اختصاصی حکایت گیلان | سمیه میربلوکی: کتاب شصت سال عاشقی، داستان زندگی کوتاه سهماهه «مرتضی کیوان» و «پوری سلطانی» و به دنبال آن زندگی پوری بعد از مرتضی را روایت میکند. در خلال روایت شصت سال عاشقی، با تأثیرات مرتضی کیوان روی ادبیات معاصر ایران و نقش پوری در شکلگیری کتابخانه ملی و رشتهی کتابداری در ایران بیشتر آشنا میشویم.
مرتضی کیوان کسی است که علیرغم آنکه افراد بزرگی مانند «سیاوش کسرایی»، «سایه» ، «شاملو»، «محمدجعفر محجوب» و «نجف دریابندری» به دوستیاش افتخار میکردند؛ شوربختانه همچنان گمنام ماندهاست.
روایت «فرشاد قوشچی» از زندگی و زمانه پوری و مرتضی کیوان و عشق عجیب و غریب میان این زن و مرد، اولین کتابی بود که از زندگی کوتاه و پربار مرتضی کیوان خواندم وبه دلیل علاقهام به این شخصیت، تصمیم گرفتم که کتابهای بیشتری دربارهی او بخوانم. بخشهایی از کتاب «پیر پرنیان اندیش» از «میلاد عظیمی» و «عاطفه طیه» و «کتاب مرتضی کیوان» نوشته «شاهرخ مسکوب» از آن جملهاند.
مرتضایی که احمد شاملو سال تیربارانش را،
«سال بد
سال باد
سال اشک
سال شک
سال پست
سال درد
سال عزا
سال اشک پوری
و
سال خون مرتضی»
خطاب کرده بود و سایهی عزیز پساز تخریب مزارش و تبدیلش به سروستان خاوران سرود:
«ساحت گور تو سروستان شد
ای عزیز دل من
تو کدامین سروی؟»
پوری که تا پایان عمر، شعلهی این عشق را در دلش زنده نگه داشته بود و هر وقت از کیوان حرف میزد؛ مثل دختر بیست سالهای که تازه عاشق شده صورتش گل میانداخت؛ بعد از تیرباران مرتضی در ۲۷ مهر ماه سال ۳۳، تصمیم گرفت غم بزرگش را به کاری بزرگ تبدیل کند.
او دریافت که دیگر مسیر زندگیاش از دنیای سیاست نمیگذرد و برای یاریرساندن به هموطنانش باید تلاش کند تا به دانش آنها بیفزاید؛ بنابراین تا پایان عمر، با کتاب زیست و برای پاسداشت کتاب در این میهن بسیار کوشید.
«ما برای آنکه ایران
خانه خوبان شود
رنج دوران بردهایم
رنج دوران بردهایم…»
معمای هویدا