وی از غم و جور روزگار و بدعهدی دوران ملول بود. اعتقاد راسخ داشت که ادبیات نه برای سرگرمی بلکه پرداختن به آن تنها راه تحمل بار هستی و وحشت زندگی است. از نگاه تفننی به ادبیات سخت بیزار بود و همواره می کوشید تا جایگاه درست ادبیات را در زندگی گوشزد کند.
به گزارش حکایت گیلان | فرشاد گراوند: چهره برجسته ادبیات انگلیسی، دکتر بهرام مقدادی، چشم از جهان تیره فرو بست. استاد بهرام مقدادی از شاخص ترین های دانشگاه تهران بود. وی دانش آموخته دانشسرای عالی و سپس دانشگاه کلمبیای نیویورک بود. هم از محضر بزرگان ادب و معرفت ایران زمین بسان بدیع الزمان فروزانفر و هم در دانشگاه کلمبیا نزد پرفسور میلتون کاپلون خوشه ها چیده بود. او به راستی ادیب و منتقد بزرگ ادبی بود و اولین دانشنامه نقد ادبی را به رشته تحریر درآورد.
گرچه استاد بی بدیل ادبیات امریکا بود ولی از ادبیات ایران غافل نبود و آثار بزرگانی چون هدایت و سپهری را عالمانه نقد و بررسی نمود. در گفتگوی با استاد پیدا بود که حس و حال ادبی در ذهن و ضمیر این مرد بزرگ تا چه مایه رسوخ کرده است و آن حس زیبا را به مخاطب ساده و بی ریا انتقال می داد. بسیار کتاب خوانده و فرهیخته بود.
وی از غم و جور روزگار و بدعهدی دوران ملول بود. اعتقاد راسخ داشت که ادبیات نه برای سرگرمی بلکه پرداختن به آن تنها راه تحمل بار هستی و وحشت زندگی است. از نگاه تفننی به ادبیات سخت بیزار بود و همواره می کوشید تا جایگاه درست ادبیات را در زندگی گوشزد کند. دکتر مقدادی از جمله استادانی بود که وجودش به دانشگاه تهران ارج و اعتبار می داد و هیچگاه از دانشگاه نام و نانی برای خود نجست و از میراث گران سنگ ادب و معرفت جز گوهر علم و ادب توشهای ذخیره نکرد و بیاعتنا به مواهب دنیوی تدریس بی هیاهو را برگزید و غریبانه نیز از میان ما رفت.
به یاد دارم دانشجویان دانشکده زبانهای خارجی دانشگاه تهران با احترام خاصی شان و مرتبت استاد را رعایت و هر وقت به ایشان مراجعه می کردیم این نکته را مدنظر داشتیم که ایشان از نامداران ادب، هنر و فرهنگ ایران هستند. او به تربیت شاگردانی پرداخت که بسیاری از آنان، اساتید شایسته ایران زمین هستند. از وی آثار فاخری درباره ادبیات ایران و جهان به یادگار مانده است. روحش شاد!
"گفت کسی خواجه سنایی بمرد مرگ چنین خواجه نه کاریست خرد"