حکایت گیلان | مومن صالحی: وقتی لباسی شیک و پیک را برای کسی که اندازه اش نیست دوخته باشند، هر کاری هم بکند لباس در تنش زار میزند و به او نمیآید. در آخرین روز استانداری بی حاصل اسدالله عباسی که بنظر نمیرسد هیچ اثر قابل ذکر و مثبتی از خود بجا گذاشته باشد، گیلان میزبان یکی از شخصیت های بسیار مهم کشوری بود.
آقای استاندار نتوانست خود را به پاویون فرودگاه برای استقبال برساند. استقبالی که میتوانست با برنامهریزی قبلی منافع اقتصادی بسیار مهمی را برای استان گیلان در برداشته باشد.
با کلی دست دست کردن و برنامهریزی نادرست ناشی از نشناختن میهمان، عباسی جلسهای را با خیل مدیران دولتی در هتل کادوس برگزار نموده که مقام عالی کشوری آن مکان را به علت تشریفات اضافی، شایسته منصب خود که نام مستضعفان را نیز در خود دارد ندیده و خواستار برگزاری جلسه در استانداری شد.
میهمان با محافظان و همراهان و جناب استاندار هم با مدیران دولتی همراه در کاروانی از اتومبیلهای دولتی در غروب پر ترافیک شهر به سمت استانداری حرکت کردند.
«بقول شاعر بوشوم تا لنگرود می طالع برگشت»
وسط راه آقای استاندار، مقصد را به سمت میهمانسرای استانداری عوض نموده و لشکری از مدیران در مسیر پر ترافیک رشت ،یکی در پیش و یکی در دنبال، ناچار به سمت مقصد جدید حرکت نمودند.
سرتان را درد نیاورم تا میهمان و انبوه میزبانان مستقر شوند و جلسه شروع شود دیگر هوا کاملا تاریک و لابد مدیران محترم هم دیرشان شده بود.
در فرصت ایجاد شده انتظار میرفت جناب استاندار در آخرین شب ماموریت خود گل بزرگ را وارد دروازه کند و بگیرد آنچه را که می بایست از بزرگی در چنین مواقعی برای مردم استان گرفت.
اما کدام مدیر شیر پاک خورده حاضر در جلسه بود، مسیر جلسه را بجای طرح مشکلات اقتصادی گیلان و تقاضای انجام دست کم یک پروژه بزرگ اقتصادی ، بسوی شنیدن خاطرات آن میهمان عالیقدر در لبنان و خاورمیانه برد و تمام فرصت ایجاد شده دود شد و به هوا رفت.
در خاتمه مثل همیشه، بساط پذیرایی و شام از کیسه ملت پهن شد و میزبانان شکمی از عزا درآوردند.این درحالی بود که رسم میهمان مهم و همراهان، شام نخوردن در چنین مجالسی بود و او شام را اضافی دانست و مجلس را ترک نمود.
این است که میگویند مدیر خوب خاک اره را طلا میکند و مدیر بد طلا را خاک اره.
این همه برای استاندار جدید نوشته شده است که بداند در استان و حال و هوای مدیران دولتی این روزها، چه خبر است.