به گزارش حکایت گیلان | فرهاد قنبری: ۱- تاکید بیش از اندازه بر گریم و کم و زیاد کردن وزن بازیگران و ساختن صورتهای عجیب و غریب باید در خدمت ژانر باشد وگرنه نه تنها کمی به فیلم نکرده بلکه باعث خلق صحنه های مضحک و کمیک می شود.
۲- نقص فیلمنامه و ضعف کارگردانی با لوکیشن بدیع و جذاب جبران نمیشود. لوکیشن زمانی مهم است که در خدمت روایت و داستان باشد وگرنه بردن دوربین به کوهستانهای زاگرس و البرز و جنگلهای شمال بدون فیلمنامه و کارگردانی قوی چیزی به فیلم اضافه نمی کند.
۳- معنویت و معناگرایی با مُنگل بودن متفاوت است. اینکه یک کاراکتر دست پاچلفتی یا عقب مانده ذهنی را لباس کارگری و چوپانی و نگهبانی و.. بپوشانیم و تصور کنیم فیلم «معناگرا» ساخته ایم، یک جور توهین به مخاطب است.
۴- یک حیاط قدیمی با ایوان و پنجرهای رنگی و یک حوضچه با ماهی و سیب قرمز و چند هنداونه شناور وسط حوض باعث القای صمیمت و گرمای خانواده نمی شود. کارگردان برای خلق خانواده به فضا و داستان و کاراکتر نیازمند است.
۵- با عربده کشی و فحاشی مداوم و خالکوبی و لخت شدن وسط خیابان می توان کلیپ چند دقیقه ای اینستاگرام تهیه کرد، ولی نمی توان شخصیت پردازی کرده و اثر سینمایی جدی و قابل تامل ساخت.
۶- با ادا و اَطوار صورت و دهان و شوخی های جنسی و بالا پایین کشیدن شلوار و امثالهم کُمدی خلق نمی شود. کـُمدی نیاز به شخصیت پردازی دارد که از طریق ایجاد تضاد میان «شخصیت» و «موقعیت» و یا رفتار کاراکتر مخاطب به خنده وادار می شود.
۷- اثر هنری قابل اعتنا نیاز به فضاسازی دارد. کارگردانی که در جنوب یا شمال فیلم میسازد باید ابتدا علت انتخاب آن محیط و فضا با روایت داستان را برای تماشاگر بقبولاند و سپس فضا را به شکل باورپذیر برای تماشاگر بسازد.
۸- سینما نیاز به فیلمنامه دارد. فیلمنامهنویس باید کاراکتری باورپذیر با محیط و جامعهای که داستان در آن رخ میدهد بسازد. نویسنده باید جامعه و خانواده و طبقات اجتماعی و فرهنگ عمومی و اعتقادات و باورها و... محیطی که داستان در آن رخ میدهد را بشناسد تا شخصیتی قابل باور و پذیرش بسازد.
۹- سینما نیاز به کارگردانی دارد که دوربین را بشناسد و بر روی تک تک نماهایش اندیشیده باشد. سینما به کارگردانی نیاز دارد که دکوپاز و میزانس را بفهمد، به کارگردانی نیاز دارد که فرم را بشناسد، فرق کاراکتر با افراد بیرنگ و بو، فرق دیالوگ با وراجی، فرق شوخی با لودگی و امثال هم را بفهمد.
۱۰- سینما به مانند نقاشی و شعر و ادبیات و سایر هنرها بیش از همه نمایش رویاست. سینما به مانند همه هنرها آشنازدایی از امور مبتذل و روتین روزمره است. وظیفه سینما نمایش عریان فلاکت و بدبختی و کثافت نیست، سینما در وهله نخست از مقوله و جنس زیبایی است.
عمه ام هر چه نوشته درست است، اما درباره رسیدگی به پرونده و جزئیات آن فعلا اصلا صحبت نخواهیم کرد
چرا اولویت های جامعه در فهرست سیاستمداران نیست؟