حکایت گیلان | بیراه نیست اگر بگوییم حزب سیاسی در ایران تنها تبدیل به یک عروسک خیمهشببازی در ایام انتخابات شده؛ عنوانی که برخی چهرههای سیاسی آن در ادامه اسامیشان در مصاحبههای مطبوعاتی و اظهارنظرها یدک میکشند و هیچگونه بروز و ظهور عینی و عملی ندارند، الا در زمان تقسیم غنیمت. مثلاً رایج است که در مباحثی درباره انتخاب شهردار از سوی اعضای شورای شهر، نام و سهم احزاب به میان میآید یا در دوران پیروزی یک جناح و قرار گرفتن در رأس قوه مجریه، وزرا از پیشنهاد این یا آن حزب انتخاب میشوند. این نوع سیاستورزی درعینحال بهشدت مرکزگرایانه است و حتی همان تعداد نیروی سیاسی نیز در شهرستانها و دیگر نقاط ایران یافت نمیشود و تعدادشان بسیار محدود است. کادرسازی از نیروهای جوان اصلاحطلب از گذشته نیز کمتر شده و تعدادی از جوانانی که قبلاً خود را اصلاحطلب مینامیدند، امروز نسبت و علاقه خود را به این جریان سیاسی ازدستدادهاند. نیروهای سنوسالدار اصولگرا و اصلاحطلب، عموماً جایگاهی برای حضور جوانان حتی در تصمیمات انتخاباتی نیز قائل نیستند و هنوز به نیروهای جوان اعتمادی ندارند. استفاده از جوانان و زنان در پستهای مختلف یا در احزاب غالباً کارکردی نمایشی پیدا کرده و آنها نمیتوانند جایگاه معتبری برای پیشرفت سیاسی خود در این جریانهای سیاسی قائل باشند.
آزادیهای سیاسی و حزب در ایران
اینکه حزب سیاسی در ایران، رشد نمیکند، پیوند نزدیکی نیز با عدم رشد دموکراسی و جمهوریت در ایران دارد. یا به عبارت دقیقتر پیوند محکمی با عدم رشد آزادیهای سیاسی در کشور دارد. افزایش شمار زندانیان سیاسی در سالهای اخیر که آمارهای وزارت کشور گواه آن است، موجب شده تا سیاست در گروهی خاص محدود شود و این گروهها از دخالت فعال نیروهای سیاسی جوان و توانا استقبال نکنند؛ چرا که احتمالاً جای آنها را در کسب مناصب سیاسی و کشوری تنگ خواهد کرد. حتی چهرههای جوانی که اصلاحطلبها در انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم وارد تصمیمات انتخاباتی کردند، حضوری نمایشی داشتند و امروز برگشتهاند تا به توییت زدن ادامه بدهند. البته شکست هر جناح سیاسی در انتخابات همیشه منتهی به انفعال میشد و چراکه احزاب سیاسی اساساً بسیار خنثی و بیاثر هستند.
اصلاحطلبان در سالهای اخیر حتی نسبت خود با قدرت را هم هرچه بیشتر ازدستدادهاند و به علت رد صلاحیتهای گسترده کنشگری انتخاباتی آنها نیز از سوی جامعه فاقد اهمیت قلمداد شده است. درعینحال بینسبت بودن مطالبه گری آنها با واقعیتهای جامعه نیز هرچه بیشتر آنها را مهجور کرده است. در چنین شرایطی یکی از پرسشهایی که چهرههای اصلاحطلب باید به آن پاسخ دهند، راهکارها برای بازنگری درون جریانی و حزبی است. بهویژه بعد از انتخابات ریاست جمهوری که جریان اصولگرا تمامی نهادهای قدرت را قبضه کرد، فرصت چنین با اندیشی پیش آمده است.
مواضع غلط اصلاحطلبان
ناصر قوامی، فعال سیاسی اصلاحطلب انتقاداتی به مواضع انتخاباتی اصلاحطلبان وارد دانسته و میگوید: «بخشی از بزرگان اصلاحطلب، دلسوز نظام، جامعه و منافع ملی هستند و بر این اساس در هر شرایطی در انتخابات شرکت میکنند. این دلسوزی موجب میشود که در هر انتخابات از جمله دورههایی که با رد صلاحیتهای گسترده مواجه میشوند، ازجمله انتخابات دورههای هفتم و هشتم مجلس شورای اسلامی و انتخابات دوره ریاست جمهوری سیزدهم، وارد کارزار شوند. شاید این امر به هر صورت به نفع ملت و مردم باشد و از طریق صندوقهای رأی بتوانند منافع ملی را حفظ کنند؛ اما به اعتقاد من این کار اشتباه بوده و درهرحال بر وجهه سیاسی آنها اثرات بدی داشته است. این است که هر مشکلی از ناحیه دولت روحانی بوده، در واقع بهحساب اصلاحطلبان گذاشته شده، درحالیکه اصلاً اصلاحطلبان در قدرت نبودند. آنها در دولت روحانی هم در قدرت نبودند. کدام وزیر اصلاحطلبی در این دوره داشتیم؟ بااینحال متأسفانه این مشکلات بهحساب ما گذاشته میشود و گفته میشود، چون شما دعوت به انتخابات کردید و این آقا را انتخاب کردید، باید پاسخگو باشید.»
این فعال سیاسی اصلاحطلب با تأکید بر اینکه «ما در هر شرایطی نباید در انتخابات شرکت کنیم»، بیان میکند: «ما نباید اصرار داشته باشیم وارد این چرخه قدرت شویم. البته برخی اصلاحطلبان به دنبال منافع شخصی خود هستند و از این طریق به دنبال سمت و جایگاهی در قدرت هستند.»
یکی از پرسشهای مهم این است که اصلاحطلبان در شرایطی که بهشدت سرمایههای اجتماعی خود را ازدستدادهاند، باید چگونه با بدنه اجتماعی خود وارد دیالوگ شوند؟ قوامی در این خصوص میگوید: «ما باید بهطور شفاف و روشن بگوییم، چه چیزی را میخواهیم اصلاح کنیم. ما بهطور روشن باید بگوییم پشت سر اصلاح چه قوانین و شیوههایی هستیم. بههرحال قانون اساسی کشور مشکلاتی اساسی درباره تحقق جمهوریت دارد که باید رفع شود. در مواردی این قانون، قانون اساسی کشور جمهوری نیست، بلکه قانون اساسی حکومتی اسلامی است. بهعنوان نمونه اگر مقام معظم رهبری بخواهد میتواند، ابلاغی بابت رئیسجمهور منتخب مردم نزند. به این معنا حتی اگر تمایلی برای زدن ابلاغیه نداشته باشند، این اختیار را دارند. ما باید بهطور شفاف به مردم بگوییم تا زمانی که قانون اساسی اصلاح نشود، چیزی تغییر نمیکند. در همین راستا نیز ابتدا باید نحوه اصلاح قانون اساسی اصلاح شود و اینکه چه افرادی صلاحیت اصلاح قانون را دارند، باید موردبحث قرار بگیرد، چراکه اگر همین افراد اینها را اصلاح کنند، شرایط بهتر نخواهد شد و این مسئله را نیز باید از طریق رفراندوم پیشبینی کرد. در این راستا باید از دانشگاهیان، دانشجویان، استادان و فرهیختگان بخواهیم کمک کنند. قانون اساسی کشور ما بیشتر وجهه اسلامی بودن دارد تا جمهوریت.» او ادعا کرد که در قانون اساسی حقوق مردم به رسمیت شناخته نشده است و افزود: «ما اگر بخواهیم خودمان را به هر قیمتی به عرصه وارد کنیم، هیچ ثمرهای نخواهد داشت. حتی زمانی که اکثریت مجلس یا دولت را گرفتیم هم فایدهای نداشته است. چنانکه در مجلس ششم نیز نتوانستیم کاری کنیم.»
راهی بهسوی بازسازی تشکیلاتی
بازسازی تشکیلاتی تقریباً در هیچ دورهای مدنظر اصلاحطلبان نبوده است. احزاب سیاسی اصلاحطلب و اصولگرا عموماً توان کنشگری اجتماعی ندارند. قوامی دراینباره میگوید: «احزاب اصلاحطلب و اصولگرا از نظر محبوبیت مردمی صفر هستند؛ چراکه اصلاً کاری نمیکنند. فقط دو نفر در تهران یک حزب سیاسی میسازند و در هر استانی هم یک نفر را معرفی میکنند. بالاخره حزب تعریفی دارد، اما این احزاب هیچ شباهتی به حزب سیاسی ندارند. احزاب باید مرامنامه داشته باشند و آن را طی کلاسهایی به مردم تدریس کنند. در واقع تا وقتیکه شخصیتهای حقیقی نباشند، کسی احزاب را نمیبیند. اگر چند حزب سیاسی هم در دورانی موفقی بودهاند، به این دلیل بوده که چند شخصیت حقوقی دارای نفوذ در کنار آنها نشسته است.»
اخیراً زریبافان از چهرههای اصلاحطلب، در مصاحبه با ایلنا ایجاد حزب سیاسی از سوی علی لاریجانی و حسن روحانی را مفید دانسته است. ازاینرو در این خصوص از قوامی پرسیدیم. او در پاسخ به این پرسش که آیا باید چهرههای مشهور حزب سیاسی ایجاد کنند، میگوید: «آقای کروبی هم حزب تشکیل داد، آنهم در فاصله زمانی کوتاهی از وقتیکه جایگاه مهمی در قدرت داشت. همچنین کارگزاران سازندگی و جبهه مشارکت نیز حزب تشکیل دادند، اما راه بهجایی نبردند. با وجود محدودیتهای فعلی قانون اساسی، اصلاً امکان فعالیت برای آنها نیست و تازه اگر فعالیت کنند، باید یک یا دو سال قبل از انتخابات کادرسازی کنند، اما وقتی هر نامزدی که معرفی میکنند، رد صلاحیت میشود، دیگر فعالیت سیاسی حزبی چه سودی دارد. احزاب سیاسی حتی یک ماه مانده به انتخابات نیز نمیتوانند چهره اصلاحطلبی را بهعنوان نامزد موردنظر خودشان معرفی کنند. حتی علی لاریجانی خودش هم در انتخابات ریاست جمهوری رد صلاحیت شد. چنین فردی چطور میتواند حزب سیاسی موفقی بسازد.»
او ادامه داد: «البته هم ساختار مشکل دارد و هم احزاب سیاسی ما واقعاً حزب نیستند. چنین حزبی در سال یک جلسه هم ندارد که بتواند هزار نفر یا لااقل صد نفر را دور خود جمع کند. ما باید بهطور شفاف و روشن با مردم سخن بگوییم. این مشکل امروز قانون اساسی ما است که جمهوریت در آن نقش کمرنگی نقشی دارد و مجلس نیز نقش چندانی در قانونگذاری ندارد. بسیار ضروری است که احزاب اصولگرا و اصلاحطلب مرامنامه خود را تدریس کنند. آنها باید هدف روشنی داشته باشند و واقعاً به سمت ایجاد حزب سیاسی بروند. لازمه این موضوع رعایت شدن پیششرطهایی جمهوریت در کشور است.»
منبع: همدلی