حکایت گیلان | عباس مؤذن: تا روز ۱۳ فروردین ۷۴۰ نفر در تصادفات رانندگی جان باختهاند یعنی تقریباً هر ۲۵ دقیقه یک نفر ،تکرار میکنم هر ۲۵ دقیقه یک نفر بر اثر تصادف فوت کرده بدون اینکه جنگی در کار باشد .این آمار وحشتناک است .حال که به پایان تعطیلات نوروزی رسیدیم شاید بتوان نگاه اجمالی به این حوادث انداخت و سعی و تلاشی در جهت کم کردن تصادفات انجام داد.
قبل از هرچیز میدانیم طبق نظر کارشناسان امور، سه علت برای تصادف جادهای وجود دارد. عوامل انسانی، خودروهای بیکیفیت و جادههای غیر استاندارد.پرداختن به دوعامل آخر کار متخصصان و مطالبهگران حقوقی، سیاسی و اجتماعیست اما مورد اول یعنی خطای انسانی یک مسئلهی فرهنگیست.بارها و بارها شنیدهایم که ما ایرانیها فرهنگ رانندگی نداریم!
سؤال اینجاست که این فرهنگ رانندگی چیست؟ و چگونه ایجاد میشود؟ آیا در غرب خورشید همراه با تابشش فرهنگ ساطع میکند که مردمان آنجا فرهنگ همه چیز دارند و ما نداریم؟
قطعاً پاسخ هر عقل سلیمی به این ایده منفیست، احتمالاً پای چیز دیگری در میان است و از آنجائیکه که این یادداشت قصد پرداختن به برساختهای رسانهای ندارد، وارد تفاوتهای اینجا و آنجا نمیشویم.
اما در مورد فرهنگ رانندگی ،به یک تفاوت مهم در مقایسه با مواجههای فرهنگی دیگر نظیرِ فرهنگ آپارتمان نشینی یا رفتار در مهمانی و زباله ریختن در خیابان و.... میرسیم و آن درهمتنیدگیِ این فرهنگ با فرهنگِ قانونمداریست و به زعم بنده اینکه بعد از گذشت حدود صد سال از ورود اتومبیل، ما هنوز در رانندگی خود و دیگران را به کشتن میدهیم ، ریشهاش همین فرهنگ قانونمداریست.
پدیدههای فرهنگی معمولاً شامل هنجارهایی هستند که از طرف عموم جامعه پذیرفته شدهاند و عدم رعایت آنها توأم باتنبیه اجتماعی برای فرد خاطی ست( اعتراض تا طرد و ... ).به عنوان مثال چند روز پیش در همین خیابان استادسرای خودمان از ماشین نسبتاً گرانی یک بطری آبمعدنی به بیرون پرتاب شد و ماشینهای در ترافیک ماندهی دیگر با بوق ممتد به رانندهی ماشین خاطی اعتراض کردند و او با خجالت پیاده شد و زبالهاش را برداشت و جالب است بدانید همان خودروهای معترض با عدم رعایت حق تقدم ترافیک پیچیدهی چند صدمتری ایجاد کردهبودند.
این مثال به ما میگوید که فرهنگ رانندگی هنوز از سمت جامعه به عنوان یک هنجار اجتماعی شناخته نمیشود چرا که از سمت قدرت و سیستم حاکمه تعذیر و جریمه دارد و به عنوان دستوری از سمت قدرت دیده میشود و هرجا که نظارتی از سمت سیستم وجود نداشته باشد، فرارکردن از زیر بار آن نوعی زرنگیست. همهی رانندگان قانون رانندگی را میدانند و در امتحانش قبول شدهاند اما عدم رعایت آن در غیاب مأموران تعذیر ، حکایت دیگریست.شاید به همین دلیل باشد که کار فرهنگی صرف نه تنها در مورد رانندگی بلکه در مورد کل قوانین حکومتی (حجاب، روزهخواری، رشوه، ربا، روابط جنسی و.....) کارکرد ندارد، شاهدش تمام تولیدات صداوسیما ست که مخاطب چندانی ندارد.اما در مورد مثلاً آشغال ریختن در خیابان ، فیلم نارنجیپوش مرحوم مهرجویی موثر واقع میشود.
در انتها شاید بتوان ریشهی این جریان را در عدم عدالت و برابری همگان در مقابل قانون در نظر گرفت.وقتی در مورد فروش مال غیر هزار میلیاردی فلان شخصیت منصوب به سیستم، دادستانی ورود نمیکند اما دادستان قم شخصاً روز طبیعت را به نظارت بر پارکها و اماکن تفریحی میگذراند تا مبادا مردم عادی خلاف مذهبی انجام دهند، این مقایسه ناخودآگاه در ذهن هر شهروندی حس عدم برابری در پیشگاه قانون را ایجاد میکند و تکرار این حس(که کم هم اتفاق نمیافتد) منجر به لطمهی شَدید حاکمیت قانون میشود ، وقتی حاکمیت قانون در ذهن جامعه به ضد خود یعنی نابرابری تبدیل شود، هرآنچیزی که قانون امر و نهی کرده فارغ از کارآمدی یا ناکارآمدی صرفاً زیر سایهی نظارت رعایت میشود و پر واضح است که سیستم نیروی کافی برای نظارت در همهی ارکان زندگی جامعه را ندارد.شاید باید به ابتدای یادداشت برگردیم و اصلاح کنیم که دلایل اصلی تصادفات جادهای ، عدم وجود حاکمیت قانون، خودروهای ناایمن و جادههای غیر استاندارد است که همهی این موارد باید جزو مطالباتِ مطالبهگران حقوقی، سیاسی و اجتماعی از سیستم و حاکمیت قرارگیرد.
تصادف رانندگی در جاده اردبیل – آستارا ۹ مصدوم بر جا گذاشت