استاد سعید تحویلداری هنرمندی مردمی با کارنامهای درخشان بود که سالها «سنگ صبور» مردمش بود و تا پایان عمر برایشان عاشقانه خواند. نه هیچگاه به سفرۀ رنگینی شرف بخشید و نه هیچوقت ادا درآورد. خودش بود و برای مردمی خواند که شیفتهاش بودند.
حکایت گیلان | جواد پیشنماز
نوجوان که بودم صبح جمعۀ هر هفته، کارم گل کوچک بازی کردن با بچه های محله بود. نیم ساعتی از بازی که میگذشت، مرد میانسالی را می دیدم که آرام در کوچه قدم میزد و از میان گرد و خاکی که بهراه انداخته بودیم، می گذشت و در خانه ای را باز می کرد. بعد از چند دقیقه صدای بنان بود که کوچه را مست می کرد. بچهها بازی میکردند و من مبهوت آن صدا، بیخبر از اینکه بدانم چند چندیم و چند گلی عقب و یا جلو هستیم. شاید همین اتفاقهای شیرین صبحهای جمعه بود که اولین جرقههای علاقه به ادبیات و موسیقی را در من زنده کرد.
بعدها که بزرگتر شدم فهمیدم که آن مرد میانسال، هنرمندی است که ترانههایش همیشه در محافل و مهمانیهایمان ورد لبهای پدرم بود.
آری خالق «سیه چومه» صبح جمعۀ هر هفته سری به مادرش میزد و برای بچههای کوچه موسیقی پخش میکرد.
استاد سعید تحویلداری هنرمندی مردمی با کارنامهای درخشان بود که سالها «سنگ صبور» مردمش بود و تا پایان عمر برایشان عاشقانه خواند. نه هیچگاه به سفرۀ رنگینی شرف بخشید و نه هیچوقت ادا درآورد. خودش بود و برای مردمی خواند که شیفتهاش بودند.
امروز هم مردم فهیم و قدرشناس رشت به پاس سالها کار فرهنگی و هنری استاد تحویلداری در زیر باران آمدند و هنرمندشان را به خاک سپردند.
روانش غرق نور و رحمت و نام و یادش جاوید باد.
* دبیر ادبیات و شاعر
برای خالق «سیه چومه»| سال ها «سنگ صبور» مردمش بود!