یکشنبه, 21 بهمن 1403
یکشنبه, 21 بهمن 1403
معرفی کتاب؛

معمای هویدا

۱۴۰۳/۱۰/۳۰ ۱۳:۴۰ چاپ

اختصاصی_ حکایت گیلان | اسحاق راستی: کتاب معمای هویدا اثر دکتر عباس میلانی از جمله کتاب هایی است که واقعا خواندنی است و بارها نیز تجدید چاپ شده است. حکایت گیلان قصد دارد بخش هایی از این کتاب را با مخاطبان خود به اشتراک بگذارد

فصل سوم؛ زائر پاریس (۱۲ )

 بحران در روابط ایران و پاریس و محرومیت از دریافت  ویزای تحصیلی

شاید همین شور و سودای پاریس سبب شدکه هویدا در سپتامبر ۱۹۳۸؛ بلیط قطار خود را گم کند.
اگر بخت یارش نمی شد و دوستان ایرانی اش بلیط گم شده را در کوپه قطار نمی یافتند؛ پلیس، هویدا را به جرم نداشتن بلیط جریمه می کرد.بالاخره هویدا و دو دوست ایرانی اش با تاکسی خود را به کارتیه لاتن رساندند که آن روزها کعبه ی آمال روشنفکران فرانسه دوست بود. آن سه بیروتی اطاقی در یکی از هتل های خیابان های فرعی آن محله اجاره کردندوهنوز چمدانها را باز نکرده بودند که هویدا به خیابان های شهر زد.می خواست پاریس و عظمتش را کشف کند.می گفت: هر محله پاریس شخصیت جدای خود؛ تاریخ خود وتاریخچه مخصوص به خود را دارد. در همین حال ؛گویی در این محله ها چندان هم غریبه نبود. می گفت : پاریس و فرانسه را روی نیمکت های مدرسه متوسطه ی فرانسوی بیروت در فکر ما کاملا وارد کرده بودند.
لذات پاریس زودگذر بود. تنها پس از دو روز ؛ هویدا به ترک شهر ناچار شد وبه لندن رفت.
ظاهراً در توضیح علل خروج سریعش ازپاریس هویدا می خواست جنبه هایی از واقعیت را کتمان کند. می گفت : یک سال طول خواهد کشیدتامن وارد دانشگاه شوم. قصد من این است که یک سال وقتم را صرف آشنا شدن با زبان انگلیسی کنم. دلایل واقعی سفرش به لندن پیچیده تر بود وبیشتر به شتابش در رسیدن به اروپا تا‌‌ویل پذیر بود. در آن روزها، ورود به دانشگاه های فرانسه مستلزم گذراندن دیپلمی دو مرحله ای بود. هویدا که برای ترک بیروت روزشماری می کرد ودر عین حال نگران بود که آغاز جنگ دراروپا سفرش به پاریس را نامیسر کند؛ پس از پایان مرحله دوم دیپلم، بیروت را ترک گفت.به عبارت دیگر، عزیمتش به لندن نه برای تقویت زبان انگلیسی، که برای تکمیل مرحله ی دوم دیپلمش بود.
هویدا در ۹ ماه کلاس های، لازم برای ورود به دانشگاه های فرانسه را با موفقیت گذراند. آرزوی دیرینش برای زندگی درپاریس درشرف تحقق بود.اما ناگهان بحرانی در روابط ایران و فرانسه پیدا شد. یکی از نشریات طنز پاریس کلمه ی فرانسه برای گربه ؛یعنی شا ؛ را با واژه فارسی شاه جناس کرده بود و از ترکیبشان عبارتی پرطنز سکه زده بود. رضاشاه اهل این شوخی ها نبود وبه اعتراض، سفیر ایران را از فرانسه احضار کرد. البته این بحران چندان دوام نیاورد. اما در نتیجه ی آن هویدا از دریافت ویزای تحصیل فرانسه محروم ماند. بروکسل و دانشگاه آزادش تنها راه نجات بود. هویدا در اواسط ژوئن ۱۹۳۹ بلیط قطاری به مقصد بروکسل گرفت. درعین حال، به این امید دل خوش می داشت که به محض بهبود روابط دیپلماتیک، او نیز به پاریس بازخواهد گشت. در مرز بلژیک دریافت که گذرنامه اش را گم کرده است.گرچه ناباکف، به درستی زندگی نامه نویسان را از تحلیل های باسمه ای روان کاوانه برحذر کرده، با این حال نمی توان این نکته را ناگفته گذاشت که ماجرای گم شدن گذرنامه ؛ مصداق بارز همان نوع لغزش ها و همان فراموشی هایی است که فروید از آن سخن رانده و آنان را برخاسته از ناخودآگاه انسان  دانسته است.
به هرحال امیرعباس را به رغم خواست های ناخودآگاهش ؛ در شهر مرزی بلژیک از قطار پیاده کردند. چاره ای جز بازگشت به پاریس نداشت.سفارت ایران در پاریس هم درنتیجه ی بحران بسته بود.این امکان وجود داشت که هویدا چند ماهی در پاریس سرگردان بماند. می گفت تنها دلخوشی اش در آن روز تیره ؛ رمانی بود از آگاتا کریستی که در ایستگاه مرزی قطار خریده بود.
اما در پاریس بخت یارش شد.گذرنامه اش را در قسمت اشیای مفقوده ایستگاه قطار یافت وبی تاخیر راهی بروکسل شد.

ادامه دارد...

همرسانی کنید:

نظر شما:

security code

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان