اختصاصی حکایت گیلان | محمدهادی مرادی:
دوشنبه 23 اسفند، همزمان با اولین سالگرد افتتاح کتابفروشی شعبه رشت نشر چشمه، جشن امضای آثار عالیه عطایی در نشر چشمه با حضور علاقهمندان حوزه ادبیات برگزار شد.
نشر چشمه رشت در این مراسم که به واسطهی یک سالگیاش برگزار شد، میزبانِ عالیه عطایی بود. عالیه عطایی نویسنده ایرانی- افغانستانی و ساکن ایران است. او دوران کودکی خود را در منطقه مرزی میان ایران و افغانستان گذراند و برای تحصیل در مقطع کارشناسی رشته ادبیات نمایشی راهی تهران شد. عطایی مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته ادبیات نمایشی در دانشگاه هنر تهران اخذ کرد و با نشریاتی همچون مجله داستان همشهری، ناداستان و مجله تجربه همکاری کرده است.
از جمله آثار او میتوان به مجموعه داستان «مگر میشود هابیل قابیل را کشته باشد»، مجموعه داستانهای کوتاه «چشم سگ»، رمان «کافورپوش» و مجموعه داستان «کورسرخی» (روایتهایی از جان و جنگ) اشاره کرد. او جوایز ادبی نظیر جایزه ادبی مهرگان ادب و جایزه ادبی واو برای رمان «کافورپوش»، جایزه ادبی مشهد و جایزه بخش اصلی جایزه داستان تهران برای مجموعه داستان «چشم سگ» را در کارنامه کاری خود دارد.
ادبیات مهاجرت و دغدغه هویت
عالیه عطایی که جنگ و مهاجرت و مرزنشینی را تجربه کرده در این نشست از تجربیات خود و تاثیراتی که این تجارب بر آثارش داشته، میگوید: من در حاشیه نوار مرزی ایران و افغانستان در روستا درمیان روستایی در بخش مرکزی شهرستان درمیان استان خراسان جنوبی زندگی کرده و بزرگ شدهام. در حال حاضر نیز در حال نوشتن داستانی بلند در این زمینه هستم. این حس زیست دوگانه برای من موقعیتی ایجاد کرد که حس کنم نه ایرانیام و نه افغانستانی. مردمان هر دو سرزمین من را اهل سرزمین دیگری میپنداشتند و هر زمان که من را به هر دلیلی داوری میکردند، با این نگاه با من برخورد میکردند. من دائما در دو سوی مرز جابجا شدم. چیزی را مینویسم که به چشم دیده و زیستهام. من این دوگانگی را دارم. فکر میکنم این موضع دوگانهام هم از هر آن چیزی که تا به اکنون از زندگی فهمیدهام، نشأت میگیرد. من بهعنوان یک نویسنده که اکثر موضوعاتم دربارهی افغانستان و ادبیات مهاجرت هست، شاید بهاندازه مابقی افراد فرصت اشتباه و آزمون و خطا ندارم و به سرعت مورد داوری، پسرفت یا پیشرفت، خواهم شد؛ بهخصوص با نگاههای نژادپرستانهای که به من و امثال من میشود.
او در خصوص جدیدترین اثرش، «کورسرخی»، میگوید: زمان نگارش این کتاب، انتظار این حجم از اقبال را از سوی مخاطبین نداشتم. کتاب کورسرخی از 9 داستان مجزا تشکیل شده است که بین سالهای 1365 تا 1396 رخ میدهد. عمده این داستانها در منطقه مرزی درمیان اتفاق میافتد. محوریت این داستانها حول مسئله هویت، مهاجرت، پناهندگی و وطن که دغدغه شخصی من میچرخد و سعی کردهام که مخاطب در خلال این داستانها تا حدی به پیچیدگیهای قومی و گسلهای فراوان جامعه افغانستان پی ببرد و برای حاصل شدن این همدلی نیاز بود که این «من» که روایت میکنم به «ما» تبدیل شود و این «ما» فقط در یک صورت شکل میگیرد که از یک رنج مشترک نشأت بگیرد و به جغرافیا محدود نشود.
من نویسندهام نه سرباز!
او سخنان خود را اینطور ادامه میدهد: آنچه که بهعنوان صلح گفته میشود صرفا یک نمایش است. من یک نویسنده هستم نه سرباز. اگر کارکردت، کارکرد سرباز نباشد، گمان میکنند که موضعات معلوم نیست. من اگر در خودم توان جنگیدن را میدیدم، میجنگیدم اما در توان من نیست. من فقط میتوانم بنویسم اما اعتراف میکنم که امیدی هم برای این کار متصور نیستم. این حجم اندوه نمیگذارد و نگذاشته است تا هویت تازهای سربلند کند. من فقط میخواهم این اندوه پایان پیدا کند. بخش ناامیدکننده کار ما این است که ما نویسندگان مینویسیم اما در واقع این نوشتههای ما هیچ یک حتی نمیتواند جلوی شلیک یک گلوله و کشته شدن یک انسان را بگیرد.
در پایان این نشست، حضار و علاقهمندان به گرفتن امضا و عکس با عالیه عطایی مشغول شدند.
عالی
نظر دهید - پسندیدم 0