حکایت گیلان | فریدون شایسته:
نگارنده نزدیک به ۵ دهه است که چشم به صفحه تلویزیون وگوش به جعبه جادویی رادیو،دوخته ام.با فرانک اوفارل،فوتبال را دنبال کرده،لیادین مربی
روسی ذوب آهن را از نزدیک دیده ام.با نام رایکوف، جکیج،و.... خیلی وقت است که آشنا هستم.
مصاحبههای سرمربی اسبق پرتغالی تیم ملی را که بگذریم، واصلاً خوشم نمیآمد،دیگران را هم جستجو میکنم.
در همین چند روز پیش،دو بازیکن اسبق تیم ملی که سلبریتی هستندو عکسهایشان، سالها در نشریات ،چاپ میشد و دست به دست میرفت و صدا و سیما،بارها از آنان زیاد از اندازه ،سخن گفته وتسین وتمجیدمیکرد و حال هر دو سرمربی سرخابی های پایتخت هستند،دیدیم که چه گفتند وماچه شنیدیم....
این دو فوتبالیست قدیمی که حرمت هم را نداشتند و مشخص است که چیزی به نام رعایت احترام پیشکسوت و پسکسوت به گوششان آشنا نیست،خوب از عهده همدیگر برآمدند!
راستی این چهرهها،نماد والگوی اخلاق صدها هزار تماشاگرنوجوان وجوان فوتبالند؟!
در کشوری که از عصر میترائیسم تا حالا،مهد فرهنگ و تمدن بوده و انسانها برای هم،ارزش قائل بوده اند، این جا نهاد زورخانه شکل گرفته واوازه اش،بهدنیارفته، آیا با عقدقراردادهای چند میلیاردی،می توان به پیشینه و فرهنگ ملی،این گونه لگد زد؟!
چه خوب است،هر دو مربی سرخابی،آقای مورایس سرمربی پرتغالی سپاهان و آقای خمنراسپانیایی،سرمربی تراکتورسازی تبریز را گاه گاهی ببینند که چگونه این دو مربی اهل شبه جزیره ایبری،در مصاحبههای مطبوعاتی پس و پیش از بازی،چگونه سخن میگویند؟!
آنان وقتی میزبان هستند به احترام همکار مهمان،به استقبالشان میروندو بعد از پایان بازی، همکاران خود رادر آغوش میگیرند.
چه ببرند و چه ببازند.در مصاحبههای بعد از بازی شرکت میکنند.
ای کاش، از مربیان خارجی،فقط مسائل فنی را یاد نگیریم .
چه بهتر است نحوه رفتار را هم آنان،به برخی از همکاران خود در ایران،آموزش بدهند!