حکایت گیلان | میثم اسماعیلی_ پشت بام خوابی، کارتن خوابی، خودرو خوابی، گور خوابی، مغازه خوابی، لوله خوابی و البته که اتوبوس خوابی. اگر شنیدن این واژهها تا چند سال پیش همراه با شوک و تعجب بود به نظر میرسد طی سالهای اخیر به نوعی سبک زندگی تبدیل شده است؛ سبکی که فصل مشترک همه آنها بیخانمانی است.
نداشتن پناه و مسکن شاید برای همه این افراد مشترک باشد اما بیخانه بودن این افراد را نباید با بیخانمانیشان یکی دانست، چراکه وقتی از بیخانمانی حرف میزنیم به مفهوم گستردهتری به بیخانه بودن اشاره میکنیم، بیخانمانها دوست، آشنا ، خانواده و پناهی هم ندارند و به گواه مشاهده چشمیمان هم میتوان متوجه شد هر چه میگذرد به جمعیت این افراد اضافه میشود، هم در آمارها هم در اشارههای سیاستگذاران و تصمیمگیران و هم به چشم شهروندان بیشتر میآید. اساس بیخانمانی هم به باور بسیاری از کارشناسان حوزه اجتماعی در ایران، پدیدهای مدرن محسوب میشود.
حالا این پدیده مدرن آنقدر زیاد شده و در انواع مختلف خود را نشان میدهد که نمیتوان به آن «پدیده» اطلاق کرد. سوال مهم در این ارتباط این است که سیاستگذاریهای اجتماعی در ایران چگونه شکل گرفته است که نهفقط از جمعیت این افراد نکاسته که به نوعی به تولید بیخانمانی انجامیده است؟ مهمتر شاید این باشد دنبال پاسخ این پرسش برویم که آیا سیاستگذاریهای اجتماعی همسو با اتفاقات اجتماعی صورت میگیرد؟ کجای سیاستهای حمایتیمان ایراد داشته که گورخوابی شهروندان به اتفاقی عادی تبدیل شده است؟ قسمت تلخ ماجرا اینکه در این سالها مقابله با این پدیدهها عموما با پاکسازی آنها از پیش چشم شهروندان صورت میگرفته است، به این مفهوم که تنها سیاست اجرایی در این خصوص همواره تخریب گورهای گورخوابان، جمعآوری کارتنخوابان، مقابله با ماشینخوابان و البته تکذیب پشتبامخوابان بوده است.
این رویه درباره موضوع تازه اتوبوسخوابی هم تکرار شد، مهدی چمران، رئیس شورای شهر تهران دیروز گفت اتوبوس محل خواب نیست و از قول شهردار برای «جمع کردن اتوبوسهای مستقر برای کارتنخوابها» خبر داد.
علاوه بر او امین توکلیزاده، معاون فرهنگی و اجتماعی شهرداری تهران هم اعلام کرد این پدیده از کمبود گرمخانهها ناشی میشود و البته اتوبوسخوابی گسترده نیست.
چرا بیخانمان ها زیاد شدهاند؟
رفتن پی معضلات پیش آمده در حوزه مسکن به نوعی تقلیل موضوع بیخانمانی است، زیرا همانطور که گفته شد، بیخانمانی هممعنا با نداشتن خانه نیست، هرچند مشکلات ناتمام مسکن در چرخه تولید این افراد هم بیتأثیر نبوده است.
پاسخ اولیه چرایی افزایش بیخانمانها که خودشان را در قالب گورخوابی، کارتنخوابی و اتوبوسخوابی نشان میدهند، افزایش مشکلات معیشتی و اقتصادی است. این نکته را میتوان به عنوان ترجیعبند گفتههای کارشناسان عنوان کرد.
به نوعی همه آنها معتقدند نابسامانیهای اقتصادی در تولید بیخانمانان تأثیری شگفت داشته است. این موضوع نهفقط در هشدارهای کارشناسان حوزه اجتماعی که میتوان در آمارهای رسمی هم دید. تنها در یک فقره آماری در این حوزه باید گفت طی سه سال گذشته جمعیت زیر خط فقر در ایران دوبرابر شده است.
این آماری است که مؤسسه عالی پژوهش تأمین اجتماعی از نهادهای رسمی در این حوزه استخراج کرده است. تحلیل این اعداد هم کار سختی نیست، هر چه به میزان جمعیت زیر خط فقر اضافه شود به تعداد افراد بیخانمان و دچار دیگر آسیبهای اجتماعی هم افزوده خواهد شد اما آیا نابسامانیهای اقتصادی و سختتر شدن معیشت مردم تنها دلیل افزایش بیخانمانی است؟ کارشناسان حوزه اجتماعی میگویند نه.
حل مشکل با کمک سازمانهای مردمنهاد
تجربه دیگر کشورها در این حوزه چندان قابل تعمیم به ایران نیست. نمیتوان نسخه بهکارگرفتهشده در کشورهای دیگر را در جامعه ایران بهکارگرفت چراکه دلایل شکلگیری بیخانمانی متفاوت است اما رفتار بسیاری از این کشورها هم با پدیده بیخانمانی مشترکاتی با رفتار نهادهای دولتی در ایران داشته است.
بهعنوانمثال دولت در انگلستان وقتی میخواهد با بیخانمانها برخورد کند آن را جزو نیازهای اساسی میداند اما در ایران ما رویکردی را دنبال میکنیم که بیخانمان را تقبیح و منزوی میکند و آن را بهنوعی انگل میداند بههمیندلیل مرزی برای رفتار سیاست اجتماعی را نمیتوانیم برای بیخانمانها تعریف کنیم. این اعتقاد محمدخانی، مترجم کتاب «بیخانمانی و سیاستگذاری اجتماعی» است.
او در نشستی در رابطه با معرفی این کتاب گفته است سیر سیاستگذاری اجتماعی برای افراد بیخانمان در این کشور هم یک روند خطی نبوده و فراز و نشیبهای زیادی داشته است. زمانی اینطور تصور میشد که این افراد، بیکار و بیعار هستند و باید آنها را به اردوگاه کار اجباری فرستاد.
این قانون تصویب شد و بیخانمانها، ولگردها، مجانین و بیکارها در نوانخانهها و اقامتگاههای کار اجباری نگهداری شدند تا هم از اغتشاش جلوگیری و هم از نیروی کار این افراد استفاده شود اما این رویکرد فردگرایانه که تا جنگ جهانی دوم ادامه داشت و بهجای کمک به قربانی، او را محکوم میکرد، نتوانست موثر باشد و مشکلات زیادی به وجود آورد.
مشکلات بهوجودآمده از این نگاه که بیخانمانها ضایعات شهری هستند و باید جمعآوری شوند، سیستم را مجبور به عقبنشینی کرد و سیاستهای رفاهی بهجای اقدامات سرکوبگرانه ایجاد شد؛ سیاستهایی مانند پرداخت اجارهبها، ارائه غذا، بازتوانی، خدمات مددکاری، ایجاد خانههای اجتماعی و... تا اینکه در زمان تاچر، دوباره نگاه فردگرایانه اتفاق افتاد و خانههای اجتماعی را تخریب کردند اما تعداد بیخانمانها افزایش پیدا کرد و سیاستی که حالا در پیش گرفته میشود، ایجاد گرمخانه، کمکگرفتن از سازمانهای مردمنهاد و سپردن مسؤولیتهای اجتماعی و حمایت از آنهاست.
سیاستهایی که جا ماند
بدیهی است که نمیتوان منکر وجود برخی از سیاستهای شکل گرفته حمایتی در این میان بود، نامنصفانه است بگوییم هیچگونه تصمیمی در این سالها اتخاذ و هیچ برنامهای اجرایی نشدهاست.
میتوان به نوع اجرا یا نادرستی احتمالی این سیاستها نقد داشت اما نمیتوان وجودشان را انکار کرد. اما چرا همان اندک سیاستها و برنامههای موجود هم از سوی جامعه بیخانمانها کمتر مورد توجه قرار گرفته است؟ حسین نحوینژاد، مدیرکل بهزیستی استان گیلان معتقد است نوع اجرای بسیاری از این سیاستها هم نادرست بودهاست، او میگوید: «درست است که تصمیمات خوب بسیاری در این حوزه گرفته شده اما این خوبی تنها معطوف به خود آن تصمیمات بودهاست به این معنا که هیچ پیوست فرهنگی و اجتماعی در این تصمیمات لحاظ نشدهاست. مثال آشکار این موضوع در حوزه مسکن به چشم میآید، انبوهسازیهایی صورت گرفته اما اقبالی از آن شکل نگرفته چرا که حالا بسیاری از همان مسکنها خالی از سکنه است به این دلیل که آمایشی پیش از آغاز این انبوهسازیها صورت نگرفته است.»
او معتقد است اساسا هنوز باوری به نام آیندهپژوهی در حوزه اجتماعی ایران دیده نمیشود، به این معنا که هنوز نهادی وجود ندارد که وضعیت اجتماعی 10سال آینده را در ایران رصد کند و براساس آن ریلگذاری کنند. نکته دیگر در گفتههای این کارشناس اجتماعی قابل تامل است.
او به ما میگوید:«همان اندک سیاستگذاریهای صورت گرفته در حوزه اجتماعی هم بهدلیل کندی اجرا عملا کارایی و تاثیر خود را از دست میدهند، چرا که عموما پدیدههای اجتماعی به سرعت در حال شکلگیریاند و سیاستگذاریها به کندی صورت میگیرد. هر چند این سیاستها یکی از پرچالشترین موضوعات کشور است اما باید بدانیم نمیتوان منتظر ماند تا جامعه مشکلاتش را خودش حل و فصل کند.»
راه نادرست سیاستهای حمایتی
در طول این سالها، سازمانها و نهادهای بسیاری متولی حمایت از جمعیت بیخانمانها بودهاند. از سازمان بهزیستی و شهرداریها بگیرید تا وزارت کشور و ارگانهایی همچون کمیته امداد اما چرا این سیاستها عموما ناکارآمد بوده است؟ اگر حتی قائل به این ناکارآمدی هم نباشیم اطمینان داریم این سیاستها نتوانسته است مانع افزایش تعداد جمعیت این افراد شود.
صادق اوالى، معاون پیشین آسیبهای اجتماعی شهرداری تهران میگوید چرایی ناکارآمدی این سیاستها به دلیل «وابستگی محضشان به نهادهای دولتی» است. او توضیح میدهد: «سیاستهای حمایتی در ایران کاملا از راه نهادهای دولتی میگذرد در حالی که همواره تجربیات فراوان و مطالعات صورت گرفته نشان میدهد حضور نهادهای مردمی میتواند تاثیر بیشتری در این حوزه داشته باشد و علاوه تاثیر بالاتر اعتماد عمومیبیشتری هم در این زمینه وجود دارد.» نکته مورد اشاره این کارشناس اجتماعی را میتوان در نتایج پیمایش ملی «ارزشها و نگرشهای ایرانیان» که آخرین بررسی آن در سال 94 صورت گرفته هم دید. نتایج این پیمایش نشان میدهد حدود 88درصد مردم نسبت به موفقیت سیاستهای حاکمیت در مواجهه با فقر، بیکاری، نابرابری و تبعیض، ناامید و نامطمئناند و نسبت به موفقیت اینگونه سیاستها شک دارند. جالب اینکه در بسیاری از کشورهای دیگر با وجودی که وظیفه و رسالت ساماندهی به بیخانمانها بهعهده دولت است اما حجم قابلتوجهی از این کار از سوی شهروندان صورت میگیرد.
در یک نمونه اوالی به ما میگوید:«در آمریکا مسؤولیت ساماندهی بیخانمانها با دولت است اما 85درصد این کار را مؤسسات اجتماعی انجام میدهند.» مشکل دوم در ناکارآمدی سیاستهای اتخاذشده حمایتی همینجا شکل میگیرد.
معاون پیشین آسیبهای اجتماعی شهرداری تهران میگوید: «حلقه مفقود دیگر در کارآمدی همان نهادهای مردمی است، به قطع میتوان گفت نهادهای مردمی هم بدون آموزش در این حوزه سرگردان و بلاتکلیف هستند و هیچ فعالیت مؤثری در این حوزه ندارند. البته نمیتوان از نقشآفرینی برخی از این سازمانها چشمپوشی کرد اما در کل این فعالیت آنها هیچگاه به بسیج اجتماعی منجر نشدهاست.»
در جستوجوی نگاه حمایتگر
بیخانمانها را حالا میتوان همه جا به چشم دید. به قول رئیس انجمن مددکاری اجتماعی این پدیده میان خود افراد بیخانمان هم تفکیکشده است. عدهای گورخواب، تعدادی اتوبوسخواب و بسیاری کارتنخواب. واکنش شهروندان هم به این افراد یکسان است. این واکنش در ابتدا حس ترحم است و بعد از آن دیگر ترحمی هم در کار نیست چراکه افراد میخواهند از دست بیخانمانها فرار کنند.
جعفربای معتقد است همین موارد نشان میدهد باید به بازنمایی و شیوههای این بازنمایی دقت کرد چراکه این شیوهها هم میتواند به بیاحساسی شهروندان به این پدیدهها بینجامد که این موضوع پیامدهای بدتری در پی خواهد داشت. از این آسیبشناس هم میپرسیم آیا او قائل به اشتباهبودن سیاستهای اجتماعی است؟
بای دراینباره میگوید: «چه چیزی بیشتر از بیخانمانی میتواند ناکارآمدی سیاستها را نشان دهد؟ تعداد زیاد متکدیان و معتادان متجاهر و بیخانمانها در سطح شهر گواه و نشانه آشکار ناکارآمدی برنامههای اجراشده است.»
او به مورد دیگری هم اشاره میکند. این آسیبشناس معتقد است حتی سیاستهای ضربتی برای جمعآوری این افراد نشانه نادرستی اعمال سیاستهای پیشین است. او ادامه میدهد: «اینکه یکباره چندین نهاد تصمیم میگیرند کودکان کار را از سطح شهر جمع کنند، یا به یکباره ضربالاجلی تعیین میکنند برای جمعآوری معتادان متجاهر و کارتنخوابها نشان میدهد برنامههای حمایتیشان در این حوزه تاثیری نداشته است.»
او معتقد است بودجههای هزینهشده در این حوزه هم ممکن است صرف همین برنامههای ناکارآمد شده باشد. به این معنا که همان اندک بودجههای تخصیصی هم در جایی هزینه شد ه که خروجی مناسبی نداشته است اما آنچه از حرفهای این آسیبشناس اجتماعی میتوان متوجه شد اینکه فارغ از سیاستهای مربوط به این حوزه نگاه دولتها در این سالها «نگاهی حمایتگر» نبوده است.
او عنوان میکند: «وقتی بیش از 40درصد افراد کارگر، بیمه ندارند، وقتی در سال حدود 2000 نفر در اثر حوادث مربوط به کار جانشان را از دست میدهند و ارادهای برای تامین شغلی کارگران وجود ندارد، وقتی سرپرست خانوار جانش را از دست میدهد و بیمهای برای او وجود ندارد که زندگی خانوادهاش را تامین کند بدیهی است که به تعداد بیخانمانها، کودکان کار و خیابانخوابها افزوده میشود.»
سیاستهای اشتباه و گسترش بیخانمانی
آمارهای مستندی در این حوزه وجود ندارد، بدتر از آن اینکه نبود آمار به مفهوم این است که تفکیکی هم نمیتوان در این حوزه شکل داد، به این معنا که نمیدانیم چند درصد از بیخانمانها دچار آسیبهای دیگری همچون اعتیاد هستند. استناد برخی از کارشناسان این حوزه هم بر پیمایشهای صورت گرفته در یک جامعه آماری اندک است و نمیتوان بهراحتی آن را به جمعیت بالای ایران تعمیم داد.
بهعنوان مثال در میانه گفتههای جعفر بای، آسیبشناس اجتماعی به این نکته اشاره میشود که ریختشناسی بیخانمانها در ایران با دیگر کشورها متفاوت است چرا که 80درصد از جمعیت بیخانمان ایران را معتادان تشکیل میدهند. این آمار برآمده از مطالعهای موردی است و شاید نتوان تحلیل استخراج شده از آن را به نوعی کارشناسانه تلقی کرد.
اما این پژوهشگر اجتماعی معتقد است سهم سیاستگذاریهای اشتباه در افزایش یا خلق بیخانمانها بیشتر از آن است که نتوان به آن اشاره کرد، او میگوید: «فقر، اعتیاد، بیخانمانی و سایر آسیبها حاصل سیاستهای نادرست طی سالهای گذشته است اما نکتهای که باید به آن اشاره کرد اینکه بسیاری از افراد در این جامعه بر اثر اتفاقهایی همچون بیماری، تصادف یا یک شکست اقتصادی ساده ممکن است به مرحله بیخانمانی رسیده باشند.»
نگاه دولتها اما به این افراد عموما بدون تفکیکبندی بوده است. قسمت تلخ ماجرا اینکه شهروندان هم پس از گذر از حس ترحم نگاه مشابهی به این افراد دارند که ناشی از ترس و اختلال در امنیت آنهاست.
حسن موسویچلک، رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران میگوید: «یکی از مشکلات عمده بیخانمانها نپذیرفتن آنها از سوی خانوادههاست، چراکه خانوادهها عموما هیچ رغبتی برای پذیرش دوباره این افراد ندارند و آن را به نوعی مساله اجتماعی میدانند. همین طردشدگی باعث میشود هیچگاه از جمعیت بیخانمانها کاسته نشود و شرایط بازتوانمندی این افراد را بسیار سختتر میکند.»
منبع: روزنامه جام جم