اختصاصی حکایت گیلان | محمدهادی مرادی_ کتاب «اوخان» یکشنبه 22 اسفند در کتابفروشی اردیبهشت رونمایی شد. این نشست با حضور «امین حقره» نویسنده و پژوهشگر گیلانی، «روزبه رخشا» خواننده موسیقی گیلکی و در حضور علاقهمندان و دیگر پژوهشگران گیلانی برگزار شد. این کتاب که مجموعهای از سرودههای گیلکیِ جهانگیر سرتیپپور، هنرمند، پژوهشگر و سیاستمدار گیلانی (بیست و چهارمین شهردار رشت که از سال 1331 تا حدود 2 سال بعد به یکی از بنیانگذاران توسعه رشت تبدیل شد) است، توسط فهیمه اکبر گردآوری و به همت انتشارات فرهنگ ایلیا منتشر شده است.
سرتیپپور، از نهضت جنگل تا احداث بیمارستان پورسینا
در ابتدای این نشست، امین حقره با اشاره به سرگذشت جهانگیر سرتیپپور و به دنیا آمدن او، گفت: جهانگیر سرتیپپور در روز شش آذر ماه 1282 در خانوادهای مالک در رشت به دنیا آمد. پدرش عزیزا… خان، مشهور به آقاخان، در قشون قزاق ایران سرتیپ بود و به اُتُرخان رشتی معروف بود. سرتیپپور در چهار سالگی پدرش را از دست داد و تحت سرپرستی مادرش بزرگ شد. وی در کودکی به مدرسه شمس رفت و در همین دوران آشفتگی مشروطه که حکومت احمدشاه تمرکز لازم را برای رسیدگی به امور مردم نداشت، اموال خانواده سرتیپپور غارت شد. در همین دوران، خدمتکار پدری سرتیپپور تاثیر بسیاری در شخصیت او گذاشت. جهانگیر سرتیپپور جایی در خاطراتش عنوان کرده است که اولین گرایشاش به موسیقی در همراهی با خدمتکارشان در محلههای سبزهمیدان و... رشت و مواجه با نوازندگان دورهگرد بود.
حقره دربارهی نحوهی آشنایی سرتیپپور با میرزا کوچکخان گفت: جهانگیر سرتیپپور در یادداشتی نوشته است؛ روزی در سبزهمیدان مرد لاغر اندامی با یک کلاه نمدی بر سر با خدمتکارمان سلام و احوال پرسی کرد. بعد از رفتنش از خدمتکار پرسیدم او چه کسی بود؟ او پاسخ داد: میرزا کوچک خان. مواجهه بعدی سرتیپپور با میرزا، اینبار به سبب یکی از فامیلهایش که خیاط بود، شکل گرفت. سرتیپپور به همراه فامیلش به مجلسی رفتند که میرزا هم در آن حضور داشت و پس از مراوده با میرزا به نهضت جنگل پیوست. پس از فراز و نشیبهای فراوان و با شکست و افول نهضت جنگل، سرتیپپور با سفارشات و حمایت آزادیخواهان رشت از مرگ نجات پیدا کرد. او با تجربه نویسندگی که داشت به فعالیتهای فرهنگی ـ هنری و کار در روزنامه روی آورد.
وی سخنان خودش را اینطور ادامه میدهد: روزی عبدالخالق آخونداف (آخوندزاده) پزشکی حاذق و خوشنام در رشت از نبود بیمارستان در رشت نزد جهانگیر سرتیپپور شکایت کرد. سرتیپپور اولین حرکت اجتماعی خودش را شروع کرد. او نمایشنامه «عاقبت وخیم» را نوشت و پول حاصل از فروش بلیتهای نمایش را به همراه کمکهای مردمی وقف ساختن یک مریضخانه کرد که در نهایت به بیمارستان پورسینا رشت تبدیل شد. یکی دیگر از کارهای مهم سرتیپپور، زمینهسازی حضور زنان در اماکن عمومی و فعالیتهای فرهنگی هنری بود؛ که در ابتدا از سوی روحانیون و افراد سنتی تندرو با مخالفت شدید روبرو شد.
اولین ترانه و آشنایی با فهیمه اکبر
حقره دربارهی آغاز فعالیت موسیقی سرتیپپور اینطور گفت: در تابستان 1320، بعد از گذشت یک یا دو سال از جنگ جهانی و شنیده شدن صدای پای ارتش سرخ برای تصرف گیلان، سرتیپپور، اولین ترانه خودش را در همین حال و هوا با عنوان «بیتو، تیر آسمان خورشید» ساخت. پس از این، سرتیپپور شروع به ترانه ساختن، کرد و میتوان حتی در ترانههای عاشقانهاش نیز، نگاه به مسائل اجتماعی را دید. سرتیپپور با ساختن ترانه و تئاترهای موزیکال ضد چپ به مخالفت با حزب توده پرداخت. نکته جالب، دوستیِ «احمد عاشورپور»، که از انزلی برآمده و در رشت هم تحصیل کرده و در تهران به دانشگاه رفته و گرایشات چپ پیدا کرده است، با جهانگیر سرتیپپور است که ترانههای ملیگرایانه و ضد چپ سرتیپپور را میخواند ولی از حامیان حزب توده است. در همین حال سرتیپپور با «فهیمه اکبر»، خواننده و نویسنده گیلانشناس و فعال اجتماعی، آشنا میشود.
امین حقره از زبان جهانگیر سرتیپپور که در یکی از یادداشتهایش به چگونگی شکلگیری رابطهاش با فهیمه اکبر اشاره کرده است، این چنین نقل میکند: «در این روزگار، من غالبا اشعار و تصنیفهای گیلکی بر روی آهنگهایی که مقبول مردم بود، میسرودم که زبان به زبان میشد و اکثرا طعم وطنی داشتند. در ترویج آن اشعار، خانم فهیمه اکبر، همسر آقای محسن اکبر، که هر دو از دوستان نزدیک من بودند، سهم فراوان داشتند. این خانم، دختر یمینالممالک اسفندیاری، از سیاستمداران است. خانمِ آقای محسن، خانمی است، تحصیلکرده، مسلط به زبانهای روسی و فرانسه و اندکی آشنا به انگلیسی، خوش ذوق، خوش آواز و آشنا به موسیقی؛ در عین حال موقر. روش سیاسی و ذوق مرا میپسندد. در بنگاه حمایت مادران، عضو هیئت مدیره و بازرس است. در مهمانیهای روسیها با همسرش شرکت میکند و اوست که مرا از جریان مهمانیها و بعضی خوش رقصیهای ایرانیان و ضعف و سبکسری بعضی از آنان مطلع میسازد؛ همچنین استنباط خود را از محاوره با عناصر روسی با من درمیان میگذارد. او احساس کرده است که روسها سخت از من ناراضی هستند و تلویحا از ترویج اشعارم بوسیلهی او اظهار نارضایتی کردهاند. معالذالک او در یکی از مهمانیهای خانواده اکبر که به اجبار حضار مجبور شد ترانهای بخواند، دو مورد از ترانههای من را خواند که با تحسین حضار روبرو شد.»
حقره ادامه میدهد: فهیمه اکبر در سال 1337 شروع به تدوین و گردآوری این کتاب کرد و پس از اتمام کتاب، آن را به «فریدون فرزانه»، موسیقیدان و آهنگساز، داد تا نُتهای ترانهها را به کتاب اضافه کند که متاسفانه این اتفاق رخ نداد. کتاب چاپ شد و نُتها نیز گم شد. فهیمه اکبر از سال بعد از چاپ کتاب؛ یعنی 1338 فعالیت آوازخوانیاش به طرز مشکوکی قطع شد.
او در بخش پایانی صحبتهایش گفت: بعد از ظهور احمد عاشورپور، جهانگیر سرتیپپور و فهیمه اکبر، استان گیلان تا به همین الان، جریان مستحکمی در حوزه ترانه گیلکی نداشته است تا اثری خلق کند که فراتر از حوزه فرهنگی و جغرافیایی استان شنیده شود.
احمد عاشورپور، پدر موسیقی پاپ!
در بخش دوم این نشست، روزبه رخشا، خواننده موسیقی گیلکی، با قدردانی از برادرزادهی جهانگیر سرتیپپور و همسرش که از مهمانان نشست بودند، گفت: نحوهی آشنایی من با جهانگیر سرتیپپور و ترانههایش از طریق کتاب اوخان و احمد عاشورپور و فهیمه اکبر بوده است. وی سخنان خود را اینطور ادامه داد: به اشتباه به احمد عاشورپور، لقب پدر فولک را دادهاند. لقبی با عوان پدر فولک وجود ندارد. فولک از زمانهای بسیار قدیم تا به الان وجود داشته. احمد عاشورپور را میتوان پدر پاپ ایران دانست. آهنگهای عاشورپور در سبک پاپ بودند. «فریدون پوررضا» را میتوان یکی از بزرگان موسیقی فولکلور دانست.
رخشا دربارهی نسل جدید خوانندگان گیلکی گفت: هیچ رسانهای برای ارزیابی آثار جوانان نسل جدید که آهنگهایی به زبان گیلکی میخوانند، جود ندارد و آنها هیچ بازخوردی دریافت نمیکنند و به نوعی سرگردان هستند و صرفا محدود به فضای مجازی خودشان هستند.
روزبه رخشا در پاسخ به سوال دربارهی همکاری در پروژه «در دنیای تو ساعت چند است؟» گفت: از صفی یزدانیان تشکر میکنم که باعث شد فیلم «در دنیای تو ساعت چند است» بر روی پرده سینما اکران شود و ترانههای جهانگیر سرتیپپور با تنظیم زیبا کریستف رضاعی شنیده شود. من هم چند قطعه آهنگ در فیلم خواندهام که از این بابت بسیار خوشحال هستم. از سال 94-1393 نام این کتاب و بزرگانی چون جهانگیر سرتیپپور، احمد عاشورپور و فهیمه اکبر دوباره بر سر زبانها افتاد.
در انتهای این نشت، روزبه رخشا چند قطعه از آثارش را بهصورت زنده برای حضار اجرا کرد.