اختصاصی حکایت گیلان | سروش علیزاده نویسنده و روزنامهنگار: در فرهنگ عامه، گاه با واژگانی مواجه میشویم که برچسب «بیادبانه» یا «رکیک» به آنها زده شده است؛ واژگانی که نه از نظر ساختار زبانی ناسازگارند و نه از نظر معنا، مبهم یا نامفهوم. بلکه صرفاً بهواسطه قراردادهای اجتماعی و عرفهای رسمی، حذف یا سانسور میشوند. اما آیا زبان میتواند ذاتاً «بیادب» باشد؟ یا بیادبی تنها در بافت و نیت گفتار شکل میگیرد؟
واژهها، همانگونه که ویلیام لابوف، زبانشناس اجتماعی، تأکید میکند، در بافت شکل میگیرند و معنا مییابند. چیزی که در یک موقعیت، شوخطبعی تلقی میشود، در موقعیتی دیگر ممکن است «هتاکی» تعبیر شود. ما اغلب بهجای تحلیل موقعیت، بر خودِ واژه تمرکز میکنیم و به این ترتیب، بحثی زبانی را به قضاوت اخلاقی بدل میسازیم.
نگاهی به متون کهن فارسی نشان میدهد که بخش زیادی از آنچه امروز «زبان نامناسب» تلقی میشود، پیشتر در شعر و نثر فارسی جایگاهی آشکار داشته است. عبید زاکانی، ایرج میرزا، حتی در لایههایی از مثنوی مولوی، نشانههایی از کاربرد واژگان صریح و بیپرده وجود دارد. این کاربردها نه نشانه زوال فرهنگی، که نشانهای از گشودگی زبان به جهان واقعی و رنج و شادی انسانها بودهاند. سانسور این واژگان، اغلب محصول دورههایی از قدرت سیاسی یا دینیست که سعی در کنترل گفتار عمومی داشتهاند.
از نگاه باختین، زبان زنده، چندصداییست؛ یعنی از میان برخورد و تنش صداهای مختلف، معنا زاده میشود. حذف یکی از صداها، حتی اگر خشن، تلخ یا عامیانه باشد، به معنای تکصداییشدن زبان و فرسایش پویایی فرهنگی است. از این زاویه، واژگان بهاصطلاح «بیادبانه» میتوانند نقش تخلیه تنش، ایجاد همدلی، یا حتی نقد قدرت را بازی کنند.
اگر بخواهیم با زبان صادق باشیم، باید بپذیریم که هیچ واژهای ذاتاً ناپسند نیست. آنچه ممکن است «زننده» تلقی شود، نه در ساختار واژه، بلکه در نیت و زمینهی کاربرد آن است. فحاشی با زبان شاعرانه تفاوت دارد، حتی اگر واژه یکسان باشد.
در این میان، ادبیات – بهویژه ادبیات طنز، نمایش، و داستان کوتاه – وظیفهای خطیر دارد: بازگرداندن زبان به ریشههایش، یعنی به زندگی واقعی مردم. نویسندهای که از واژهای صریح استفاده میکند، نه لزوماً به دنبال توهین است، نه بهدنبال جلب توجه؛ بلکه گاه تنها میخواهد آنچه واقعاً در کوچهپسکوچههای زبان مردم جریان دارد، به صفحه بیاورد.
در پایان، شاید بهتر باشد به جای مبارزه با واژهها، به سراغ نیتها برویم. بیادبی، اغلب در لحن است، نه در لغت. در حذف تفاوتهاست، نه در بیانشان. و شاید آشتی با زبان صریح، گامی باشد به سوی گفتوگویی صادقانهتر در جامعهای که گاه بیش از آنکه ادب را بفهمد، آن را ابزار حذف میسازد.
روابط عمومی، جایگاه تحقیرشده با ظرفیت ناشناخته