جمعه, 05 بهمن 1403
جمعه, 05 بهمن 1403

 حکایت گیلان | مومن صالحی: در یکی از روزهای سرد زمستان، غلام نادرشاه برای ناهار بادمجان درست کرد و نزد او برد. فرمانروای ایران وقتی درب ظرف را باز کرد، از بوی فوق العاده بادمجان گیج شد و گفت چه رنگ و عطر خوبی دارد.سپس از نوکرخواست کنارش بنشیند. او هم فرمان نادرشاه را اطاعت کرد.

پادشاه کشور پهناور ایران هنگامی که مشغول غذا خوردن بود به نوکرش گفت بادمجان خیلی مقوی است و خواص فراوانی دارد و یکی از برترین غذاهای ایرانی محسوب می گردد. نوکربلافاصله حرف های نادر شاه را تایید کرد و گفت به همین علت من این غذای اصیل و خوشمزه را برای شما تدارک دیدم تا از خوردن آن لذت ببرید.

نوکر یک هفته بعد مجددا برای نادرشاه خورشت بادمجان درست کرد و برای او برد و وقتی پادشاه از او میل کرد متوجه شد هنوز ناپخته است. بسیار ناراحت شد و همان لحظه به فکرش خطور کرد که نوکرش را امتحان کند. سپس به او گفت، شنیده ام بادمجان برای معده خوب نیست و باعث درد آن می گردد.نوکرهم حرف های او را تاکید نمود و برای اینکه دل حاکم را به دست بیاورد، گفت: همان طور که شما فرمودید بادمجان جزو آن دسته از غذاهایی است که خوردنش معده را تحریک نموده و درد زیادی به فرد وارد می نماید و به نظر من خوردن کدو بهتر از بادمجان است و بسیار مقوی تر از آن بوده و هیچ آسیبی به معده وارد نمی نماید. فرمانروا به شدت عصبانی شد و به او گفت تو چند روز قبل اصرار داشتی خوردن بادمجان بسیار مفید و پر از مواد مغزی است و هیچ ضرری برای بدن ندارد و اکنون به من می گویی بادمجان خوب نیست و خوردنش به معده آسیب می رساند! نوکرگفتمن غلام حاکمم، غلام بادمجان که نیستم و وظیفه من این است هر غذایی که شما امر کنید فورا تهیه کنم و هرچه به مزاج شما خوش بیاید از نظر من هم عالی و هم مقوی است. چند روز گذشته شما از خوردن بادمجان لذت می بردید و من هم با شما هم عقیده بودم و امروز از بادمجان خوشتان نیامد و من هم با شما همدردی کردم.

نادرشاه از وجود چنین نوکر چاپلوس و باد به پرچمی در حیرت بود و به او گفت سعی کن در زندگیت با همه رو راست باشی، حتی اگر به ضررت باشد.

این روایت تاریخی در ذم و محکومیت و بیزاری از مدح و چاپلوسی و پاچه خواری زیردستان برای بالادستان، شهره عام و خاص در فرهنگ ایرانیبسیارروایت شده است.

انسان ها به خودی خود در ابتدای زندگی و شروع هر فعالیتی بویژه فعالیت های سیاسی و مدیریتی بطور عمومی با انگیزه خدمت وارد کارها میشوند.لیکن اطرافیان و زیردستان چاپلوس که خود روانشناسی بالادستان را، آنهم در این جامعه استبداد زده ایرانی از همه بهتر می فهمند، کار شریرانه خود را در مدح و تعریف و تمجید از مدیران و بالادستی در هر فرصتی آغاز نموده و بدین ترتیب هم آنان را دچار توهم و خروج از مسیر راستی وصداقت میکنند و هم خود را از مقام انسانی به حضیض ذلت و خواری می اندازند.

به همین خاطر در روایات و معرفت‌های دینی نیز تاکید گردیده و از قول امام اول شیعیان نقل است که به صورت مداحان و چاپلوسان خاک بپاشید، اشاره به اینکه آنان را در هر جمع و منظر و مرعی رسوا کنید.

اینکه کارمند … اداره فرهنگی دست چندم، در یک شهری همچون رشت که از در و دیوار آن برنامه‌های فرهنگی می بارد و نامی در بین نامداران دارد، جای خود را با روابط عمومی جزیره‌ای کوچک اشتباه گرفته و دهان به جفا گشوده و قلم به خطا رانده و هر آنکه را نقد و انتقادی به یک مدیر ناشایست، سطحی و پر از تخلفات اداری داشته به آبنبات خور سیاسی و آفتاب پرست و طرفدار جناح سیاسی خاصی متهم میکند مصداق بارز پاچه خواری و چاپلوسی است. آیا او نمیداند که همین عمل نخ نمای او در مدح و ثنای یک فرد از گروه تندرو سیاسیِ شکست‌خورده، چه عواقبی در قضاوت عمومی نسبت به او ایجاد می نماید؟ حتما میداند.

اما او نیز همچون بسیاری ازمدعیان هنر و معرفت، هدفی غیر از نشستن بیشتر سر سفره تنعمات ناشی از چاپلوسی را تعقیب نمیکنند. او با نوشته‌ای خطا آمیز درگیری های یک اداره عمومی را که منجر به دخالت پلیس و اورژانس برای بازگشایی مجدد ناشی از غل و زنجیر کردن مدیر ناآگاه میشود درگیری خانوادگی میداند و مدعی است که نباید اخبار خانواده به بیرون درز کند. حال انکه فرهنگیان و هنردوستان ایرانی مدت ها است که به این نگاه خانوادگی و گروهی در تصدی اموال و امکانات عمومی انتقاد دارند. اینگونه رفتارهای شنیع چاپلوسی زیر دستان برای حمایت ازبالادستان را نباید دست کم گرفت. آین آفت و سم کشنده، متاسفانه به وفور در رفتار زیردستان ادارات دیده شده و بوی تعفن آن همه فضای اداری سیاسی و اجتماعی کشور را گرفته است. 

به همین منظور رییس جمهور دوره چهاردهم و استاندار جدیدش در گیلان برای پایان دادن و یا دست کم کاهش دادن آثار مخرب اخلاقی و اجتماعی چنین رفتارهای زننده ای بساط بنرهای خوش آمدگویی و یا استقبال های مرسوم سفرهای استانی را جمع کرده و بنایی جدید درفرهنگ سیاسی ایران را آغازیده اند.

این غلام های بادمجان و این نوکران شاعر مسلک دستمال به دست که در فرهنگ عامه با انواع کلمات دیگر نیز از آنان یاد میکنند، عرصه فرهنگ و هنر را به اشتباه محل ترکتازی خود گرفته و آنان را به کین و خشم مورد خطاب قرارمی دهند.اما منتقدین و نگاه تیز بینانه آنان امان و امنیت را از چنین آفت هایی هر روز در گوشه گوشه این کشور می گیرند.

اگردر مدح و تعریف مدیری از مدیران اداری هر دستگاه اجرایی، نویسنده در خارج از روال کارمندی همان اداره بگوید و بنویسد، شاید بشود ذره‌ای در نیات غیر چاپلوسانه و منفعت ناطلبی او اندیشه نمود. اما وقتی کارمند زیر دستی مجیز گوی بالادستی خود می‌شود، هیچ توجیه و تفسیری غیر از چاپلوسی و پاچه‌خواری با هدف جلب منفعت بیشتر را به ذهن مخاطبین متبادر نمی‌کند.

برای خود متاسفم که چه وقت هایی را برای احترام به این نویسنده خاطی نگذاشتم که دیگر نخواهم گذاشت.
بدون تردید دستگاه های نظارتی و دادستان‌های مدعی العموم برای حفظ منافع عمومی، تابع این ثناگویی های بی پایه و اساس نبوده و تا کنون ندیده ام بیانیه های گزارش کار روابط عمومی و یا منصوبان و زیر دستان مدیران متخلف، ملاک تصمیمات قضایی در ادامه تخلفات و جهالت و اضرار عمومی اینگونه مدیران باشد.

مدعی العموم با اعداد و ارقام و گزارش‌هایی مستند برای تشخیص بی عرضگی‌ها، هدر دادن منابع، ترک فعل‌ها اقدام و به مطالبات جامعه فرهنگی و هنری پاسخ خواهند داد. دیر زمانی نخواهد بود که چنین شود.
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.

همرسانی کنید:

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان