روزنامه «هممیهن» نوشت: وقتیکه هنوز جانشینی امام مطرح نبود و معلوم بود که آقای هاشمی قرار است رئیسجمهور باشند، آقای هاشمی از کسانی بود که معتقد بود میشود رهبری و رئیسجمهوری را یکی کرد.
به گزارش حکایت گیلان |محورهای گفتوگوی حسین مرعشی با روزنامه هم میهن را در ادامه میخوانید:
وقتیکه هنوز جانشینی امام مطرح نبود و معلوم بود که آقای هاشمی قرار است رئیسجمهور باشند، آقای هاشمی از کسانی بود که معتقد بود میشود رهبری و رئیسجمهوری را یکی کرد؛ یعنی اساساً برای بعد از امام، اگر ایشان تصمیمگیر بود، حتماً این فکر را قبول داشت که دوگانگی در بالای حکومت، مفید برای کشور نیست.
اصرار هاشمی برای ورود روحانیت به دولت و مناصب حکومتی تصمیم درستی نبود
میگویند انسانهای بزرگ، اشتباهاتشان هم بزرگ است. این را نمیشود کتمان کرد. من اگر بخواهم الآن از دو تا از اشتباهات آقای هاشمی به شما بگویم، میگویم یکی اصرار آقای هاشمی برای اینکه روحانیت به دولت و به مناصب حکومتی ورود کنند، این اصلاً تصمیم درستی نبود.
بیش از حد برای پرهیز از اختلاف در درون نظام تلاش می کرد
اشتباه دوم این بود که بیشازحد از اینکه اختلافی در درون جمهوری اسلامی بهوجود بیاید، پرهیز میکرد. درحالیکه میتواند اختلاف وجود داشته باشد و اگر این اختلاف را به رسمیت میشناختیم و در مورد مبانی آن و در مورد کارکرد این اختلاف با هم صحبت میکردیم یعنی میپذیرفتیم یکی بشود اقلیت و یکی میشود اکثریت. آقای هاشمی سالها تلاش کرد اختلافات را پنهان بکند. حتی ماهایی که نزدیک آقای هاشمی بودیم، نمیدانستیم که چرا آقای هاشمی سعی میکند بگوید اختلاف نیست!
کروبی، محتشمی پور و امام جمارانی مانع ارتباط آیت الله خامنه ای و منتظری شدند
بعد از رحلت امام و استقرار آیتالله خامنهای بهعنوان رهبر جدید، آقای هاشمی میخواست آقای منتظری را بهعنوان مرجع نظام احیا کند. آقای هاشمی یک تدبیری کرد و پشت پرده با آقای خامنهای و آقای منتظری یک توافقی کرد که آقای منتظری یک پیام تبریک به آیتالله خامنهای بهعنوان رهبر جدید بدهد. گفت شما یک پیام به آیتالله خامنهای بهعنوان رهبر جدید بدهید. ایشان هم به آقای منتظری بهعنوان آیتاللهالعظمی منتظری پاسخ بدهند. بخش اول این کار عمل شد. آقای منتظری پیام تبریک به آقای خامنهای دادند و این پیام تبریک ساعت ۲ بعدازظهر از رادیوی ایران خوانده شد. ساعت سه و نیم بعدازظهر سه نفر پیش آقای هاشمی آمدند (آقای کروبی، آقای امام جمارانی، آقای محتشمی پور) و اعتراض سنگین در حد خیلی تند و خیلی جدی کردند. این کارها چیست میکنی و… پروژه در همین مرحله متوقف شد و ادامه پیدا نکرد.
من در آن زمان استاندار کرمان بودم. شب خدمت آقای هاشمی در منزلشان رسیدم و صحبت کردیم. آقای هاشمی آن شب به من گفتند «که این دوستان شما چهکار دارند میکنند؟! گفتم چطور؟ گفت امام که دیگر در قید حیات نیست و اینها امام را که دیگر ندارند. بهتبع آن آقای اردبیلی هم که جایش را به آقای یزدی داده است. مهندس موسوی هم که دیگر در سیستم نیست و من رئیس دولت شدم. اینها اگر با دولت نخواهند کار بکنند، با چه کسی میخواهند در کشور کار کنند؟ تنها میمانند!»
آقای هاشمیان، پسرعموی آقای هاشمی گفت شما هنوز این شیخ اکبر را نشناختید!
حالا همینجا آقای هاشمی میتوانست بهجای اینکه بنشیند آنجا از دور نگاه کند که اینها چه میکنند، اینها را جمع میکرد.
جناح چپ آمادگی نداشت. حالا این را بگویم؛ صبح فردایش من به مجلس رفتم. آقای جهانگیری نماینده جیرفت بود. به او گفتم که این حرف مهمی است که آقای هاشمی زده است، چرا این را جدی نمیگیرید؟ دوتایی رفتیم پیش حاجحسین هاشمیان، پسرعموی آقای هاشمی بود، نائب رئیس مجلس. آقای حاج حسین از آقای کروبی در بین بچههای چپ بیشتر طرفدار داشت؛ به آقای کروبی احترام میکردند، ولی نگاهشان به حاج حسین بود. من و اسحاق پیش حاج حسین رفتیم و به او گفتیم که این حرف مهمی است، شما اگر آمادگی دارید شما از این طرف و ما هم میرویم از آن طرف هماهنگی میکنیم و مسائل را بین آقای هاشمی و چپ حل میکنیم. آقای هاشمیان به من گفت که شما هنوز این شیخ اکبر را نشناختید! یعنی برداشت چپ نسبت به آقای هاشمی یک چنین برداشتی بود. این نبود که آقای هاشمی آمادگی نداشته باشد. نمونهاش هم این است که دولت اول آقای هاشمی که دولتی بود که بیشتر به چپ تمایل داشت افرادی مانند آقای خاتمی، آقای معین، آقای نوربخش، آقای عبدالله نوری و اینها ارکان اصلی دولت بودند.
هیچوقت ملیمذهبیها و روشنفکرها مخل برنامههای اقتصادی آقای هاشمی نبودند
مخل برنامههای اقتصادی آقای هاشمی در مرحلهی اول و در اولین گام، خودِ چپ مجلس سوم بود که میدانید مثلاً استفاده از منابع خارجی در منابع اول به میزان 30 میلیارد دلار فقط با یک رأی اضافی از مجلس سوم عبور کرد. آقای الویری و خود آقای جهانگیری و آقای عبدالله نوری و اینها کمک میکردند. البته دولت آقای هاشمی در آستانهی شکلگیری بود و هنوز شکل نگرفته بود. با یک رأی... یعنی چپ واقعاً محکم ایستاده بود و روی یکسری حرفهایی مثل مثلاً ارز 7 تومانی ایستادگی میکرد. هیچوقت ملیمذهبیها و روشنفکرها مخل برنامههای اقتصادی آقای هاشمی نبودند.
در مرحله بعدی هم مجلس چهارم؛ یعنی مجلس چهارم ضربه اساسی به برنامههای آقای هاشمی زد. من چندبار از حاجآقا خواهش کردم که شما اعلام کنید که این برنامهای که از مجلس چهارم (برنامه دوم از مجلس چهارم) بود، برنامه من نیست و برنامه مجلس چهارم است چون آنها همه اصول برنامه را عوض کردند. آقای هاشمی گفت من که اهل این چیزها نیستم که بخواهم خودم را جدا کنم و بالاخره این قانون شده و الآن نمیشود کاریاش کرد.
هیچوقت ملیمذهبیها و روشنفکرها مخل برنامههای اقتصادی آقای هاشمی نبودندوزارت اطلاعات اینکه با چه جمعبندی آقای هاشمی به آقای فلاحیان رسید و چقدر خودش علاقهمند بود و چقدر نبود، این را واقعاً نمیدانم. اگر میدانستم الآن به شما میگفتم؛ ولی من یک شاهدی برایتان بیاورم در ضربههایی که خود بچههای آقای هاشمی (خانواده آقای هاشمی) از فلاحیان خوردند.
بچه های آقای هاشمی از آقای فلاحیان ضربه خوردند
وزارت اطلاعات اینکه با چه جمعبندی آقای هاشمی به آقای فلاحیان رسید و چقدر خودش علاقهمند بود و چقدر نبود، این را واقعاً نمیدانم. اگر میدانستم الآن به شما میگفتم؛ ولی من یک شاهدی برایتان بیاورم در ضربههایی که خود بچههای آقای هاشمی (خانواده آقای هاشمی) از فلاحیان خوردند.
من که رئیس دفتر بودم، یکی از سیاستهایم این بود که هر کسی هر چیزی راجع به بچههای آقای هاشمی ادعا میکرد، من رها نکنم و میگویم برویم تا تهش ببینیم چیست؟ عرضم به حضور شما؛ یکبار یک خانمی نامه مینوشت پشت سر هم که این محسن هاشمی آمده فضای سبز را (یک مجموعهای هست که الآن مجموعه سبحان در خیابان کاوه شمالی است) تغییر کاربری داده و دارد برج میسازد. من به محسن آقا گفتم من که میدانم دروغ است، اما خودت در بازرسی هم هستی و برو ببین موضوع چیست. رفت و از نگهبان آنجا پرسید که این ساختمانها برای کیست؟ گفت برای محسن هاشمی. گفت که بسیار خب. من فردایش به آقای کرباسچی زنگ زدم که شهردار بود. به آقای کرباسچی گفتم این مجتمع سبحان، شماره پرونده و اینها ببینید برای کیست؟ گفت برای تعاونی کارکنان وزارت دفاع است. زنگ زدم به محمد فروزنده، گفتم محمد؟ این چهکار است که تو کردی؟ تعاونی را تغییر کاربری دادید و با شهرداری توافق کردید و هر کاری کردید... نیم ساعت بعد محمد زنگ زد و گفت این برای بچههای وزارت اطلاعات است و با پوشش ما جلو رفتند! یعنی وزارت اطلاعات آقای هاشمی... همان زمان من یک نامهی تندی به آقای فلاحیان نوشتم و توبیخ کردیم و اینها.
آقای فلاحیان خیلی به آقای هاشمی لطمه زده است. من واقعاً نمیخواهم بگویم مسئولیت گردن آقای هاشمی نیست!ولی من با کلیات نظر شما موافق هستم. البته آقای هاشمی دهه 80 با آقای هاشمی دهه 60 و دهه 70 خیلی متفاوت است.
تورم 49 درصدی سال 74 اشتباه مرحوم نوربخش بود
در سیاست خارجی، آقای هاشمی عمده تکیهاش به دکتر روحانی و دبیرخانه شورای امنیت ملی بود؛ یعنی در آنجا کار کارشناسی انجام میشد. در اقتصاد که نه، واقعاً ستاد اقتصادی شامل آقای نوربخش و آقای زنجانی نقش تعیینکننده داشتند.
در بحث اقتصاد، سال 74 اشتباه را آقای دکتر نوربخش ( رئیس وقت بانک مرکزی) کرده بود. نمیشود از این دولتی که اشتباه راهبردی کرده بود و آن هم تغییر نرخ رسمی ارز از 7 تومان به 175 تومان بود. مثلاً ما چند میلیارد دلار یوزانس در آن زمان در اقتصادمان داشتیم، آن یوزانسها با دلار 7 تومان گشایش اعتبار شده بود، کالاهایشان آمده بود به دلار 7 تومان تبدیل شده بود و به دست مردم داده شده بود و حالا در سررسیدش 175 تومان باید میداد! این اولین تجربه بود یعنی درست است که ارز از 7 تومان به 60 تومان و بعد به 80 تومان و بعد به 90 و 100 تومان رسید و دولت هاشمی ارز را آرامآرام بالا برد. این مابهالتفاوت که پیشبینی نشده بود، افتاد بهعنوان بدهی دولت یعنی بدهی دولت به بانک مرکزی شد و یک تورم 49 درصدی را در اقتصاد ایجاد کرد.
اشتباه دیگر این بود که همزمان آمدند یک اصلاح ساختار هم در بازرگانی بکنند. گفتند بازرگانی دولتی کالای اساسی را نیاورد و بخش خصوصی انجامش دهد. تا قبل از آن، اینها با دلار 7 تومان وارد میشد. یک نقدینگیای میخواست، و وقتی دلار 175 تومان شد، 25 برابر شد .بخش خصوصی یکمرتبه قدرت تأمین چنین نقدینگیای را نداشت. کالا وارد نشد. یک صفهای طولانی در تهران شکل گرفت.
من بهعنوان رئیس دفتر وظیفه خودم میدانستم روابط عمومی را بفرستم؛ 8 ساعت بهصف فرستادیم با عدهای زیادی مصاحبه کردند. گفتیم این تریبون است و فیلم به دست آقای هاشمی میرود و شما هر حرفی با آقای هاشمی دارید، بزنید. همه پیامشان را خطاب به آقای هاشمی دادند و من این را فشرده کردم و در دو ساعت مهمترینهای آن را جدا کردیم. شب که به منزل رفتیم، گفتم حاجآقا! شما این را امشب گوش کنید تا فردا باهم صحبت کنیم.
صبح که خدمت آقای هاشمی رفتم، به من گفتند که من تصمیمم را گرفتم. یکی از مهمترین حرفهایی هم که در آن فیلم بود این بود که یک پیرمردی خطاب به آقای هاشمی میگفت: «ببین! این یکچیزی در کلهاش است. آدمی نیست که نتواند روغن و شکر و اینها را تأمین بکند. کاری را میخواهد انجام دهد. این سیاستمدار است و یک برنامهای دارد؛ والا هاشمیای که ما میشناسیم حریف این هست که 4 قلم کالای ما را برساند و این صفها تشکیل نشود.» خیلی صریح و رک مردم با آقای هاشمی حرف زدند.
آقای هاشمی گفت من تصمیم گرفتم نوربخش، زنجانی و میرزاده را صدا بزنم و میخواهم تعزیرات را انجام دهیم. من میرزاده را نگفتم چون خودش اهل بگیروببند و تعزیر و اینها بود و خیلی جدی بود. ما ظهر به دفتر زنجانی رفتیم. من، محسن نوربخش (خدا او را رحمت کند) و آقای زنجانی سهتایی نشستیم و به آنها گفتیم و خیلی جا خوردند. گفتند یکوقت ملاقات بگذار، ما با آقای هاشمی صحبت کنیم. عصرش پیش آقای هاشمی آمدند و با این تصمیم مخالفت کردند. آقای هاشمی گفت: وضع بدی درست شده. شما بگویید چهکار کنیم؟ اینها گفتند 48 ساعت به ما مهلت بدهید. آقای هاشمی 48 ساعت هم مهلت دادند و اینها رفتند 22 بند نوشتند که چه کارهایی باید بشود. به ملاقات آقای هاشمی آمدند؛ آقای هاشمی بودند، من بودم و نوربخش و زنجانی بودیم. 22 تا راهحلشان را خواندند. آقای هاشمی غیر از یک بند آن که کاهش تخصیص اعتبارات عمرانی بود، گفت این منجر به بیکاری طبقات کارگری و اینها میشود، من این را قبول ندارم. در این شرایط بحران اقتصادی، حالا بیکاری هم به طبقات ضعیف اضافه شود خوب نیست و 21 موردی که شما گفتید را من قبول دارم. ظرف سهماه با این برنامه اگر بازار آرام شد که شد، اگر نشد برکنارتان میکنم. یا آنچه من میگویم شما عمل میکنید و مسئولیتش با خودم. گفتند ما تا فردا خبر میدهیم. فردا محسن نوربخش زنگ زد و گفت نظر من و آقای زنجانی این است که هرچه آقای هاشمی بگوید عمل میکنیم.
سلام سلطان قلب چطوری خسته نباشید ایشاالله که خداوند معادل همیشه در سلامت وخوشی باشید سلام برسانید موفق سلامت سربلند باشید کوچک شما
نظر دهید - پسندیدم 0