشمنان در امان می ماند. آذربایجان در جنوب و جنوب شرقی گرجستان قرار داشت. و در آن ایام ولایتی وسیع و از آن چه امروز هست بس بزرگ تر بود. زیرا شهرهایی چون از قبیل: چخور سعدیا ایروان و نخجوان و قراباغ را در بر داشت. تبریز مرکز آذربایجان و مقر بیگلر بیگی بود و سایر شهرهای پر جمعیت آذربایجان عبارت بود از: ایروان، گنجه و اردبیل. ایروان مرکز چخور سعد، مقر بیگلر بیگی و شهر عمدۀ ارمنستان ایران بود. گنجه نیز، مقر بیگلر بیگی قراباغ بود. ایالت کردستان یا اردلان که بر آن جا نیز یکی از چهار والی دورۀ صفویه حکومت داشت و مقر آن سنندج بود، در جنوب آذربایجان واقع بود. به لحاظ همین موقعیت، گرجستان در تقسیم بندی نظام ایالات در این دوره، یکی از والی نشین های چهار گانه است و والیان آن غالباً از همان شاهزادگان گرجی انتخاب می شدند. از این رو، یکی از عوامل اختلاف ایران و عثمانی در دورۀ صفویه، بر سر تسلط بر گرجستان و به طور کلی منطقۀ قفقاز بود که هر دو کشور، خواهان آن بودند.
5-گرجستان به علت دارا بودن ثروت، کلیساهای غنی، نیروی انسانی جنگاور و موقعیت مناسب در شرق دریای سیاه، همیشه مطمح نظر فرمانروایان مسلمان همسایه بود. کسانی که بر گرجستان تسلط می یافتند، به راحتی راه های تجاری آناتولی را تحت تأثیر قرار می دادند. از این رو این فرمانروایان نسبت به گرجستان و تحولات آن بی تفاوت نبودند.
6-عامل دیگری که در لشکر کشی های صفویان به گرجستان مؤثر بود، علاوه بر عوامل سیاسی، اقتصادی و سرکوب شورش های مکرر گرجیان ، سنت "غزا" و "جهاد" بود که این جنگ ها را تحت لوای جنگ های مقدس و مذهبی انجام می دادند تا از اعتبار و شهرت غازیان و مجاهدان اسلام برخوردار گردند و در این گونه عملیات از انگیزه ای مذهبی علاوه بر اهداف سیاسی بهره جویند.
سنت غزا و جهاد در ابتدا در خود جزیرۀ العرب در زمان پیامبر اسلام (ص) علیه کفار و مشرکین شکل گرفت و پس از در گذشت ایشان توسط خلفای مسلمان در قالب فتوحات اسلامی بر ضد سرزمین های غیر مسلمان و مناطق کفار و بت پرستان در خارج از جزیرۀ العرب تعقیب می شد و هر از گاه، فرمانروایان مسلمان به بهانۀ غزا و جهاد، در مناطق مسیحی نشین به لشکرکشی هایی دست زدند. لشکر کشی های سامانیان در ماوراء النهر و آن سوتر و جنگ با ترکان کافر، لشکر کشی های سلطان محمود غزنوی به هند و فتح بتخانه های آن دیار، جنگ های سلاجقه در سرزمین های مسیحی، پیشروی های عثمانی ها در سرزمین های اروپایی و جنگ های اوزون حسن آق قویونلو در گرجستان ، نمونه هایی است که سنت غزای اسلامی در آن ها بارز است. در واقع با گرویدن قبایل آسیای میانه به اسلام، جنگجویان مرزی نواحی یکجا نشین یا غازیان که تا این زمان با توجیه دفاع از تمدن اسلامی خود در برابر قبایل وحشی، در مقابل حملات ترک ها مقاومت می کردند، دست از جهاد شستند. پس از گرویدن قبایل ترک به اسلام، غازیان، مرزهای شرقی را رها کردند. بسیاری از آنان همراه با غزنویان به سوی هند روانه شدند، برخی دیگر به جانب مرزهای بیزانس به حرکت در آمدند و بعدها منطقۀ مسیحی نشین قفقاز برای دولت هایی که در ایران شکل گرفتند، دستآویز مناسبی برای عملیات جهادی بود.
بنابراین سنت دیرینۀ غزا و جهاد در سرزمین های مسیحی نشین که از سوی فرمانروایان اسلامی تعقیب می شد، بار دیگر در سده های نهم و دهم تا اوایل سدۀ یازدهم هجری قمری تقویت شد. در میان صفویان، انگیزۀ غزا و جهاد در مناطق "کفار مسیحی نشین"، از زمان شیوخ این سلسله سابقه داشت. این عملیات جهادی هم گامی بود برای سرگرمی و رزم آوری نیروها و هم دست یافتن به غنایم و تقویت بنیۀ اقتصادی و همچنین تبلیغات مذهبی و سیاسی طریقت صوفیانۀ اردبیل دراین مناطق. بنابراین مسألۀ"جهاد با کفار"، خوددر تحولات گرجستان در عصر صفوی مؤثر بود. ضمن این که این لشکر کشی ها در اوضاع داخل ایران عصر صفوی، نیز پیآمدهایی داشت و تحولات مهمی را در کشور پدید آورد.
7-اختلاف و درگیری میان مسلمانان نواحی مجاور گرجستان با مسیحیان آن جا و نقش علمای مذهبی مسلمان و مسیحی در این قضایا و تشویق فرمانروایان به اتخاذ موضع در بروز حوادث مربوط به گرجستان بی تأثیر نبوده است. (ثواقب، 1384: 182-180).
نویسندۀ کتاب در ص 121، دوباره اقدام شاه تهماسب صفوی را در براندازی حکومت شروان شاهان، اقدامی ناصواب دانسته و پیآمد آن را دعوت بازماندگان این خاندان از عثمانیان و باز کردن پای آنان به منطقه قلمداد کرده است. فصل چهارم تحت عنوان: مداخلات خارجی در امور قفقاز که بخش 3 را ذیل عنوان: شکل گیری زمینه های تاریخی جدایی را در بر می گیرد به روابط شاه عباس اول صفوی و جانشینانش با حاکمان قفقاز اشاره می کند و دو کشور روسیه و عثمانی را به عنوان کشورهای مداخله کننده در این ناحیه نام می برد. (صص 140 تا 158).
در بخش 4 که به ظهور عوامل جدایی می پردازد، در فصل اول از ناپایداری سیاسی حکومت ایران سخن گفته شده است. نویسنده کتاب به طور مفصل از تعامل نادر با ساکنان قفقاز سخن رانده و این که نادرشاه افشار توانسته پس از حدود 12 سال اشغال این ناحیه توسط عثمانیان دیگر باره اغین ناحیه را به ایران ملحق کند. (ص 165) نویسنده در ص 164 که از تعامل نادر با مردم قفقاز بر اساس تألیف قلوب و مردم داری سخن می گوید به ناگهان، تاراج، تخریب ، سوختن و چرانیدن اموال، مساکن ومزارع مردم کوه نشین عمل را از جمله اقدامات او ذکر می کند. (ص 167-166) در دورۀ جانشینان نادر، ایران بر آن ناحیه سلطه نداشته و نویسنده به درستی می نویسد که: آقا محمد خان قاجـار، آخرین شخصی بوده که تا پیـش از جنگ های ایران و روس، در صدد احیای حاکمیت تاریخی ایران بر قفقاز افتاده بود. (ص171).
بعد از مرگ نادر شاه، از ضعف حکومت مرکزی ایران، افرادی در قفقاز، سر برآورده و به تأسیس حکومت های محلی پرداختند که ازآن ها می توان: خان نشین قبه و خان نشین قراباغ را نام برد. که فتحعلی خان قبه ای و ابراهیم خلیل خان جوانشیر، در رأس این دو حکومت محلی با وعده و وعید و حمایت حکومت عثمانی، تحت تأثیر حکومت های عثمانی و روسیه به اشغال خاک ایران و لشکر کشی به قلمرو آن می پرداختند. (174 و 176).
در فصل سوم از بخش 4 کتاب تحت عنوان: جدایی طلبی مسیحیان قفقاز، نویسندۀ ارجمند به مقایسۀ سیاست های شاه سلطان حسین صفوی و نادر شاه افشار در قفقاز پرداخته که شاه صفوی با اِعمال سیاست های شدید مذهبی در آن ناحیه موجب گسست هر چه بیشتر بین حکومت مرکزی ایران و اتباع آن کشور را در این حوزه فراهم کرده و نادرشاه با اِعمال آزادی مذهبی و همچنین بخشش مالیات ها و ایجاد امنیت در آن حوزه، موجب اعتماد و حسن روابط ایران و قفقاز را دامن زده است. (179).
به سبب حُسن تعامل نادر، 2 گروه ساکن در قفقاز به نام: ارامنه و گرجیان در دربار نادر حضور یافته و کمک های ارزنده ای به او کردند. (180). ارامنه بر اساس یک پیشگویی مذهبی که در این پیشگویی، منجی و یا موعودی پیش بینی شده بود که از اسکندر مقدونی دلیر بوده و می آید تا ارامنه را از چنگ کفار خلاصی ببخشد، پتر کبیر را فرد موعود دانسته و از طریق "اسرائیل اوری"، این پیوند ایجاد شد و ارامنه در کنار بلند پروازی های پتر اول قرا گرفتند. اوری به پتر یاد آور شد که: مسلمانان، مالیات های گزافی از مسیحیان می گرفته اند تا آنان را مجبور به تغییر کیش خود کنند، عدم آمادگی ایرانیان برای جنگ، پیشگویی فوق الذکر و غیره را شامل می شد. (ص 181).
ارامنه در طی یک کنفرانس، یک سال پیش از سقوط صفویه یعنی در سال 1134 ه.ق/ 1721.م، در جزیره لیم (Lim)، در دریاچه وان، تصمیم گرفتند تا از امپراطور روسیه بخواهند تا ارامنه را از دست ایران و عثمانی نجات دهد. (ص 182) در طی سال های حکومت پتر اول تا کاترین دوم، ارامنه به روس ها پیشنهاد می دادند که روس ها با تشکیل حکومت روسی ارامنه علاوه بر نجات همکیشان مسیحی خود، می تواند ثروت بسیاری نصیب روسیه کند. (ص 185) در دوره سلطنت کاترین دوم، امپراتریس روسیه، بر طبق معاهدۀ "گئورگیورسک Georgivesek"، در سال 1197ق/1783م، روسیه تحت الحمایگی گرجستان را پذیرفت و طی آن گرجستان از حقوق حاکمیت ایران چشم پوشید. (ص 185).
حسین زرینی که منبع خود را در این زمینه، کتاب: روابط ایران و روس 1828-1780،ترجمه محسن خادم، چاپ 1377 انتشارات علمی و فرهنگی قرار داده است و از کتب دیگر در این زمینه، استفاده ننموده است، داستان را به نفع حاکمیت روس ها گزارش داده و بین نوشته های وی، عبدالرضا هوشنگ مهدوی، غلامحسین زرگری نژاد، اختلاف نظر فراوانی دیده می شود.
زرینی، طوری که گزارش میکند، جدایی گرجستان از مطالبات مردم منطقه بوده که حتی آنان 40 هزار مرد جنگی برای رهایی از سلطۀ ایرانیان تهیه و در اختیار ارتش روسیه قرارداده بودند و حتی قفقازی ها درخواست کرده بودند که روس ها با اختصاص توپخانه و افسران نظامی برای آموزش گرجیان و ارامنه، قفقاز را تصرف کنند. (ص 185). وی از عهدنامۀ گئورگیورسک توسط آراکلی حاکم گرجستان با کاترین دوم (کبیر) امپراتریس روسیۀ تزاری، سخن گفته است. (همان). امّا گزارش عبدالرضا هوشنگ مهدوی در ذیل: الحاق گرجستان به روسیه، بر این منوال است: "در سال 1213 ه.ق/ 1798.م، آراکلیخان در گذشت و پسرش گرگین خان، جانشین او گردید. در این هنگام روس ها به بهانۀ قرضه هایی که به گرگین داده بودند تفلیس را اشغال و گرگین و خانواده اش را به سن پترزبورگ تبعید کردند. ژنرال سیسیانف(Sisianoff) را که از نژاد گرجی بود به فرمانداری کل گرجستان منصوب نمودند. گرگین خان در زیر فشار و تهدید روس ها مجبور شد در 28 سپتامبر سال 1215 ه.ق/ 1800.م، سندی امضا کند که به موجب آن از امارت گرجستان به نفـع تزار روسیه دسـت کـشیده و پل اول، عنوان تزار گرجستان را بر سایر عـناوین خود افزود. به این ترتـیب ایـن ایـالت زرخـیز، ضمیمۀ امـپراتـوری وسیع روسـیه شده و سلسـلۀ باگراتیون(Bagration) که از زمان ساسانیان بر گرجستان حکومت می کردند، منقرض گردید. در این هنگام، تنها کسی که در برابر سلطۀ روس ها مقاومت می کرد، پرنس آلکساندر، برادر گورگین خان بود. شاهزادۀ مزبور با سپاه کوچک خود به کوه های شمال قفقاز پناهنده شده و مرتباً تلفاتی به نیروهای روسی وارد می کرد. وی در پاییز 1216 ه.ق/ 1801.م، از فتحعلی شاه قاجار، یاری طلبید ولی، پادشاه قاجار نتوانست به موقع به او کمک برساند، در نتیجه، قوای شاهزادۀ گرجی از روس ها شکست خورد و تار و مار شد. (هوشنگ مهدوی، 1364: 207-206).
در مقایسۀ بین نوشته های حسین زرینی و عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تفاوت های زیر، به آسانی مشهود است:
1-زرینی بر اساس منبع مذکور، تجزیه و جدائی قفقاز را از ایران، علاقه و تلاش پیگیرانۀ مردم آن حوزه و به ویژه ارامنه می داند.
2-هوشنگ مهدوی، تهاجم روسیه و تلاش آن کشور را عامل تجزیه و الحاق گرجستان به قلمرو امپراتوری روسیه قید می کند.
3-زرینی، حاکم گرجستان را در زمان الحاق و تجزیه "آراکلی خان" قید کرده که مهدوی "گرگین" خان را حاکم وقت می داند.
4-زرینی، امپراتور روسیه را در هنگام الحاق و تجزیه، کاترین دوم، عنوان کرده در حالی که مهدوی از "پل اول"، نام می برد.
5-زرینی، از تحت الحمایگی گرجستان بر اساس معاهدۀ "گیورگیوسک" سخن می گوید، در حالی که از این معاهده، هیچ سخنی در نزد مهدوی نمی رود و وی از واژۀ "تحت الحمایگی" سخنی به میان نمی آورد.
نقل قولی که حسین زرینی، از شاهزاده "یوتمکین" می کند، نشان می دهد که منبع مورد استفادۀ ایشان، از سیاست حکومت روسیه جانبداری کرده و از بیان واقعیت سرباز زده است: ارامنه و گرجی ها به قدری به روسیه چسبیده اند که اگر ما از آن ها بخواهیم ریششان را بتراشند، که نزد آسیایی ها مقدس است، بدون هیچ تأخیری این کار را خواهند کرد. (ص 186)
تنها وجه اشتراک بین نوشته های زرینی وهوشنگ مهدوی، در مورد نقش خاندان باگـراتونی (زرینی: 73) و باگرایتون (هوشنگ مهدوی: 206) است که به نظر هر دو نویسنده، آنان از زمان ساسانیان بر گرجستان حکومت می کردند و بعد از الحاق گرجستان به روسیه، این خاندان حکومتی منقرض گردید. (زرینی، 1395: 79.هوشنگ مهدوی، 1364: 206).
زرینی، در مورد صحت و سقم وصیت نامه منسوب به پتر کبیر، در مورد راهیابی روس ها به آب های گرم خلیج فارس و دریای عمان، سخن نمی گوید. ولی تلاش روس ها را در همین زمینه خاطر نشان می سازد. (ص 192) اما پیو کارلو تِرنزیو، معتقد است صرفنظر از اصالت یا مجعول بودن وصیت نامۀ پتر کبیر، بند 9 این وصیت نامه، گویای اهمیت دسترسی روس ها به آب های گرم خلیج فارس و دریای عمان است. (ترنزیو، 1363: 32-31). نویسندۀ محترم، از تلاش های نادر شاه، در اخراج روس ها از شمال کشور و "قرارداد رشت" را "قرارداد گنجه"، سخن گفته که در تمامی موارد، روس ها تلاش داشتند تا از هر اقدامی که موجب رنجش شاه افشار شود، خودداری کنند. (صص194-192)زرینی و ترنزیو، هر دو، دورۀ زمامداری کاترین دوم را اوج مداخلۀ روسیه در قفقاز داشته اند. (زرینی، 196. ترنزیو؛ 32).
نویسنده، در سخن پایانی خود، به درستی می نویسد: تا پدید آمدن فتوحات و کشور گشایی روس ها، هیچ گاه قفقاز که از دورۀ مادها(نخستین سلسله تاریخی ایران) جزو قلمرو ایران شده بود، به خود مختاری و تجزیه از ایران نمی اندیشید. به درستی رسمی کردن مذهب تشیع در ایران، موجب دخالت عثمانی ها و ازبکان در این منطقه، برای حفظ گروه اهل سنت و معارضه با حکومت شیعی صفویه شد. (207) ولی باید گفت که سیاست اتخاذ "غزا" و "جهاد" در ناحیه قفقاز که در طی اَدوار اسلامی پی گرفته می شد، که از سوی نویسندۀ کتاب، نادیده گرفته شده، می تواند موجب جریحه دار شدن احساسات عمومی ساکنان این منطقه شده باشد که راه را برای نفوذ و مداخلات کشورهای عثمانی و روسیه در زمان ضعف و فتور سلسله های ایرانی، ازجمله صفویه هموار میکرده است.
زرینی، به درستی می نویسد که: مداخلات خارجی را باید از عمده عوامل جدایی قفقاز از ایران قلمداد کرد.(208) ولی این جملات وی که: فروپاشی حکومت مرکزی ایران به دنبال سقوط صفویه، پیآمد وخیمی برای نوع ارتباط ایران و منطقه قفقاز داشت که آن را می توان علت العلل زمینه های جدایی قفقاز از ایران قلمداد کرد (209) مورد نقد جدّی است. باید بدانیم روس ها از دورۀ امپراطوری نوین (پتر کبیر)، کاترین دوم و آلکساندر اول، به دنبال فتوحات ارضی بودند و روسیه گام در گسترش قلمرو جغرافیایی خود گذاشت و عثمانی که سراسر اروپای شرقی رادر تصرف داشت و لرزه بر تن اروپای غربی افکنده بود، نمی توانست نسبت به اهمیت منطقۀ قفقاز بی طرف مانده و جانب سکوت را رعایت کند.
قسمت های پایانی کتاب را از ص 211 تا 267 که ضمائم نام گرفته می توان در چند قسمت معرفی کرد که عبارتند از:
1-معاهدات تاریخی که شامل معاهدات: زهاب، سن پترزبورگ، رشت، گنجه، عهدنامه های مودت ایران و عثمانی (بین نادر شاه و سلطان محمود عثمانی) در سال های 1159 و 1160 ق/ 1746و 1747.م، معاهده گئورگیوسک، گلستان و ترکمانچای می شود.
2-گاهشمار تاریخی که شامل رخدادهای تاریخی از 905-906 ه.ق/ 1500م، آغاز خروج و قدرت یابی شاه اسماعیل صفوی تا 1210- 1211 ه.ق/ 1796 میلادی یعنی حملۀ سپاهیان روسیه به فرمان کاترین دوم، امپراتریس روسیه و تاجگذاری آقا محمد خان قاجار می شود.
