جمعه, 10 فروردین 1403
جمعه, 10 فروردین 1403

اختصاصی حکایت گیلان |مجید علیپور:  (تاریخ روشنفکری مدرنیته ایرانی)، عنوان کتابی است از «افشین متین» که پیش از این در میان علاقمندان به تاریخ معاصر ایران با پژوهش ارزشمند «کنفدراسیون: تاریخ جنبش دانشجویان ایرانی در خارج از کشور» که رساله دکتری نویسنده هم بود، شناخته می شد.

کتاب همانگونه که از عنوان فرعی آن برمی آید مطالعه جدیدی است پیرامون تاریخ روشنفکری در ایران؛ موضوعی که پیوندهای آشکاری با تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دارد و همواره با استقبال جامعه کتابخوان کشور مواجه شده است. هرچند بسیاری از مخاطبان این حوزه، چندان در پی مطالعه منابع دست اول و یا پژوهش های اصیل نیستند و ترجیح می دهند علاقمندی خود را از لابلای صفحات روزنامه ها و یا مجلات پیگیری کنند.

از میان پژوهشگرانی که به سیر تحولات فکری جریان موسوم به روشنفکری در ایران پرداخته‌اند، می‌توان از سعید امیرارجمند، یرواند آبراهامیان، حمید دهباشی، ماشاءالله آجودانی، لطف الله آجودانی، مهرزاد بروجردی، علی قیصری، محمدعلی اکبری، نگین نبوی، علی میرسپاسی، فرزین وحدت و محمد توکلی‌طرقی اشاره کرد که هریک از منظری تلاش کردند تا با زیر ذره بین بردن نحله های مختلف روشنفکری در ایران معاصر، پیوندها، درهم آمیختگی ها و تعارض هایشان با یکدیگر را مورد بررسی قرار داده؛ وزن و اثرگذاری آنها در شکل دادن به تاریخ معاصر را نشان دهند.
کتاب «هم شرقی، هم غربی» که به اذعان نویسنده تعریضی کنایی است بر مجموعه مقالاتی از زنده یاد عبدالحسین زرین کوب با عنوان «نه شرقی، نه غربی»؛ تلاشی است برای تکمیل و نقد تاریخنگاری جریان روشنفکری در ایران که همزمان ادعای نقد ابرروایت های مسلط بر جریان تاریخنگاری کشور را دارد. «متین» مدعی است در صفحات کتاب جدیدش نشان داده است الگوهای اصلی روایت تاریخ معاصر ایران که در سیطره جامعه شناسان و کارشناسان علوم سیاسی قرار گرفته،
در دام دوگانه سازی هایی چون سنت مدرنیته؛ استعمار خارجی فرهنگ منحط داخلی، عرف دیانت، اصیل اقتباسی و ... و یا اسطوره هایی چون شکست مشروطیت، وابستگی حزب توده به شوروی، فاجعه زدگی ایران پیش از ظهور رضاخان و ... قرار دارد و او قصد دارد نشان دهد این الگوها/اسطوره ها تا چه اندازه در تبیین تاریخ معاصر ایران (به صورت اعم) و تاریخ نگاری روشنفکری در ایران (به صورت اخص) گمراه کننده و رهزن هستند. ادعایی که سخت بتوان پذیرفت در اثر حاضر موفق به اثبات آن شده باشد!

«هم شرقی، هم غربی» در 7 فصل از برهه جنگ جهانی اول و سرخوردگی مبارزان و روشنفکران مشروطه خواه از ناکامی هایشان در استقرار مشروطه و حکومت قانون و چرایی همراهی آنها با ایده استبداد منور آغاز می شود و نهایتا به سرانجام فیصله بخش تضادهای ایدئولوژیک جریان های رقیب و سرنوشت طناب کشی (به تعبیر نویسنده: موش و گربه بازی) حکومت با روشنفکران در بهمن 57 می رسد. وارد نشدن نویسنده به فضای بعد از انقلاب و تحولات آشکاری که در فضای فکری و نخبگانی جامعه به وجود آمده از ضعف های غیرقابل چشم پوشی کتاب است که به هرروی نویسنده ترجیح داده است وارد آن نشود.

فصل 1 کتاب با عنوان «تبارشناسی مدرنیته آمرانه: الگوی روسی- عثمانی» فرض اصلی «متین» در این کتاب است تا نشان دهد برخلاف مدعای غالب تاریخ نگاران که ایده مشروطه خواهی را ناشی از آشنایی و تاثیرپذیری ایرانیان از غرب وانمود می کنند؛ مشروطه ایرانی چه در حوزه نظر و چه در عرصه عمل، متاثر از جریانات انقلابی و مشروطه خواه در روسیه و عثمانی بوده است. وی در این فصل به خوبی توانسته است ریشه های جریان موسوم به روشنفکری دینی در ایران را در آثار متفکران ترک سراغ گیرد. متفکرانی که از سویی تلاش داشتند اسلام را با علم جدید پیوند دهند و از سوی دیگر از هویت بومی و تاریخی خود در برابر سلطه روز افزن غرب دفاع کنند (صص 52-57)؛ اما در مقابل به نظر می رسد استدلال های ارایه شده برای اثبات مدعای محوری او در این بخش از کتاب چندان که باید قانع کننده نیست؛ چنانکه که گویی میان «جغرافیای غرب» با «فرهنگ و مدنیت جدید غرب» تمایزی قایل نیست و «جریان تنظیمات» در عثمانی و یا تحرکات انقلابی در روسیه را قایم به ذات، درونجوش و بی تاثیر از «غرب» فرض کرده است. به عبارتی اگر ادعا کنیم ایرانیان حکومت قانون و مشروطیت را با واسطه و از دریچه تحولات در روسیه و عثمانی فهمیده اند سخنی است و اینکه بگوییم ایرانیان مشروطه را از روسیه و عثمانی گرفته اند سخنی دیگر!
«متین» در فصل 2 کتاب با عنوان «حلقه برلین: تدوین جهان‌بینی برای ملی‌گرایی ایرانی»، به خاستگاه‌های روشنفکری ملی‌گرای ایران مدرن و پروژه ملت‌سازی در دوران آشوب‌زده بعد از جنگ جهانی اول می پردازد و به هدف و نقش دولت وقت آلمان در جذب و حمایت روشنفکران فراری از وطن اشاره می کند. (صص 89-92) با اینحال بازهم اصرار عجیبی دارد که نخبگانی در سطح تقی زاده، افشار، جمال زاده و ... همچنان تحت تاثیر روشنفکران عثمانی بوده اند و با وجود سالها حضور در محافل سیاسی و ادبی آلمان «نه تنها از آثار و اندیشه های فیلسوفان سرشناسی چون هایدگر، اشپنگلر، اشمیت و ... بی اطلاع بوده اند بلکه حتی نام آنها را نشنیده اند!!؟» (ص 117) با اینحال مطالعه این فصل از کتاب برای پی بردن به ریشه های نظری دفاع نسل جوان و ناراضی منورالفکران وقت از ایده استبداد منور ( که در دیکتاتوری رضاشاهی تبلور پیدا کرد) برای علاقمندان بسیار مفید خواهد بود.

فصل 3 «تخریب مشروطه‌خواهی: روشنفکران به مثابه ابزار دیکتاتوری مدرن» همانگونه که از نام آن برمی آید دنباله فصل دوم کتاب و متمرکز بر نقش روشنفکران وقت در حمایت و همراهی با رضاخان است. اینکه چرا حامیان و مدافعان «مشروطیت دهاتی، عقب مانده و سردرگم» در جستجوی «مستبدی وطن پرست، متمدن و سلطه جو» (ص 109) برآمدند و نهایتا ردای دیکتاتوری را بر قامت سردار سپه برازنده یافتند!

