حکایت گیلان | زهرا (شیوا) روحی فر:
نخستین روز دی ماه، بلندترین شب سال را پشت سر دارد پیوند آن با خورشید معنایی ژرف می یابد. از پس بلندترین شب سال که یلدا نامیده می شود خورشید از نو زاده می شود و طبیعت دوباره آهنگ زندگی ساز می کند و خرمی جهان را فرا می گیرد.
شبانه روز خورشید اندکی پایینتر از محل پیشین خود در افق طلوع می کند تا در نهایت در آغاز زمستان به پایینترین حد جنوبی خود با فاصله 5/23 درجه از شرق یا نقطه اعتدالین برسد. از این روز به بعد، مسیر جابجاییهای طلوع خورشید معکوس شده و مجدداً بسوی بالا و نقطه انقلاب تابستانی باز میگردد. آغاز باز گردیدن خورشید بسوی شمال شرقی و افزایش طول روز، در اندیشه و باورهای مردم باستان به عنوان زمان زایش یا تولد دیگرباره خورشید دانسته میشد و آنرا گرامی و فرخنده میداشتند.
در ایران باستان «شب چله(یلدا) درازترین و تیره ترین شب سال و یکی از بزرگترین جشن های ایرانیان بوده است. ایرانیان همواره شیفته شادی و جشن بوده اند و این جشن ها را با روشنایی و نور می آراستند. آنها خورشید را نماد نیکی می دانستند و در جشن هایشان آن را ستایش می کردند. در درازترین و تیره ترین شب سال، ستایش خورشید نماد دیگری می یابد. مردمان سرزمین ایران با بیدار ماندن، طلوع خورشید و سپیده دم را انتظار می کشند تا خود شاهد دمیدن خورشید باشند و آن را ستایش کنند. خوردن خوراکی ها و مراسم دیگر در این شب بهانه ای است برای بیدار ماندن و یکی از دلایل برپایی جشن در این شب زاده شدن ایزدمهر است.
ایزد مهر در یکی از شهرهای خاوری ایران از دوشیزه ای به نام ناهید زاده شد. پس از مدت اندکی ایرانیان به کیش مهرپرستی گرویدند. مهرپرستی از مرزهای ایران فراتر و به رم رفت و پادشاهان رم به آن گرویدند. «یولیانوس» یا «ژولیان» یکی از پادشاهان رومی گروه گروه
مردم ترسا را به دین مهر می کشاند. هنوز هم نیایش های این شاه رومی با مهر برجاست. «ای پدر در آسمان نیایش مرا بشنو» «یولیانوس» در این نیایش خدا را پدر می نامد. این اسمی بود که ترسایان به تقلید از مهرپرستان بر خدای خود گذاشتند. رومیان سال های بسیار تولد مهر و شب چله را جشن می گرفتند و آن را آغاز سال می دانستند
مهر به معنای خورشید و یکی از بغان ایرانی و هندی است و تاریخ پرستش آن به سال ها پیش از زرتشت می رسد. پس از ظهور زرتشت، این پیامبر ایرانی خدای بزرگ را اهوارمزدا معرفی کرد. ایزدان و بغان را به دو دسته اهورایی و دیوانی تقسیم کرد. در باور زردشتی، بغان تیره ی اهورایی، ستوده و تیره ی دیوانی نکوهیده می شوند. یکی از ایزدان اهواریی مهر ایرانی و هندی بود. مهر، ایزدی نیک است و قسمتی از اوستا به نام او، نام گذاری شده است. در مهریشت اوستا آمده است: «مهر از آسمان با هزاران چشم بر ایرانی می نگرد تا دروغی نگوید.»
گویند ماه دلداده ی مهر است و این هر دو سر بر کار خود دارند که زمان کار ماه شب است و مهر روزها بر می آید. ماه بر آن است که سحرگاه، راه بر مهر ببندد و با او در آمیزد، اما همیشه در خواب می ماند و روز فرا می رسد که ماه را در آن راهی
نیست.
سرانجام ماه تدبیری می اندیشد و ستاره ای را اجیر می کند، ستاره ای که اگر به آسمان نگاه کنی همیشه کنار ماه قرار دارد و عاقبت نیمه شبی ستاره، ماه را بیدار می کند و خبر نزدیک شدن خورشید را به او می دهد. ماه به استقبال مهر می رود و راز دل می گوید و دلبری می کند و مهر را از رفتن باز می دارد. در چنین زمانی است که خورشید و ماه کار خود را فراموش می کنند و عاشقی پیشه می کنند و مهر دیر بر می آید و این شب، «یلدا» نام می گیرد. از آن زمان هر سال مهر و ماه تنها یک شب به دیدار یکدیگر می رسند و هر سال را فقط یک شب بلند و سیاه و طولانی است که همانا شب چله و یا یلداست. »
ریشه کلمه یلدا سریانی است و سریانی زبان مسیحیان بود، گویند زمانی مسیحیان به رنج و سختی دچار شدند و از رم به ایران کوچ کردند و از آن زمان واژه ی یلدا از سوی مسیحیان در ایران رواج یافت. یلدا به معنای تولد یا میلاد است. در برخی منابع آمده است که پس از مسیحی شدن رومیان، سیصد سال پس از تولد عیسی مسیح، کلیسا جشن تولد مهر را به عنوان زاد روز عیسی پذیرفت، زیرا زمان دقیق تولد وی معلوم نبود. در واقع یلدا یک جشن آریایی است و پیروان میترائیسم یا مهر پرستها آن را از هزاران سال پیش در ایران برگزار می کرده اند.
و اما در بخش تاریخی شاهنامه
اورمَزد شاپور وقتی که زما ن مرگش فرا می رسد فرزندش بهرام را با ابیات زیر پند می دهد و حکیم طوس در پایان نصایح او با سه بیت آخر ، ضمن اشاره به شب یلدا مردمان سرزمینش را به شادی و طرب و از یاد بردن غمهای سرای سپنجی فرامی خواند
چو دانست کز مرگ نتوان گریخت
بسی آب خونین ز دیده بریخت
بگسترد فرش اندر ایوان خویش
بفرمود کامدش بهرام پیش
بدو گفت کای پاکزاده پسر
به مردی و دانش برآورده سر
به من پادشاهی نهادست روی
که رنگ رخم کرد همرنگ موی
خم آورد بالای سرو سهی
گل سرخ را داد رنگ بهی
چو روز تو آمد جهاندار باش
خردمند باش و بیآزار باش
نگر تا نپیچی سر از دادخواه
نبخشی ستمکارگان را گناه
زبان را مگردان به گرد دروغ
چو خواهی که تاج از تو گیرد فروغ
روانت خرد باد و دستور شرم
سخن گفتن خوب و آواز نرم
خداوند پیروز یار تو باد
دل زیردستان شکار تو باد
بنه کینه و دور باش از
هوا
مبادا هوا بر تو فرمانروا
سخن چین و بیدانش و چارهگر
نباید که یابد به پیشت گذر
چنین بود تا بود گردان سپهر گهی پر ز درد و گهی پر ز مهر
تو گر باهشی مشمر او را به دوست
کجا دست یابد پوست
شب اورمزد آمد و ماه دی
ز گفتن بیاسای و بردار"
کیف پول تلگرام برای ایرانیان امن نیست