حکایت گیلان | سرویس فرهنگ و هنر | پس از انقلاب ۵۷ ساختارها و مناسبتهای اجتماعی فرو ریخت ، انقلاب ارزشها را باز تعریف کرد و اکثریت جامعه ی سرخورده از ضعف تاریخی چند صد ساله ، به امید بدست آوردنِ شکوه و جلالِ هک شده در حافظه ی تاریخی ، سرشار از آرمان و آرزو ، در جهت ساخت یک جامعه ی آرمانی ایرانی_ اسلامی ، هم صدا و هم نوا از ارزشهای انقلاب استقبال کردند و اکثر ارزشهای برساخته ی رژیم سابق را ضد ارزش شناختند.
در چنین فضای انفجاری دیگر جایی برای تفکر به هنر و هنرمند باقی نماند و اینرسی حاصل از انقلاب اکثر هنرمندان را زیر عنوان مبتذل و طاغوتی ، یا مجبور به تبعید خود خواسته کرد و یا خانه نشین.در این بین موسیقی پاپ جزو هنرهایی بود که تا اواسط دهه ۷۰ شمسی نتوانست کمر راست کند ، زیرا که هر هنری برای رشد و تعالی نیاز به خط سیر دارد ، در اصل ما تاریخ هنر را برای بررسی همین خط سیر و ادامه ی آن مطالعه میکنیم.
موسیقی پاپ بواسطه ی انقطاعش از خط سیر هنری مجبور به شروع از صفر شد و گویی چیزی نو متولد گشت ولی نه از سلاله ی اسلاف خود بلکه انگار از جایی ناشناس به فررندخواندگی گرفته شده.دیگر خبری از موسیقی پاپی که اصالتش را از موسیقی سنتی ایرانی گرفته بود_ و با "عقرب زلف کجت با قمر قرینه....." متولد شده بود_ نبود و جای آن را موسیقی جدیدی با ترانه هایی از جنسِ دیگر گرفت.
از طرفی دیگر خوانندگان تبعیدی هم بهواسطهی جدایی از جامعه و دوری از فرهنگ خاستگاهشان، عملاً دچار انقطاع فرهنگی شدند و نتوانستند خط سیر هنری خود را پیش ببرند و تحت جو حاکم یکی یکی تغییر سبک دادند و دیگر چیزی از آن ترانههای ماندگار باقی نماند. ترانهها و موسیقیای که امروز تحت عنوان موسیقی پاپ ایرانی چه در داخل و چه در خارج از کشور خوانده میشود، عمدتاً چندان تفاوت فاحشی با هم ندارند .همه چیز ساده شده چه ترانه ها و چه جملات موسیقایی، دیگر خبری از آن ملودیهای پیچیده نیست دیگر خبری از ترانه های سرشار از صنایع ادبی نیست .برای نمونه خط سیر موسیقی همین خواننده فقید (شاهرخ) شاهد این گفتار است.
اکنون سوال اینجاست که آنچه دیروز تحت برچسب مبتذل قرار میگرفت در قیاس با آنچه امروز تولید میشود از نظر کیفی و هنری، با هم چه نسبتی برقرار میکنند؟ و در نهایت آیا میتوان موسیقی پاپ را با حفظ خصوصیت عامه پسند بودن به کیفیت بالاتری رساند؟