شنبه, 27 بهمن 1403
شنبه, 27 بهمن 1403
معرفی کتاب؛

معمای هویدا

۱۴۰۳/۱۰/۲۴ ۱۳:۱۶ چاپ

اختصاصی_ حکایت گیلان | کتاب معمای هویدا اثر دکتر عباس میلانی از جمله کتاب هایی است که واقعا خواندنی است و بارها نیز تجدید چاپ شده است. حکایت گیلان قصد دارد بخش هایی از این کتاب را با مخاطبان خود به اشتراک بگذارد

فصل سوم؛ زائر پاریس ( ۱۱ )

سفر به سرزمینی که غذای  فکری زندگی اش  بود

نسخه ای از مائده های زمینی آندره ژیده به دست؛ در غروبی دم کرده از شهریور ۱۳۱۷ ؛ امیر عباس هویدا نوزده ساله؛ در بیروت سوار کشتی ای شد که او را به اروپای عالم خیالش می برد. مادرش افسرالملوک؛ به ناچار در همان منزل با او وداع گفت.آن روزها بندر بیروت در شمار محله های ناامن شهر بود وخانم ها حتی الامکان از رفتن به آنجا احتراز می کردند. مناسک مالوف خداحافظی؛آن چنان که رسم خانواده های مسلمان بود؛ به اصرار مادر امیر عباس اجرا شد.افسرالملوک در آستانه ی  در ایستاد؛ قرآنی به دست گرفت وفرزندش را سه بار ؛در حالی که هربار از سر تسلیم تعظیم می‌کرد؛  از زیر آن کتاب مقدس می گذراند و بار سوم ؛ مسافر جوان را واداشت تا قرآن را ببوسد وآن را برسبیل تکریم؛برچشمان خود بگذارد. هویدا می نویسد :من با چشمانی پراشک وگلوی فشرده با برادرم به قصدبندر سوار تاکسی شدیم؛ مادرم آرامش خود را حفظ کرده و مرا به پیروی از عقل نصیحت می کرد.می دانستم که لااقل اندوه و حزنش به اندازه ی غم من است.بدین سان؛ فریدون و امیر عباس راهی بندری شدند که در آن روزها پر از مسافران اروپایی وعرب وخیل عظیمی از دستفروشان و ملوانان و حتی الواط بود. محتوای چندان هویدا فقط دو دست کت وشلوار ؛چند پیراهن؛چند تکه لباس زیر و وسایل اصلاح صورت بود.می گفت عازم  اروپایی که از آن همه چیز آغاز می شد و همه چیز در آن پایان می یافت....به سوی سرزمینی می روم که غذای زندگی فکری من بود؛درمدت دوازده سالی که روی نیمکت های یک مدرسه فرانسوی به سر برده بودم. حتی کشتی یی که هویدا را به اروپا می برد؛ حیرت و تحسینش را برانگیخت. می گفت : کشتی یی که در انتظارم بودمتعلق بود به شرکت مسافربری ماریتیم فرانسه به نام شامپولیون.

این نام دانشمندی فرانسوی است که برای اولین بارتوانست خط میخی راکه در زبان فرانسه نام آن  cuneforme می باشد؛ به خوبی بخواند... درکنار این همه اوصاف سخت ستایش آمیز از اروپا ؛تنها گه گاه ؛ته رنگی از چیزی در مقوله ی انتقاد هم سراغ می توان کرد.می گفت:تصورم می کردم به سوی یک اروپا که آن را مادر و دایه ی بشریت می دانستم؛ می روم.اما به سوی خاکی مرده گام می نهادم؛ اروپایی که در شرف مرگ بود به علت کینه ها؛ عدم تفاهم ها و خود خواهی هایش.
کلمات به غایت صادقانه ی هویدا درباره ی فرهنگ فرانسه واروپا نه تنها چشم انداز فکری او ؛بلکه وسوسه های نسلی از روشنفکران و سیاستمدارن ایران و خاورمیانه‌ را هم نشان می داد. به علاوه؛ بخشی از اهمیت کلمات هویدا را باید در این واقعیت سراغ کرد که او آنها را در زمانی که نخست وزیر ایران بود به قلم آورد.در نظر بسیاری از روشنفکران و سیاستمداران هم نسل هویدا؛ فرانسه به ویژه در سال های پیش از جنگ جهانی دوم؛ تجسم تجدد و تغییر بود. تنها پادزهر خمار تاریخی ممالکی به شمار می رفت که به گذشته ای پرعظمت ومالامال مذهب دل خوش کرده بودند. در واقع؛ پدر بزرگ مادری هویدا خود تجسم و نمونه ی کامل این نوع گرایش فرانکوفیل (فرانسه دوستی)بود. خاطرات هویدا موید این واقعیت اند که او نیز؛ مانند پدر بزرگش؛ به فرنگ دلبستگی خاصی داشت .
به همین خاطر؛ وقتی سوار کشتی شامپولیون شد؛ هیجان دیدار اروپایی که سال ها به ولع درباره اش خوانده بود؛ ذهنش را یکسره به خود مشغول می داشت.

ادامه دارد

همرسانی کنید:

نظر شما:

security code

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان