حکایت گیلان | روح الله غفاری / کیان پور رهنما- اگر پس از دوم خرداد ۷۶ واژگانی چون توسعه سیاسی، مردمسالاری، جامعه مدنی، آزادی بیان،رکن چهارم دموکراسی، سیاست تنش زدایی، نقد انقلابیگری و ایران برای همه ایرانیان برای جامعه جذاب بود، این جذابیت نشانگر نزدیکی گفتمان اصلاح طلبی با مطالبات اکثریت جامعه بود.
جامعه با گفتمانی مواجه شده بود که نیروهای گفتمانساز و کنشگران حامل آن گفتمان هنوز رنگ و بوی محافظه کاری نگرفته بودند و فارغ از مصلحت سنجیهای بعضا نابجا و گاه افراط گونه، بیانگر صریح مطالبات مردم و جامعه از دولت و حاکمیت بودند.
شاید ملموسترین مثال از پویایی و جذابیت گفتمانی آن دوران، شمارگان فروش روزنامهها و نشریات و کتابهای انتشار یافته در آن دوره باشد. دورانی که کیوسکهای مطبوعاتی در شهرهای بزرگ و کوچک به میعادگاه خوانندگان پیر و جوانِ نشریات، و دانشجویان و کنشگران سیاسی محلی تبدیل شده بود و موجب همبستگی و همدلی فراگیری شده بود که بخشی از پایگاه اجتماعی اصلاح طلبان را قوام میبخشید.
متأسفانه امروزه این قوام و همبستگی چنان رنگ باخته که طبق یک نظر سنجی (عباس عبدی،روزنامه اعتماد) تنها ۱۴ درصد مردم جامعه خود را حامی اصلاح طلبان دانستهاند.
علل این نزول مطلوبیت چیست؟ آیا اصلاح طلبان به هر دلیل کندتر و کمتر از ظرفیت جامعه حرکت کردهاند؟
موانع اصلی پروسه اصلاحات چه بوده است؟
پرداختن به علل و عوامل این افول از آن جهت لازم مینماید که در آستانهی انتخابات دیگری قرار داریم و فضای سرد و متفاوت انتخابات پیش رو، دیگر پذیرای شعارهای تکراری، بی پشتوانه، کلی و مبهم کنشگران و رهبران این جریان نخواهد بود
بخش اول- نقد گذشته و پاسخ به جمهور
اصلاح طلبان اگر میخواهند اعتماد گذشته پایگاه اجتماعی خود را بازیابی کنند، اینبار راهی جز پاسخ گویی شفاف، صریح و کاربردی به پرسشهای حامیان و پایگاه اجتماعی خود ندارند.
رهبران، دبیران احزاب و تصمیم گیران این جریان باید به اقناع بدنه اجتماعی و شبکه حامیان خود بپردازند و صادقانه به مردم بگویند که در طی این سالها چه اقداماتی داشته و چه اقداماتی نداشتهاند؟
چه دستاوردهایی داشتهاند؟ یا در دست یابی به کدام اهداف بازماندهاند؟
اگر به اهدافی دست یافتهاند آن موارد را مشخص و دقیق بیان نمایند و اگر دست نیافتهاند صادقانه و صمیمانه به مردم بگویند چرا نتوانستند و با چه موانع درونی و بیرونی مواجه بودند؟
با پذیرش این قاعده که اصلاح طلبی روند و پروسهای تدریجی، زمان بر، مسالمت آمیز و قانونی است، آیا پیشرفتی در این مسیرتدریجیِ طی شده مشاهده میشود؟دستاوردهای سلبی و ایجابی اصلاح طلبان در این سالها چه بوده است؟و اگر دستاوردی بوده، چرا دستاوردها برای جامعه و پایگاه اجتماعی به درستی بیان و تبیین نمیشود؟
تا کی میتوان با راهانداختن موج و شور در روزهای پایانی و تکیه بر تعدادی از اسامی و نامها مردم را به پای صندوق آورد؟
گیریم این دوره نیز با این حربه بتوان این موضوع را به پیش برد، آیا واقعا این روند تداوم خواهد داشت؟
در این یادداشت نخست، ما با دغدغهها و سوالاتی انباشته از دورهها و سالیان گذشته مواجهایم که شاید در اینجا بتوان بخشی از آنها را باز خوانی نمود:
۱-سرانجام و دستاورد شعارهایی که در دورههای قبل سرلوحه فعالیتهای انتخاباتی اصلاح طلبان قرار گرفت، چه شد؟ به عبارتی کارنامه اصلاح طلبانی که از مجرای جبهه و شورای اصلاح طلبان و لیستهای گوناگون در دولت و شوراهای شهر صاحب منصب شدند، چه بوده و چه قدر قابل دفاع است و کدام اهداف و شعارها محقق شده است؟
۲-زمانی میتوان به انتخابات امیدوار بود که از حاصل انتخابات، شایستگان و نخبگان بر مسندهای تصمیم گیری و اجرایی کشور تکیه زنند. حال آیا فرآیندهای تدوین لیست انتخاباتی و نیز انتصابات مدیریتی سالهای اخیر، بر اساس نظام ارزش گذاری شایسته سالاری و گردش نخبگان بوده است؟ و یا براساس لابیهای خاص و مریدپروری و رفیق سالاری و خویشاوند سالاری و ... صورت گرفته است؟
به عنوان مثال انتخاب نمایندگان و انتصاب مدیران ضعیف و ناکارآمد در دولت فعلی به چه میزان حاصل عملکرد اصلاح طلبان است و به چه میزان از اختیاراتشان خارج است؟
۳- وضعیت نامطلوب معیشت و رفاه و کیفیت ضعیف اعمال حکمرانی در بخشهای تامین و توزیع مایحتاج مردم، به قدر کافی گویای عدم توفیق در حفظ و احیای سرمایه اجتماعی است. ارجاع علت همهی ضعفها به تحریم باوجود تاثیرات ویرانگرش، دیگر نه از سوی عوام و نه از سوی نخبگان قابل پذیرش نیست.آنچه در این خصوص شایستهی پاسخگویی ست، شفاف سازی "موانع واقعی" و نیز "اقرار به میزان ضعف مدیریت" در تحقق آرمان و هدف گذاریهای پیش گفته است.
۴- تداوم و تکرار تحول خواهی و اصلاح طلبی از مسیر انتخابات، مستلزم داشتن برنامه، ایده و ابتکارهایی است که امکان عبور از موانع تحقق مطالبات مردم و نیز امکان استفاده از ظرفیتهای مغفول مانده قانون اساسی را فراهم کند. به بیان روشن تر، اصلاح طلبان چه برنامهای دارند که بر محدودیتهایی چون نظارت استصوابی، سهماندک دولت در اداره کشور، دولت پنهان و نهادهای موازی و غیره، فائق آمده و خواست و ارادهی مردم را عینیت بخشیده و انرژی و توان کشور در جهت توسعه پایدار و متوازن هزینه کند؟
آیا برنامههایی که این پیام را به ذهن مردم متبادر کند که این بار ارادهای قویتر و عزمی جزمتر برای مدیریت کشور بر اساس شاخصهای حکمرانی خوب پا به میدان گذاشته، از سوی اصلاح طلبان امکان تدوین و عینیت بخشی و اجرایی شدن را دارد؟
۵- مفهوم اصلاح طلبی بصورت فرآیندی تدریجی و فاقد زمان بندی در دستیابی به اهداف،عملا جلوهای محافظه کارانه از این جریان نمایش داده است. با پایش عملکرد بیست و چند ساله این جریان، مشهود است که آرمانهایی نظیر گفتگوی تمدنها و آزادی دگراندیشان امروزه به مطالباتی مثل اجازه گفتگو با مقام رهبری و اجازهی حضور زنان در ورزشگاهها تقلیل یافته است، با نگاهی به وضعیت امروز اصلاح طلبی، ضعف و پسرفت در عملکرد این جریان غیر قابل کتمان است. در این شرایط اصلاح طلبان چگونه از این ضعف نهادینه شده در ساختار و سوگیری نادرست میتوانند خارج شوند؟
۶- پذیرش اصلاح طلبی به عنوان فرآیندی مطالبه گرِ دموکراسی و توسعه، مستلزم تطبیق مناسبات و ساختار درونی این جریان با دموکراسی و توسعه است. اما در سالهای اخیر فرآیندهایی مغایر با اهداف فوق در تصمیم گیری درون این جریان شاهد بوده ایم، همچون شیخوخیت و ریش سفیدی،اولولیت افراد بر اصلاح طلبی،اندک سالاری،پرهیز از تشکیل پارلمان اصلاح طلبی،حامی پروری به جای کادر سازی و جانشین پروری،پرهیز از برون سپاری فرآیندهای اجرایی و تصمیم گیری به نسلهای بعدی.
به دیگر سخن اصلاح طلبی امروزین خود محتاج اصلاح است.آیا اصلاح طلبان بنایی بر پا نهادن در راه اصلاح خود دارند؟
۷- اصلاح طلبان باید نسبت خود را با دولت روشن کنند. آیا میتوان عملکرد دولت را به پای اصلاح طلبان نوشت؟ اصلاح طلبان به چه میزان و در کدام بخش از ضعفها و قوتهای دولت مورد حمایت سهیم بودهاند؟ آیا عملکرد فراکسیون امید مجلس دهم قابل دفاع بود و به چه میزان با مطالبات جامعه تناسب داشت؟
۸- احزاب اصلاح طلب با ساختار سنتی و روشی ناکارآمد در حال تداوم فعالیت هستند. شکل گیری حدود ۴۰ تشکل سیاسی ذیل مرام اصلاح طلبی نشان دهنده وجود و فعالیت این تشکلها بر اساس نزدیکی به افراد است نه اشتراک و هماهنگی آرمانها. متأسفانه این روند ادامه داشته و منجر به شکل گیری احزابی اقماری، از دل احزاب کلانتر شده است. این ساختار و این روند، مانع اثرگذاری و کنش گری مورد انتظار جامعه است.
