یکشنبه, 07 اردیبهشت 1404
یکشنبه, 07 اردیبهشت 1404

اختصاصی حکایت گیلان | حسین صولتی سروندی: سطور پیشرو بررسی یک فیلم به مثابه یک تحلیل تخصصی و نقد سینمایی مرسوم حول نور، گردش دوربین، بازیگری آدری هپبورن به مثابه یک بازیگر افسانه‌ای در هالیوود، کارگردانی فِرد زینه مانِ اتریشی و برنده ی دو اسکار پیش و پس از این اثر، یا سخن از فیلمنامه رابرت اندرسون نیست. مطالعه‌ی نگاره ی دکتر سمانه کوهستانی پیرامون این فیلم از منظر فوکو و گیدنز مرا بر آن داشت تا فیلم را از منظری دقیق تر و شاید متناسب با حال و هوای جامعه بنگرم.

تاکنون نقدهای زیادی حول این اثر نگاشته شده است اما چرا لازم است تا دوباره بدان اشاره کنیم؟ شاید دیالوگ ماندگارِ پدرِ گابی در ابتدای فیلم «وقتی از اون در بِری تو، آرزوهای شخصیت از بین میره» و آنچه دکتر مرتضی بحرانی در مقدمه‌ی کتاب «مفهوم واقعیت» می‌نویسد بهترین دلیل برای این بازنگری است. وی باور دارد که «حقانیت عصر جدید» ما را بر آن می‌دارد که اتصالات موهوممان به امور مطلق را بگسلیم و زمینه‌های پیشرونده‌ی آزادی انسان را ممکن کنیم تا جلوی سلاخی‌‌شدن زندگی در چنگال امور مطلق را تا حدود زیادی مهار کنیم؛ آدری هپبورن (بازیگر نقش گابی که راهبه می‌شود اما آن را رها می‌کند) بر آن است که مسئولیت اخلاقی و آزادی را بدون گره‌زدن به اشراق‌الهی به انجام برساند و از «صغارت خودخواسته» برون آید. هم‌نشینی گابی با علم پزشکی و میراث‌داریِ آموزه‌های پدری پزشک، او را بر آن میدارد که آرزوهای شخصی‌اش را پی بگیرد اما به این نتیجه میرسد که تنها با برون آمدن از درب امور مطلق می‌تواند «مسئولیت انسان ماندن» را به بهترین شکل محقق کند. چرا که برعکس آنچه در کلیسا (دقیقه 39 فیلم) آموخته بود: «درجه‌ی احساس حقارت به‌شما میگه چقدر احساس غرور در بدن شما زنده است»، نمی‌خواهد اراده‌ی آزادِ انسانِ مسئولیت‌پذیر را بیش از این زندانیِ موهومات کند.

در نظرم بررسی چندباره‌ی یک فیلم، کتاب، نقاشی (و یا هر اثر هنری) از افق‌های گوناگون، فرصتی برای تأمل در رخدادهایی است که به شکلی سهمگین بر ما حادث شده است. در تجربه‌ی پدیدارشناسانه‌ی خودم و تجربه‌ی گابی (خواهر لوک) از ایمان، افق‌های مشترکی احساس می‌کنم چون من هم عبای روحانیت را پس از یکسال تجربه، رها کردم؛ اما بازنگری یک فیلم و نگاشتن از آن، برای بیان تجربه‌های شخصی کافی نیست. اینجا هستیم که همزمان با مترجم کتاب «مفهوم واقعیت» بگوییم که از میان سه قلمروی مدرنی (قدرت، ثروت و لذت) که به شکل حداقلی در دست خود داریم کمی گابیوار مناسبات خود را به سامان کنیم.

ربط و نسبت خواهر لوک و جامعه‌ی ما، زمانی از ابهام خارج می‌شود که به دیالوگ زیر گوش فرا دهیم و اندکی از تأملات اسپینوزا از منظر دلوز را کنار آن بچینیم و پس از آن به واکنشهایی که حول شادی مردم در شمال کشور (بطور خاص شادی شهرداری رشت) حادث شد مجدداً بنگریم:
«خواهر لوک: ما نباید از خوشحالی ساخته بشیم.
دوست گابی: چطور میتونیم نشیم؟
خواهر لوک: معلومه در نفس ما نقصی وجود دارد.
دوست گابی: باید این رو در دفترچه‌ی اعترافات به گناهانمان بنویسیم؟
خواهر لوک: نمیدانم...»
اما من به مثابه یک جامعه‌شناسی سیاسی به خوبی باور دارم که لازم نیست آن را در هیچ دفتری بنویسیم! چرا که دلوز از منظر اسپینوزا به ما می‌آموزد که صاحبان قدرت به انفعالهای حزن آمیز و اندوهناک سوژه‌ها محتاجند تا از این طریق توان عملکردن را عقیم کنند و یا در جایی دیگر یادآور میشود که «خودکامه کسی است که بیش از همه به اندوه رعایایش نیازمند است چون بنیان ارعاب همواره گونهای از اندوه جمعی است». این همان جایی است که تماشای فیلم «داستان یک راهبه» را ضروری جلوه میدهد. جایی که آموزهی ندامت در دقیقه 39 فیلم برجسته می‌شود: «شما از این لحظه آزمون گناهکاری و توبه خواهید داشت» و ما نزد دلوز میآموزیم که «کشیش ضرورتاً به کنشی که از ندامت نشئت می‌گیرد نیازمند است؛ این یک فرهنگ اندوه است» (دلوز، 1401: 96). در نتیجه میان خودکامگی و ترویج غم، همبستگی‌ای را نشان می‌دهد که هر تماشاگرِ صحنه‌ی جامعه را به تأمل وا میدارد که چرا شادی عدهای در ایام نوروز، بیش از بی‌مسئولیتی بسیاری در همین ایام (نسبت به محیط زیست) برخی را به داد و هوار در مجلس شورای اسلامی وا داشته است تا به زعم خود نشان دهند که مدافع مردم هستند مردمی که نگرانیشان حول تابستان و شادی پس و پیشرو است!

در مجموع، پیام فیلم «داستان یک راهبه»، اطاعت از سنت‌ها در دو معنای متفاوت ساختار کلیسایی و شخصی نیست بلکه در عصر جدید «تغییر مسیر» جامعه به سوی شادی، نه تنها هجو نیست بلکه ضرورتی برای فاصله‌گذاری میان اروس و تاناتوس میباشد برای همین است که دلوز تأکید میکند «شادی منجر به خرد می‌شود».

بنابراین در عصر جدید ما بسان گابی (دقیقه 67) «سوگند فقر، اطاعت و تجرد» یاد نمی‌کنیم و یا در پی پیشرفت با افزایش مقدار شادی نیستیم بلکه تنها می‌خواهیم مقداری از شرِّ فرهنگ اندوه در ایران (داد و هوارهای بیمزه نانمایندگان) بکاهیم. 

منابع:

۱. بلومنبرگ، هانس (1402)، مفهوم واقعیت، ویراستاری ریچارد ای. آمار و ویکتور لانگه، ترجمه مرتضی بحرانی، تهران: قصیدهسرا.
۲. دلوز، ژیل (1401)، جهان اسپینوزا: درسگفتارهای ژیل دلوز دربارهی اسپینوزا 1981-1978، ترجمه حامد موحدی، تهران: نشرنی.
۳. بلومنبرگ، هانس (1401)، مشروعیت عصر مدرن، ترجمه زانیار ابراهیمی، چاپ اول، تهران: بوستان کتاب.

همرسانی کنید:

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان