شنبه, 08 اردیبهشت 1403
شنبه, 08 اردیبهشت 1403

به گزارش حکایت گیلان | روزگذشته ۱۸ اسفند، آلما مایکیال شاعر ارمنی تبار و همسر هوشنگ ابتهاج دارفانی را وداع گفت‌؛ به همین بهانه شادی پیروزی مدیر مسئول انتشارات فرهنگ ایلیا بخش هایی از گفت و گو با آن مرحومه را در صفحه اینستاگرامی خود منتشر کرد. گفتنی است این گفت و گو به همراه دوازده گفت و گوی دیگر با همسران اهالی فرهنگ و هنر در کتابی با نام « آن دیگری...» که به همت شادی پیروزی گردآوری و تدوین شده است ، به زودی توسط نشر فرهنگ ایلیا منتشر خواهد شد. 

بخش هایی از گفت و گو منتشر نشده با آلما مایکیال را در باره زادگاه و نحوه آشنایی اش با هوشنگ ابتهاج می خوانیم :

من در بندرانزلی و در خانه ای_ که البته اکنون بسیار درب و داغان شده است_ واقع در خیابانی که به طرف بلوار می رود ( خیابان سی متری) به دنیا آمدم.

به خاطر دارم که وقتی بچه بودم مادرم برایمان کتاب می خواند، از انجمن ایران و شوروی مجله می خرید و می آورد و می خواند و آن چیزهایی را که جالب بود برای ما توضیح می داد، استعداد رقص و خیاطی و بسیاری چیزهای دیگر من به مادرم رفته است که خیلی با نظم بود. در بچه هاهم کیوان این نظم را از من گرفته است...

... از آنجا که از بچگی رقصنده بودم، در فستیوال جهانی جوانان دموکرات در برلین _ که آن موقع برلین شرقی بود_ شرکت کردم. عده ای را انتخاب کردند تا به این فستیوال بروند. من هم از سوی وزارت فرهنگ و هنر ایران انتخاب شدم و رفتم. از تهران قطار نشستیم و به ترکیه رفتیم و از ترکیه مجددا قطار نشستیم. از یک سری کشورها رد شدیم. به هرکشوری که می رسیدیم مردم به استقبال می آمدند و دست می زدند.

... من با سایه در گروه شان آشنا شدم که نادرپور و شاملو و همه این ها بودند. یک روز با دوستم هلن که سال ها با هم دوست بودیم به کافه ای _ جنب سینما دیانا_ رفته بودیم. نمی دانم به سایه هم گفته بودم به آنجا بیایید یا نه، در هر صورت سایه هم به کافه آمده بود. نشستیم و قهوه خوردیم. وقتی سایه خداحافظی کرد و رفت، دوستم به من گفت : آلما! این به تو خیلی علاقه دارد. گفتم من اصلا او را نمی شناسم.

همرسانی کنید:

نظر شما:

security code

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان