به گزارش حکایت گیلان | ✍️عباس مؤذن
به یاد دارم در مصاحبه ای از آقای علی عباسی تهیه کننده ی فیلمهای فاخری چون سوته دلان شنیدم ، در این شرایط فرق بین دوغ و دوشاب هست ولی به نفع دوشاب...! در همه ی مشاغل در همه جای جهان میتوانیم کلاشی و کلاه برداری را ببینیم و شناسایی کنیم اما در وادی هنر تشخیص هنر از زبالهی فرهنگی ، کار سادهای نیست چراکه نه تنها متر و معیار و سنجهی مناسبی تبیین نشده بلکه نهاد خاصی هم به عنوان متولی ارزش گذاری آثار هنری ، مقبول جامعه واقع نشده است که نظرش حجت باشد.از طرف دیگر تاثیرات آثار هنری چندان ملموس و هویدا نیست که بتوان بدون نگاه ریزبین و تفکر به آنها پی برد، کما اینکه ممکن است نحوهی قدم برداشتن فردی در سن ۴۰ سالگی تاثیر گرفته از راه رفتن آرتیستی باشد که در نوجوانی دوست داشته ، بدون اینکه خود حتی لحظهای متوجه آن بشود. همین امر موجب شده که بحث سلیقهی مخاطب ، در جوامعی نظیر جامعه ما ، سازی باشد که اکثر تولیدکنندگان آثار هنری که سودای معروفیت و محبوبیت دارند تن به رقصیدن با آن میدهند، در صورتیکه یکی از کارکردهای هنر بالابردن سطح سلیقه و ایجاد زیسته در مخاطب است که با خط مشی مذکور هرگز محقق نمیگردد.
مثال ملموس این پدیده را میتوان در هنر گرافیک که تعداد بالایی در جامعه با آن سر و کار دارند لمس کرد.به عنوان مثال وقتی هنرمند گرافیستی قرار است برای فروشگاهی لوگو طراحی کند قطعا به تاثیرات روانی و ناخودآگاه لوگو در پس زمینهی ذهنی بیننده فکر میکند که این امر علاوه بر تسلط بر ابزار هنری و داشتن سواد مبانی هنری نیازمند مطالعه و تحقیق و دقت در روانشناسی ، فلسفه و جامعهشناسی ست ، حال کاربر برنامهی گرافیکی را در نظر بگیریم که درب دکانهای چاپ دیجیتال نشستهاند و در عرض ۱۰ دقیقه لوگو طراحی میکنند( البته که حضور آنها هم لازم و محترم است) قطعاً خروجیها از نظر تاثیرگذاری جهان جهان فاصله دارند اما تشخیص این فاصله برای صاحب فروشگاه سفارش دهنده صرفا در جهت سلیقهی وی است که غالباً از تاثیرات هنر چیزی نمیداند و در بسیاری مواقع کار آن کاربر درب دکان برایش مقبولتر است.
حال سؤال اینجاست که آیا سفارش دهندهی لوگو مقصر است؟ قطعاً پاسخ خیر است. ما به هیچ عنوان نمیتوانیم برای امری که آموزشی در جهت آن صورت نگرفته مردم را مقصر بدانیم (امری که در بین دست اندر کاران زیاد مشاهده میشود).جواب سؤال چه باید کرد را میتوان از دید نگارنده اینگونه داد که، در غیاب احساس مسئولیت نهاد مربوطه و عدم وجود امید به ایجاد این احساس در آن نهاد محترم تنها با ایثار و از خودگذشتگی یک نسل از هنرمندان و زدن قید معروفیت و محبوبیت و کار مضاعف و تلاش در تبیین تفاوتها کمکم این آگاهی در جامعه شکل میگیرد که هنر مهم است و منتقدین و نشریات مرجعیت لازم را در این جهت ، نزد مردم پیدا میکنند.شاید در آن زمان نهادهای رسمی دارای مسئولیت مجبور به مشارکت شوند
بررسی وضعیت الحاق روستاهای ساحلی رشت و خمام به منطقه آزاد انزلی