حضور این احزاب با این همه تشتت چه ثمراتی داشته است؟به جای وجود و حضور چند حزب قوی و پرنفوذ در جامعه با تعداد کثیری از احزاب با دایره نفوذ کم مواجه ایم.آیا این امکان وجود ندارد که فرضا سی واندی حزب، تدریجی و مرحلهای ابتدا به ۲۰ حزب و در ادامه به ۱۰ یا کمتر حزب اما با توان و تاثیرگذاری و کارآمدی و چابکی بیشتر دست یابند؟آیا اصلاح طلبان به این ضعف اساسی آگاهند و ارادهای بر اصلاح آن دارند؟
۹-اصلاح طلبان چرا کشور را در تهران و مرکز خلاصه نمودهاند و از استانها و شهرستانها غافلند یا برنامه مشخصی برای پیوند نیروهای سیاسی مرکز با سیاسیون شهرستانها به طور جدی و مستمر ندارند؟
تنها داشتن شعبات متعدد در شهرستانها و رعایت یکسری ظواهر حزبی ما را در مسیر تحزب گرایی قرار نمیدهد و ما را به سمت هدفهای مورد نظر هدایت نمیکند.
با توجه به تمرکزگرایی حاکم بر سیستم اداری و بوروکراسی و دولت، انتظار میرود که اصلاح طلبان ارتباط و پیوندی کارآمد، مناسب و بهینهتر با نیروهای شهرستان خود برقرار نمایند و با بهرهگیری ازجوانان، فعالین سیاسی، اجتماعی و نخبگان شهرستانی برای برنامه ریزی و توسعه استانها و خصوصا مناطق محروم برنامههایی داشته باشند تا سبب دلگرمی و ایجاد انگیزه برای ادامه مسیر شود.
۱۰-عدم استفاده از ظرفیتهای موجود در قانون اساسی به چه دلیل است؟چرا اصلاح طلبان در مورد مبحث رفراندوم و اصل ۵۹ قانون اساسی اراده و مطالبه دقیقی ندارند؟
۱۱-کمرنگ شدن توجه به عدالت اجتماعی و کاهش تبعیض و شکاف طبقاتی و عدم حمایت مطلوب از طبقات کم برخوردار و کارگران آسیب دیده روندهای فاسد خصوصی سازی, در نزد اصلاح طلبان در حالی که خاستگاه آغازین و اصلی اصلاح طلبان، جریان عدالت خواه چپ سنتی بوده است از دیگر نقاط ضعف اصلاح طلبی امروز است.خارج شدن مقوله عدالت از گفتمان اصلاح طلبی آن را از یکی از مهمترین دالهای خود تهی کرده است.
۱۲- در حالی که اصلاح طلبی در کادرسازی و جوانگرایی نمود مناسبی نداشته و در دهه سوم فعالیت این جریان،همچنان پیشکسوتان و بنیان گذاران این جریان،متولی تصمیم گیری و تصمیم سازی درون این جریان هستند، چگونه میتوان از اصلاح طلبی به عنوان جریانی پایدار و پویا یاد کرد ؟
هدف از نگارش این یادداشتِ نخست؛بیان بخشهایی از پرسشها و مطالباتِ انباشته شده در دلها و انتقادات به جا مانده در زبان هاست و نه تخطئه و تخریب .
هدف اصلی این متن، تببین ایرادات و اشکالات انباشته شده و در صورت امکان یافتن راهکاری مناسب و بهینه در راستای بازیابی اعتماد کمرنگ شده جامعه است که مستلزم به میدان آمدن فعالان سیاسی و حزبی و پاسخگویی به این قبیل پرسشهای به حق مردم و جامعه است، چرا که رابطه دیالکتیکی میان امر انتخابات و امر جامعه مدنی و پایگاه اجتماعی،به مثابه ارکان کنش سیاسی و فرآیندهایی متقابل، مستلزم نقد و پرسشگری مداوم و بی تعارف است.یکی از ضعفهای اصلاح طلبان این است که انها باید در کنار نقد قدرت، به نقد مکررخود نیز بپردازند.
به دیگر سخن، حفظ و تقویت پایگاه اجتماعی و جامعه مدنی نیازمند حمایت نیروها و نتایج و دستاوردهای انتخابات است. اما این مهم (تفوق در امر انتخابات ) به وقوع نمیپیوندد مگر با جامعه مدنی توانا، مانا و زایا نسبت به بسط و تثبیت خواست جمهور و پایگاه اجتماعی پرسشگر و اقناع شده نسبت به خود اظهاری سیاسی کنشگران.
لازم به ذکر است که در این یادداشت صرفا به مشکلات و انتقادات درون جریانی پرداخته شده است و به طور حتم در یادداشتهای بعدی به موانع بیرونی که چالشهای متعددی را در پیش روی جریان اصلاح طلبی قرار داده نیز خواهیم پرداخت.
گرچه معتقدیم اگر شاهد اتخاذ برنامههایی مشخص از جانب این جریان باشیم و انسجام و پیوستگی در بدنه و راس این جریان باشیم، بسیاری از مشکلات بیرونی نیز قابل حل میباشد.
دشمن اصلاحات؟