یکشنبه, 07 اردیبهشت 1404
یکشنبه, 07 اردیبهشت 1404
به یاد زنده یاد استاد حسین نیک سرشت کومله؛

غریبانه زیست و غریبانه بار سفر بست

۱۴۰۲/۱۰/۲۸ ۲۱:۲۷ چاپ

اختصاصی حکایت گیلان | امیررضا بابائی‌پور چافی: «ادیب منتقد، شاعر و نویسنده، اسلام‌شناس، روزنامه‌نگار، پهلوان و پیشکسوت کشتی گیله‌مردی» فقید گیلانی ایران، که این عناوین تنها گوشه‌ای تیتروار از فعالیت‌های متعددش بودند.

آن جا که نقد ادبی در ایران به بن‌بست رسیده بود و مسیری کژ می‌پیمود، در سنین جوانی پا به این عرصه نهاد و پس از سال‌ها تحقیق و تفحص در زمانه‌ای که فی‌المثل شعله به دستان عرصه نقد از پس فهم سپهری برنمی‌آیند و نظیر دکتر سیروس شمیسا او را عرفانی می‌پندارند و یا مثل براهنی آن را بی‌معنا می‌دانند، نیک‌سرشت با سبکی منحصر به فرد و با آگاهی از مکاتب فکری_فلسفی، ادبی و هنری با «جغد در باغ معلق» دریچه‌ای نو رو به اشعار سهراب می‌گشاید.

در شعر نیز برخلاف بسیاری از مقلدان غرب‌گرای صرف؛ نیک‌سرشت ضمن حفظ اصالت و ریشه‌هاست که سعی دارد روحی تازه در کالبد نیمه‌جان شعر ایران بدمد تا بتواند شکست‌ها و بن‌بست‌های آن را در دوران معاصر ما بشکند.

سردبیری و عضویت در شورای نویسندگان چندین نشریه سراسری و محلی همچون آدینه، جوان، مینودر، ولایت، شریف، تاک، ره‌آورد گیل و… در نهایت از او روزنامه‌نگار برگزیده‌ سال ساخت.

سبک‌ نگارشی خاص و تعهد فرهنگی که داشت از ویژگی‌هایی بود که چه در نقد و چه در کار مطبوعاتی او را متمایز ساخته بود تا آن‌جایی که علی‌رغم رفاقت صمیمانه‌اش با حسین منزوی، جدی‌ترین نقدها را هم پیرامون آثار رفیق گرمابه و گلستانش در نشریات آن دوران به رشته تحریر در آورد.

با نام مستعار «مش غلامحسین» طنز و نقد طنزآمیز در نشریات می‌نوشت و مرحوم صابری فومنی(گل آقا) از شیفتگان و مشوقین او بود.

در سالی هم که «کیهان‌شناسی قرآنی» خود را که تفسیر سوره‌ تکویر بود نوشت علاوه بر این‌ که جایگاهش در اسلام‌شناسی به چشم آمد کتابش از پژوهش‌های برتر و برگزیده سال شده بود. آن ‌جا که اندیشمندان حوزوی نظیر مرحوم مصباح یزدی نیز تالیفاتی در این حوزه داشتند و بزرگان حوزه درباره کتابش نوشتند که چه خوب است اگر کیهان‌شناسی نیک‌سرشت پس از تفسیر المیزان در کنار قرآن و نهج‌البلاغه و صحیفه سجادیه در هر خانه‌ای باشد و کاش همه این‌ طور و با سبک او درباره اسلام بنویسند.

این‌ها اما شرح فضایلی چند بود برای کسانی که شوربختانه آشناییتی با وی نداشتند.

البته برای جامعه ایران تکراری شده که نخبه‌هایش را نشناسد و آن گونه که شایسته است تا قبل از این که نیاز باشد زیر تابوتشان را بگیرد ارجشان ننهد.

چهل سال تلاش بی‌وقفه و آموزش رایگان  مبتنی بر معرفت به افراد مختلف و به تن خریدن همه مشکلات مالی و غیرمالی و تسلیم نشدن و بی‌معرفتی دیدن از خیلی‌هایی که او بر گردنشان حق داشت اما احترامی که شایسته‌اش بود را از او دریغ کردند تا پانزدهم دی ماه ۱۴۰۲ در خانه‌اش در حوالی باغ ملی لنگرود به غریبانه‌ترین شکل ممکن بار سفر ببندد و بار دیگر ایران، گیلان و ویژه‌تر لنگرود به سوگ یکی از فرزندان خلف و برومندش بنشیند!.

از نهادهای فرهنگی هم که ...!؛ بگذریم!. 

نیک‌سرشت نخستین و تنها نابغه این تاریخ نخبه‌کش نبوده اما نوای «انا لله و انا الیه راجعونی» که اکنون می‌شنویم خدا کند آن تلنگری باشد که دست کم مسبب همتی گردد که شاید آخرین نخبه‌کشی باشد و قدر نیک‌سرشت‌های در قید حیات در همان زمان حیات آن گونه که باید دانسته شود.

فقدان‌ بزرگان فرهنگ ایران اگرچه در زمان حیات مهجورند اما بسیار سترگ است و خیلی زود نبودشان به شدت احساس می‌شود؛ چنان که انگار همین دیروز بود که در میدان کشتی گیله‌مردی املش داوری مسابقات را برعهده داشت و در حفظ اصالت‌های فرهنگی گیلان کوشا بود و شاهد تلاش‌هایش بودیم؛ یا در مراسم رونمایی از تازه‌ترین اثرش «سلیمان گل» یا در آن روزهای کار و مباحثه برای چاپ نشریه‌های «شریف» و «خزرخبر» و «همای حکیم» و …که در کنارش بودیم!‌.

برایم در ابتدای کتاب سلیمان گلش نوشته بود: «بمانی و بمانیم» اما خودش زودتر بار سفر بست تا با دلی شکسته‌تر بخوانیم:

آخدا تنگه می دیل تنگه می دیل

چربه نامردِ سیبیل تنگه می دیل

  «روحش شاد و یادش گرامی باد»

همرسانی کنید:

نظر شما:

security code

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان