اختصاصی حکایت گیلان | سروش علیزاده، نویسنده و روزنامه نگار: یکم اردیبهشت، در تقویم رسمی ایران، به پاس پاسداشت هنرِ نثر پارسی، به نام روز بزرگداشت سعدی نامگذاری شده است؛ نویسندهای که در سده هفتم هجری، با خلق گلستان، نثر را از قید صناعت و تقید رها کرد و آن را به زبان زندگی رساند. انتخاب این روز، تنها اشارهای تقویمی نیست، بلکه به درستی تجلیل از لحظهایست که نثر فارسی به بلوغی انسانی و اخلاقی دست یافت.
سعدی، نه صرفاً یکی از بزرگان ادب فارسی، بلکه بنیانگذار سنتیست که در آن کلام، همدل و همسفر آدمی میشود؛ نه از جایگاه فرمان، که از موضع گفتوگو. اگر نثر را آینهای بدانیم برای بازتاب جان ایرانی، بیهیچ تردید، نخستین تصویری که از آن درخشیدن میگیرد، چهرهی روشن و چندوجهی سعدی است. و چه نیکوست که سالنامهی ما، در آغازین روزهای بهار، دل به یاد او تازه میکند.
در طول تاریخ ادبیات فارسی، نثر همواره در سایهی شعر زیسته است؛ یا به عنوان خدمتگزار قدرت، در قالب نامههای دیوانی و منشآت، یا در کسوت حامل اندرز، در متونی چون قابوسنامه و نصیحةالملوک. نثر، پیش از سعدی، گرچه در مواردی به ظرافت و سلاست نزدیک میشود—همچون در تاریخ بیهقی—اما هنوز زبان خویش را نیافته است: زبانی که نه زبانِ دربار باشد و نه زبانِ منبر؛ بلکه زبانِ آدمی باشد، با تمامی بیمها و امیدهایش.
ظهور گلستان سعدی، حادثهایست در زبان فارسی؛ نه بهواسطهی موسیقی نثر مسجعش، که پیش از او نیز تجربه شده بود، بلکه از آنرو که سعدی توانست نثر را از ساحت فرمان و تعلیم، به ساحت تجربه و تأمل منتقل کند. نثر او، زبان اندیشهایست که از کوچههای شیراز برمیخیزد و در حکایتهایش، انسان را با تمام تناقضهایش به تصویر میکشد.
او نخستین کسیست که نثر فارسی را به میدان زندگی کشاند؛ با کاسب و گدا، با پادشاه و درویش، با ریاکار و راستگو، با پیر و جوان. سعدی نه مروج موعظه بود و نه محو قدرت؛ او، در میانهی این دو، زبان را به ترازوی انصاف و تجربه سپرد.
گلستان سعدی، در واقع، فتح زبان است. او نثر را از «اداره» و «عبادت» به «زندگی» بازگرداند. از همینرو، هرگاه سخن از نثر فارسی در میان باشد، نام سعدی نه در مقام یک نویسندهی مسجعنویس، که در جایگاه احیاگر روح نثر باید آورده شود؛ کسی که زبان را از قالبهای رسمی، به جوهر انسانی رساند.