3-تصاویر که شامل منارۀ مسجد جامع باکو، کتیبۀ فارسی مسجد مذکور، قلعه دختر این شهر، مسجد مجموعه شروان شاهان باکو (2 تصویر) ، سنگ قبرهایی به زبان فارسی و کتیبه های فارسی آن می شود، ویرانه های قلعه گلستان شماخی و گورستان قدیمی شماخی (یدی گنبد) کتیبه های فارسی شماخی و گورستان قدیمی که نوشته های بر دیوار و روی سنگ گور، بیشتر به زبان فارسی است، سنگ گورهای فارسی روستای لاهیج، پوشش جنگلی اطراف شماخی و تصاویر متعدد از شهرهای شکی، مسجد جامع گنجه، مقبره نظامی گنجوی، قلعه تاریخی تفلیس و ... می گردد که مجموعاً مشتمل بر 33 قطعه عکس و تصویر می شود.
حسین زرینی از 84 منبع دست اول، 24 مورد از سفرنامه ها و 70 مورد از تحقیقات جدید در کنار 6 مقاله در نشریات فارسی و 11 مقاله انگلیسی، 4 مقاله ترکی و وروسی ها و 2 مورد از نشریات انگلیسی را نام برده است که در صص 281 و 282 به ذکر نام آن ها بسنده کرده است. بخش نمایه در پایان کتاب، صص 283 تا 291 را دربر گرفته است.
در ارزیابی کتاب خواندنی "ریشه های تاریخی جدایی قفقاز از ایران" تألیف حسین زرینی قابل نقد و بررسی است، می توان گفت:
1-کتاب در بخش قفقاز در دورۀ باستان می توانسته از مقالۀ: قفقاز : داستان جدایی اش از ایران بر پایۀ پیمان های گلستان و ترکمانچای افشین پرتو که در فصلنامه پژوهی شماره 285 اطلاعات سیاسی- اقتصادی، پاییز 1390 به چاپ رسیده و بسیار ارزنده است، بهره ببرد.
2-بخش مربوط به سیاست صفویان در قفقاز، بسیار جامع و مطلوب است و نویسنده در این بخش از منابع متعددی بهره برده، که نکته ای را فرو گذار نکرده است.
3- نویسندۀ محترم، در بخش جدائی قفقاز از ایران، به یک منبع اتکا داشته و آن کتاب روابط ایران و روس 1780- 1828 از موریل اتکین است که در سال 1377خورشیدی با ترجمه محسن خادم، توسط انتشارات علمی و فرهنگی به چاپ رسیده است. نویسنده به استناد این کتاب، نقش ارامنه را در تحریک روس ها و تجزیه گرجستان بسیار مؤثر بر شمرده است. این در حالی است که دکتر غلامحسین زرگری نژاد با تحقیق جامع و ارزنده شان نقش ارامنه را در این داستان، بسیار کمرنگ دانسته و نقش مردم گرجستان را بسیار پر رنگ بر شمرده است. او درتحلیل خود می نویسد: "پراکندگی وسیع ارامنه در قراباغ، شوشی، شماخی، قبله، قبه و سراسر شروان و نخجوان تا اقصای داغستان و اختلافات زیادی که میان ملیک های ارمنی قفقاز وجود داشت باعث شده بود تا جامعۀ ارمنی پراکنده در درون باعث قومی لزگی، گرجی، ترک و فارس، هرگز نتوانند همانند گرجیان در منطقه ای یکپارچه تمرکز یابند و در پرتو قلمروی واحد، وحدت سیاسی داشته باشند و خان نشین یا حکومتی واحد را پدید آورند. روس ها که در عصر کاترین دوم بیش از پیش بر این واقعیت پی برده بودند، در حالی که می دانستند برای تمهید مقدمات نفوذ سیاسی در قفقاز مرکزی و بسط قدرت خود به سراسر منطقه، به عقد اتحاد با مجموعه ای از مسیحیان متمرکز در یک سرزمین و برخوردار از قدرتی محلی نیاز دارند، نه جماعات پراکنده در سراسر قفقاز، سرانجام گرجیان و گرجستان را برای اجرای نقشه های وسیع خود در قفقاز مطلوبتر از ارامنه بافتند و به رغم سالنامه های بزرگان ارمنی مبنی بر آمادگی برای تقدیم تمام امکانات خود به روس ها، بر آن شدند، تا ابتدا با اتحاد سیاسی و نظامی با والی تفلیس و مدتی بعد با خلع ید از خاندان وی، گرجستان را برای همیشه به قرارگاه اصلی عقاب دو سر در قفقاز مرکزی تبدیل کنند. (زرگری نژاد، 1395: 353).
4-برای نگارش یک موضوع به صور ت تحقیق پهنانگر و یا افقی که وضعیت ناحیۀ قفقاز را در دورۀ باستان و بعد از اسلام مورد بررسی قرار داده است، نیاز به همکاری علمی چندین نفر بود ولی محقق ارجمند به تنهایی توانسته است که این دو دوره را با مطالعۀ منابع مختلف مورد توجه قرار دهدکه سزاوار تحسین است که به خوبی از عهدۀ این کار مهم بر آمده است. "
منابع و مآخذ
-ترنزیو پیوکارلو، 1363، رقابت های روس و انگلیس در ایران و افغانستان، ترجمه عباس آذرین، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
-زرگری نژاد غلامحسین، 1395، تاریخ ایران در دورۀ قاجاریه، تهران، انتشارات سمت.
-ثواقب جهانبخش، 1384، تحولات گرجستان در عصر صفویه (از آغاز تا شاه عباس دوم)، مجموعه مقالات همایش صفویه در گسترۀ تاریخ ایران زمین، به اهتمام دکتر مقصود علی صادقی، تبریز، انتشارات ستوده.
-مهدوی عبدالرضا هوشنگ، 1364، تاریخ روابط خارجی ایران (از ابتدای دورۀ صفویه تا پایان جنگ دوم جهانی)، تهران، مؤسسه انتشارات امیر کبیر.
-پرتو افشین، 1390، قفقاز: داستان جدایی اش از ایران بر پایۀ پیمان های گلستان و ترکمانچای، فصلنامه پژوهشی اطلاعات سیاسی- اقتصادی، دورۀ جدید ، سال بیست و ششم، پاییز، شماره 285.
-بدلیسی شرف خان، 1377، شرفنامه؛ تاریخ مفصل کردستان ، به اهتمام ولادیمیر زرنوف، تهران، انتشارات اساطیر.
-هیروتاک مائدا، 1389، مهاجرت های اجباری و سازماندهی مجدد نظم منطقه ای قفقاز در ایران دورۀ صفوی:پیش شرط ها و تحولات از نگاه فضل خوزانی، ترجمه یزدان فرخی، مزدک نامه 3، پژوهش های ایران شناسی، تهران، انتشارات اساطیر.
-خلعتبری اللهیار – زارعی مهرورز عباس، 1383، جنبش بابک ، تهران، مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه شهید بهشتی.
-بابائی سوسن و دیگران، 1390 ، غلامان خاصه ؛ نخبگان نوخاستۀ دوران صفوی، تهران، نشر مرکز.
-زرین کوب عبدالحسین، 1363، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، مؤسسه انتشارات امیر کبیر.
-مقدسی محمد بن احمد، 1361، احسن التقاسم فی معرفۀ الاقالیم، ترجمه علینقی منزوی، جلد اول، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
Richard Tapper, Fronter Nomads Ofiran: Apolitical and Social History Of The Shahsavan.(Cambridge ,1997)
[A1]معمول نیست که در یک مقاله علمی و پژوهشی تصویر کتاب هم گنجانده شود!
[A2]این شروع خوبی برای مقاله علمی و پژوهشی نیست!
[A3]افشین پرتو مرجع مطلق است در حوزه تاریخ قفقاز؟
[A4]????
این موضوع چه ربطی به موضوع این نوشتار دارد؟
همیشه دخترها بهتر از پسرها زحمت میکشند برای درس خوندن و وقتی هم درس میخونند با جون و دل درس میخونند. با دیدن تلاش چنین دخترهای درس خون و پرتلاشی به اینکه یک دختر ایرانیم افتخار میکنم.تاریخ خیلی رشته ی سختی ولی خیلی باحاله.
نظر دهید - پسندیدم 0