فصل 4 «حلقه‌های گمشده روشنفکری: نقد اروپاگرایی و ترجمه مدرنیته»، بر نقش «احمد کسروی» و «فخرالدین شادمان» متمرکز است و به بررسی آثار کمتر مطالعه‌شده آنها در دهه‌های ۱۳۱۰-۱۳۲۰ به‌عنوان پل روشنفکری میان ملی‌گرایی هوادار غربی شدن و گفتارهای ملی‌گرایی ضدغربی که ندای «بازگشت به خویشتن» را سرمی دادند می‌پردازد. از جمله ایرادات این فصل و فصول بعدی کتاب تمرکز بیش از اندازه و غیرضروری بر چند اندیشه ورز است که با سیاق سه فصل نخست کتاب تفاوت مشهودی دارد.

فصل 5 «برهه هژمونی سوسیالیسم در میانه قرن بیستم» تأثیر سوسیالیسم سبک شوروی بر تاریخ روشنفکری ایرانی را بررسی می‌کند. هرچند در این فصل نیز مطالب خارج از موضوع به وفور آورده شده و همانگونه که گفتیم نتوانسته تداومی منطقی بر سه فصل نخست کتاب باشد اما بدون تردید از بخش های خواندنی کتاب است. «متین» در این فصل به خوبی به دلایل رشد چشمگیر و فراتر از حد تصور حزب توده و چپ گرایان و نفوذ روزافزونشان در مجامع دانشگاهی و هژمونی کاملی که در حوزه های مختلف دانشگاهی، ادبی و هنری یافته بودند می پردازد و نشان می دهد که این رویکرد تا چه اندازه در تبدیل گفتمان آنها به گفتمان غالب در دهه 40 و 50 شمسی موثر بوده است. رویکردی که ساده لوحانه از سوی حکومت شاه تحمل و همراهی می شد تا بالاخره بنیان های مشروعیت به شدت آسیب دیده حکومتش (به ویژه بعد از کودتای 28مرداد سال 32) را درهم بشکند.

فصل ۶ «سلطنت انقلابی، تشیع سیاسی و مارکسیسم اسلامی»، به رقابت سه گفتار ایدئولوژیک برای کسب هژمونی بر فرهنگ سیاسی ایران در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ می‌پردازد. این فصل علاوه بر اشاره به تلاش های همزمان ساواک و دربار برای ارایه چهره ای انقلابی و ضدغربی از شاه برای عقب راندن یا جذب رقبای مارکسیست، به صورت ویژه می تواند برای علاقمندان به مطالعه شخصیت و نقش چالش برانگیز «علی شریعتی» و آن ملغمه عجیبی که از ترکیب اسلام، عرفان شرقی، مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم آفریده بود جالب باشد.

و بالاخره فصل ۷ «نتیجه: رستاخیز نافرجام: گشایش عرصه روشنفکری به روی مخالفان»، کتاب را با ریشه‌یابی ساختار ایدئولوژیک انقلاب در تعارض ها و چالش‌های نحله های مختلف روشنفکری و جدال‌های فرهنگی دهه ۱۳۵۰ به پایان می‌رساند.

هرچند می توان بر «هم شرقی، هم غربی» می توان نقدهای جدی تری داشت، مثلا برخلاف مدعای نویسنده که رویکرد کتابش را «نقد بر جریان چپ، بدون آنکه [چون دیگران] به آن با دیده تحقیر بنگرد» عنوان می کند؛ همدلیش با جریانات چپ گرا و مشخصا حزب توده در جای جای اثر مشخص است (و چه بسا این رویکرد همانند تاریخنگاری «یرواند آبراهامیان» متاثر از پیشینه فعالیت های نویسنده در دستجات چپ گرا باشد!)؛ با اینحال نمی توان امتیاز مهم پژوهش یاد شده را نادیده گرفت و آن فرارفتن پژوهشگر از نگاه بومی، محلی و نهایتا ملی و تبیین تحولات جریان روشنفکری و رویدادهای تاریخ معاصر در بستر تحولات سیال فکری، فرهنگی و سیاسی جهانی است. همچنین کتاب یادشده سرشار از مطالب بدیع و نکته های کمتر گفته شده ای است که مستند به منابع و مآخذ بسیار شده است؛ از همین رو «هم شرقی، هم غربی» می تواند برای علاقمندان به حوزه جریان روشنفکری و تاریخ معاصر ایران خواندنی و جذاب باشد.

همرسانی کنید:

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان