اختصاصی حکایت گیلان | کتاب معمای هویدا اثر دکتر عباس میلانی از جمله کتاب هایی است که واقعا خواندنی است و بارها نیز تجدید چاپ شده است. حکایت گیلان هرازگاهی بخش هایی از این کتاب را در معرض خوانندگان قرار می دهد.
فصل دوم ؛برزخ بیروت ( ۱۰)
دلبستگی هویدا به دخترزیباو جوانی به نام رنه دومان
هویدا همواره در عالم رفاقت وفادار بود. بسیاری از کسانی که در بیروت ملاقاتشان کرد تا پایان عمر دوست ورفیقش باقی ماندند. پروایی هم نداشت که این دوستی ها گاه به زیان خودش تمام شود. به علاوه برخی از دانش آموزان عرب مدرسه بعدها به صف نخبگان سیاسی جهان عرب پیوستند. به قول هویدا :در یکی از کابینه های لبنان؛از۱۲ نفر وزیر۷نفرآنهااز هم شاگردی های من بودند.
در میان دوستان حلقه ی تامپلر؛هویدادلبستگی خاصی به دختر زیبا و جوانی به نام رنه دومان داشت. هردو در اجرای یکی از نمایشنامه های راسین به نام Les plaideurs نقشی داشتند. نقش کنتس پیمپوش را رنه برعهده داشت. نقش اصلی یعنی دادندن را هویدابازی میکرد. اوقاضی پرکاری است که پیچ ومهره اش در نتیجه ی کار زیاد کمی شل شده بود.در یکی از شب های اجرایی همین نمایش بود که هویدا شوخ طبعی وتیزهوشی وحاضر جوابی ای را که بعدها بخشی از هویت سیاسی اش شد؛ از خود نشان داد .وقتی تماشاچیان به صدایی بلند درواکنش به یکی از عبارت داندن خندیدند؛هویدا که لباس پرزرق وبرق قاضی بر تن داشت؛ چکش ریاست را برمیز خود کوبید و اعلان کرد که اگر حضار سکوت اختیار نکنند؛ چاره ای جز اخراجشان نخواهیم داشت.
هویدا تا پایان عمر با رنه در مکاتبه بود.گه گاه در نامه هایش از نمایش راسین یاد می کرد و گاه حتی رنه را کنتس می خواند. رابطه ی این دو از جنبه ای سخت زیبا بود.درآن نشانه های عشقی را می توان سراغ کردکه هرگز علنی نشدوفرصت تحقق پیدا نکرد.وقتی در تابستان ۱۳۳۷؛در بروکسل به دیدن رنه رفتم؛کت و دامنی شیک وآبی رنگ به تن داشت.سرو صورتش را در عین سلیقه آرایش کرده بود. باشوقی تمام؛ماجرای دوستی اش باامیر را شرح می کرد. همه ی وقار یک بانوی بورژوای با فرهنگ اروپایی در او مشهود بود.درچهره اش زیبایی و رعنایی جوانی اش هنوز با علائم پیری در جدال بود. معلوم بودکه در جوانی؛ هرکس به راحتی می توانست به اودل ببندد. رنه می گفت:امیرپرمحبت وباتساهل وپرفضل بود.می گفت کردارش موقرورسمی بود.ده سال طول کشید تاسرانجام هویدا در نامه ای که از لندن برای او فرستاد؛ برای نخستین بار به جای شما او را تو خطاب کرد.درهمین نامه؛ نشانه هایی از همان دلبستگی مکتومشان را نیز سراِغ می توان گرفت.البته به گفته ی رنه: برای من وامیر؛رفاقت مهم تر از عشق بود. عشق زودگذر است وهرگز عمری نمی پاید. رفاقت همه عمر باقی است........
هویدا در دوران اقامتش در اروپا؛ روحیات غربی او بی شک مایه ی راحتی کارش بود. اماوقتی به ایران باز گشت؛گرچه همین روحیات کمکش کرد تا با سرعتی حیرت آور به راس قدرت برسد؛درعین حال؛چشم اسفندیارش هم بود. مشکل بتوان بر مملکتی حکومت کرد که زبان وفرهنگش تبدیل به یک وادی بیگانه شده اند.همسر هویدا همین نکته را به تلخی وایجازکامل؛به این شکل بیان میکند:هویدابرای ایرانی ها زیاده از حد اروپایی بود.
سه ماه منتظر ماندم وسرانجام نامه رنه؛ همراه با نسخه ای از دستخط هویدا رسید.چهارخطی که برسبیل یادگاری ؛بردفتر رنه نوشته بود به راستی از شباهت به زندگی خود هویدا تکان دهنده بود.
آن چهار خط از معروف ترین اشعار دووینی؛ به نام مرگ گرگ اند :
نالیدن؛زاریدن وگریستن اعمالی زبونانه اند
دل قوی دار ودرجاده ی سرنوشت گام بگذار
وباری راکه قرعه ی فال بردوشت نهاده برگیر
وآنگاه چون من؛رنج بکش ودرخلوت بمیر.
معمای هویدا
معمای هویدا