حکایت گیلان | شاید وقت آن رسیده که صرف نظر از بحث کارزار انتخابات ریاست جمهوری، رجوعی رفراندومگونه به بدنه اصلاحطلبی صورت گیرد تا آشکار بدانیم و بدانند که تداوم کدام روش برای پیشبرد گفتمان اصیل اصلاحطلبی، مورد خواست عمومی خواهد بود. تا در این عرصه نه از متهم کردن دیگران به تندروی و کندروی خبری باشد و نه این گفتمان اصیل را دستمایه دستیابی غیرعزتمندانه برخی به قدرت ببینیم.
با نزدیک شدن به کارزار رقابتهای نهایی انتخابات ۱۴۰۰، بازار سیاستورزی انتخاباتی در ایام ثبت نام کاندیداهای ریاست جمهوری از همیشه داغتر شده و جریانهای سیاسی، هریک بر اساس داشتهها، بضاعت و البته امکان خود، شانسشان را برای حضور در این عرصه به ورطه آزمون کشیدهاند.
صرف نظر از حال و هوای حاکم بر اردوگاه اصولگرایی که چراغ همیشه سبز شورای نگهبان، نیروهای این جریان را به وسوسه سهمخواهی توام با تکروی هرچه بیشتر از ساختار قدرت انداخته اما در سوی مقابل، اصلاحطلبان، عرصه را تنگتر از هر زمان دیگری می بینند و البته به مانند ادوار گذشته در تدارک بهرهجویی از تمام ظرفیتهای خود هستند. امری که در همین حد و اندازه نیز با رویکرد کنونی شورای نگهبان چندان کارساز به نظر نمی رسد.
اصالتجویان اصلاحطلب
در میان اصلاحطلبان اما سه دسته به عنوان طیفهای محوری این جریان در عرصه سیاستورزی قدم گذاشتهاند که البته، میزان پایگاه اجتماعی و اقبال عمومی به هر یک نیز، تفاوت های معناداری داشته و دارد.
دسته نخست، اصالتجویانی هستند که سرمایه اجتماعی را مقدم بر هر داشته دیگری در کارزار سیاست تلقی کرده و برای راهیابی به عرصه قدرت، هر مکروهی را مباح نمیدانند. از نگاه این طیف از اصلاحطلبان برای حضور در عرصه انتخابات، باید شرکت با نیروها و چهرههای اصیلی همچون سیدمصطفی تاجزاده را در دستور کار قرار داده و از جایگاه مطالبهگری از حاکمیت به طرح آلام، خواستهها و نیازمندیهای اساسی مردم و کشور، بدون لکنت، لفافه و منفعتجویی پرداخت.
از منظر این دست از اصلاحطلبان در صورت تشدید و برانتر شدن تیغ نظارت استصوابی شورای دوازده نفره نگهبان، در مواجهه با کاندیداهای اصیل و با شناسنامه اصلاحطلب، اساسا نباید به هر قیمتی به معرفی کاندیدا پرداخت و یا با رویکردی ملتمسانه به طرح حداقلی ناچیز از مطالبات مردم با حاکمیت پرداخت.
این طیف از جریان اصلاحات، معتقدند که در صورت ردصلاحیت محتمل کاندیدای حقیقی، نباید پوستین گدایی از قدرت بر تن کرد و با تقلیل سخیف مطالبات مردم، تن به خواستههای دم دستی و حداقلی داد. از نگاه این دسته از اصلاحطلبان، سناریوی بکارگیری کاندیدای نیابتی، مدتهاست که موضوعیت و کارکرد خود را از دست داده و با از تحقق مطالبات واقعی مردم، فرسنگها فاصله دارد.
بدیهی است که در چنین مشی و رویکردی، استفاده از نامزدهای درجه سوم و چهارم اصلاحطلب نیز ابدا جایگاهی نداشته و اتفاقا، پیشبرد اهداف اصلاحطلبانه راستین را با استحاله مطالبات اصلی به مطالبات بدلی و غیراصیل، سالها به تعویق انداخته و چه بسا در مواردی به محاق خواهد برد.
بدیهی که این طیف از اصلاحطلبان در صورت ردصلاحیت کاندیدا یا کاندیداهای اصیل خود، طبعا نامزدی برای تحقق مطالبات مردم و هوادارانشان نداشته و ضمن عدم حمایت از فردی دیگر، حضوری فعال و تشکیلاتی برای انتخابات نخواهند داشت. ضمن اینکه مردم را نیز به عدم شرکت دعوت نخواهند کرد
فرصتجویان
در میان اصلاحطلبان اما، هستند طیفی که اساسا از پایگاه اجتماعی چندانی برخوردار نبوده ولی در عین حال با اجتماعی چند ده نفره، حزب تشکیل دادهاند. شبه احزابی که در بزنگاههای مختلف، فرصت را به طرفهالعینی غنیمت شمرده و با اعلام حمایتهای دقیقه نودی از چهرههای غیراصلاحطلب و یا اصلاحطلبان بدلی در تلاشند تا از هر نمدی در سیاست، کلاهی گرم و نرم برای منافع خود ببافند. این طیف از اصلاحطلبان با فرصتطلبی، سهم اندکی از قدرت را تصاحب کرده و با بسنده به همین وضعیت، روندی “چراغ خاموش” را بر پایه منافع کوتاه مدت و میان مدت خود، بیاعتنا به مطالبات حقیقی مردم، دنبال میکنند.
منفعتجویان اصلاحطلب یا اصولگرایان تکنوکرات
در میان کنشگران اردوگاه اصلاحات، طیف دیگری به فعالیت میپردازند که همواره در تلاشند تا به اصطلاحعامیانه در میان پتوی سیاست بخوابند! به این نحو که اگر، این طیف، موفق ظاهر شد، بی نصیب نمانند و اگر باد به سمتی دیگر وزیدن گرفت، باز هم از سهم خود در این عرصه حراست کنند. سهم و موقعیتی که البته، تجربه نشان داده که خواستههای افکار عمومی و حتی بدنه اصلاحطلبی در آن، جایگاه و نقشی را ایفا نمی کند.
کنشگران این طیف، همواره مفاهیم و ملزومات گفتمان اصلاحطلبی را به ملعبه سیاستورزی خود بدل کرده و با تقلیل و تخفیف مطالبات و خواستههای سیاسی، مدنی و حتی اقتصادی مردم، سعی در دست و پا کردن سهم بیشتری از قدرت دارند.
این دسته از اصلاحطلبان در ساز و کار جمعی نیز، کارنامه روشنی نداشته اند و با سهمخواهی توامان، هرگاه که تصمیمات نهایی به سودشان رقم خورد، همراهند و در غیر این شکل، دیگران را به پدرخواندگی و تمامیتخواهی متهم میکنند.
صاحبان این مشی، اما هیچ حد یقفی نیز برای مواضع خود قائل نبوده و در منظرشان، دیگران، گاه به تک روی و تندروی متهمند و گاه به کنارهجویی از خرد جمعی!
البته، انتخابات مجلس یازدهم، آزمون جامعی برای معدلگیری از توفیق مشی این دسته از اصلاحطلبان یا اصولگرایان تکنوکرات در اردوگاه اصلاحطلبی بود و همه دیدیم که این رویکرد تک محور، چگونه با دستاویز قراردادن هر نام و چهرهای با بیاعتنایی به مطالبات بدنه اصلاحطلبی و خواست های مردم در راهیابی ملتمسانه به ساختمان هرمی بهارستان ناکام ماند.
با این همه، شاید وقت آن رسیده که صرف نظر از بحث کارزار انتخابات ریاست جمهوری، رجوعی رفراندومگونه به بدنه اصلاحطلبی صورت گیرد تا آشکار بدانیم و بدانند که تداوم کدام روش برای پیشبرد گفتمان اصیل اصلاحطلبی، مورد خواست عمومی خواهد بود. تا در این عرصه نه از متهم کردن دیگران به تندروی و کندروی خبری باشد و نه این گفتمان اصیل را دستمایه دستیابی غیرعزتمندانه برخی به قدرت ببینیم.
منبع:صبح ما