جمعه, 10 فروردین 1403
جمعه, 10 فروردین 1403

اختصاصی حکایت گیلان | دکتر فریدون شایسته: خاطرات سعدالله درویش، رئیس مجاهدین نظامی جمعیت جنگل، به کوشش پسرش جهانگیر درویش، در سال۱۳۸۷ خورشیدی  توسط مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، برای بار نخست چاپ شد.

 این کتاب، در چاپ دوم، در سال ۱۳۸۹خورشیدی، توسط همان مؤسسه به چاپ دوم رسید.

 

در مورد کتاب خاطرات سعدالله درویش، گفتنی است که صفحات۱۷۲-۱۷۱خاطرات سعدالله درویش،عیناً در صفحات ۳۶۷-۳۶۶ کتاب سردار جنگل ابراهیم فخرایی،چاپ ۱۳۵۴خورشیدی،تکرار شده‌است.

 درویش،در خاطرات خود می‌گوید: حیدر خان عمو اوغلی،بدون اجازه مقامات شوروی به ایران آمد.درحالی‌که ابراهیم فخرایی،چنین مطلبی را نمی‌پذیرد و می‌گویدکه:عمو اوغلی  بدون اجازه مقامات شوروی  به ایران نیامده بود.

سعدالله درویش،رییس دفتر سید ضیاءالدین طباطبایی(نخست وزیر)را، سلطان محمود خان عامری، معرفی کرده،درحالی‌که ابراهیم فخرایی، به جای محمود، از محمد نام برده‌است.

در مورد حاج‌احمد کسمایی وکسمایی‌ها،سعدالله خان درویش،نظر مثبتی در صفحات مختلف کتاب خود، ارائه نداده‌است.

وی در مورد میرزا حسین‌خان کسمایی،می‌نویسد: مرحوم میرزا حسین‌خان کسمائی در گوراب زرمخ،در اتاق کوچکی که در طبقه دوم در زاویه شرق عمارت واقع بود، منزل داشتند.مردی بود خوش محاوره و بیانات شیرین و دل‌نشین داشت.حقیقتاً از بیانات ایشان هر شنونده باذوقی لذت می‌برد.مرحوم میرزا کوچک‌خان که به‌مراتب از میرزا حسین‌خان کسمایی فاضل‌تر و در محاوره فوق‌العاده خوش‌صحبت بودو اشعار زیادی از سعدی و حافظ و شاعران دیگر از حفظ داشت،مخصوصاً به شاهنامه فردوسی با خواندن آن علاقه فراوان داشتند و برای تهییج و سلحشوری افراد نظامی به‌کرات شاهنامه خوانده می‌شد، استفاده از شاهنامه را هم، ابراهیم فخرایی در کتاب سردار جنگل یادآور شده‌است.

 سعدالله درویش در مورد میرزا رضاخان افشار که از خیانت وی همه منابع دست‌اول نهضت جنگل یاد کرده اند هم، یاد کرده‌است و می‌نویسد: رضا افشار،۸۴۰ هزار تومان،پول‌های جمع‌آوری‌شده را برداشت و به واسطه تحریکات همین خائن بیگانه‌پرست بود که حاجی احمد کسمایی تسلیم شد.

 

برخلاف منابع دست‌اول نهضت جنگل،او اعتقاد دارد که اداره صحیه (بهداشت ودرمان) نهضت جنگل  در گوراب زرمخ واقع بود و در این‌باره می‌نویسد: گوراب زرمخ،اداره صحیه داشت،برای نظامیان و همچنین برای چریک‌های کسما که مریض‌های هر دو قسمت،از هر گونه امراض مصون بمانند.اداره صحیه هردو قسمت، زیر نظر دکتر ابوالقاسم لاهیجی اداره می‌شدکه در واقع همان دکتر ابوالقاسم فربد لاهیجی است.گاهی که دکتر علی‌خان شفا به گوراب زرمخ می‌آمد،بعضی اوقات ضرورت ایجاب می‌کرد،دکتر یداله خان بشردوست و دکتر موسی‌خان فیض هم از رشت می‌آمدندو به امراض هر دو قسمت،در گوراب زرمخ و کسما،رسیدگی می‌کردند.سعدالله درویش  بدون این‌که به‌درستی و به وضوح،فاش کند،می‌نویسد که: به مدت ۷ ماه،در محبس وثوق‌الدوله بوده‌است. او از علت دستگیری خود و آزادی‌اش سخنی نمی‌گوید.

 او می‌نویسد: عیسی صدیق اعلم، که رئیس معارف و اوقاف گیلان بود،از کلیه زارعین گیلان،پوطی پنج شاهی می‌گرفت. این مبلغ معتنابهی بود.شایع بود که مبلغ زیادی از پوطی پنج شاهی،محصول گیلان، به نفع خود برداشت کرده بود.اوبه‌محض رسیدن به تهران،خانه خرید و در خیابان هدایت که هنوز هم دارددرآن‌جا،موطن گزید. سعدالله درویش،از حضور خود در"کمندانی" و "گارنیزیون"، پس از اعلام جمهوری گیلان سخن گفته‌است "کمندانی"، به معنی کمیسیون و"گارنیزیون"،به معنی شهربانی است.

او از دستگیری ابوالحسن ابتهاج و برادرش غلامحسین، به جرم جاسوسی انگلیسی‌هاو دستگیری آنان،سخن گفته‌است.

و در ادامه می‌نویسد: چند سال بعد، ابتهاج مدیرعامل مقتدر سازمان برنامه شد و من ریاست کارخانجات قند را به‌عهده گرفتم.

او در تمامی صفحات کتاب خود نسبت به حاج احمد کسمائی و کسمایی ها،نظر خوش‌بینانه‌ای نداشته است.وی می نویسد: در این موقع در کسما،که مرکز حاجی احمد کسمائی بودو عده‌ای مجاهد با خود داشت و هر قدر مرحوم میرزا اصرار داشتند که مجاهدین کسما به مدرسه نظام بیایند،حاج‌احمد قبول نمی‌کرد،چون می‌خواست عده‌ای در تحت فرمان مستقیم او باشند.در کسما، کمیته‌ای بود به نام اتحاد اسلام که مرکب از عده‌ای علما و غیره بودند و باز در مورد حاج‌احمد کسمایی،می‌نویسد:یکی از تصمیمات مخالفین نهضت جنگل، اعزام حاجی احمد کسمایی با یک عده افراد مسلح از تهران به گیلان بود. تصمیم دیگر،فرستادن میر ابوطالب و رحیم شیشه‌بر بود که هر دو نفر از سرشناسان مشروطیت گیلان بوده‌اند.

اینان ماموریت داشتند که با فکر و نقشه سردار محیی و قوه اجرایی حاجی احمد و سید جلال چمنی، با جنگل در آویزند. و پیشوا را به هر تقدیر از صحنه انقلاب گیلان براندازند. سعدالله خان درویش از مرگ حیدرخان عمواوغلی  در مسجد پیش آلیان هم سخن گفته‌است.

او در مورد حسن‌خان معین الرعایا، یا حسن‌خان کیش دره‌ای، می‌نویسد:مدت زیادی طول نکشید، معین الرعایا که، با کمال آسایش و خیال راحت نشسته بود، ناآگاه گلوله‌ای در می‌رود و به پیشانی معین الرعایا اصابت می‌کند و در دم جان می‌دهد. این است، مکافات مردی که رفقای چندین ساله را که سالیان درازی از بدو تاسیس جنگل با مرحوم میرزا همراه بوده و او را دردر پی حوادث رها کند و به نامردی از آن‌ها جدا می‌گردد، این در حالی است که در کتاب خاطرات محمد علی گیلک، قاتل شخص معینی به نام "ابراهیم ندا مانی" و محل قتل معین الرعایا، دهنخ سر روستای "نرگستان" یا "کُلَسَر"، در شهرستان صومعه سرا، معرفی شده است. سعدالله درویش، می‌نویسد: شایع شده بود احمد شاه با یک درجه تخفیف در مجازات دکتر حشمت موافقت کرده بود. این سخنی است که هیچ‌یک از منابع دیگر نهضت جنگل، از آن سخن نمی‌گویند.

 سعدالله خان درویش خود، می‌نویسد: از میرزا، چندبار، وی قتل احسان‌الله‌خان را طلبیده بود که، میرزا کوچک نپذیرفت او علت نپذیرفتن پیشنهادش را، متوجه میرزا محمدی انشایی، می‌کند و می‌نویسد:آقای میرزا محمدی انشایی که مردی ضعیف‌النفس و علیل بود، مرحوم میرزا را مانع شد به‌عنوان این‌که، رفیق کشی اصولاً خوب نیست و خود مرحوم میرزا هم اراده قوی نداشت.

او در ادامه می‌نویسد که، برای آزادی سپهسالار تنکابنی از زندان کودتاچیان کودتای سوم اسفند از سفیر شوروی، وب، درخواست به عمل آورده‌ است.

او از میرزا علی دیلمی هم، می‌نویسد که او، از مجاهدین بود و منزل‌مان را می‌دانست و ما به‌خوبی او را می‌شناختیم، به دیدنم آمد و اظهار داشت که، حاج‌ احمد کسمایی توسط میرزا کریم‌خان رشتی، مبالغ کثیری ازسیدضیا، گرفته و ۶۰ هزار تومان را به حاجی احمد داده و به هر یک از ما با اعطای، یکصد تن، مجهز کردند و به هر یک‌یک "ماوزر"، دادند که به گیلان یعنی اول به لاهیجان که احسان‌الله‌خان و خالو قربان در آن‌جا هستند و مخالف میرزا کوچک هستند برویم و بعد به‌اتفاق آن‌ها، به رشت برویم و با امداد سردار محیی و میرزا کریم‌خان، به هر نحوی است میرزا را ترور کنیم.

در لاهیجان اول حاجی احمد توقیف و همراهان او را خلع‌سلاح کردند و سردار محیی راهم توقیف کردند و مراتب را به میرزا اطلاع دادند که به شهر بیاید. بنا بود حضرات رؤسا را که حاجی احمد و سردار محیی بودند، در شهر رشت به دار بیاویزند. سردار محیی، با دسیسه‌هایی که داشت، فوری تلگرافی به برادرش میرزا کریم‌خان که در تهران بود اطلاع داد.

میرزا کریم‌خان آن اعجوبه روزگار، فورا توسط سفارت روس به قشون روس که در انزلی بودند، اطلاع دادند.

 شبانه سربازهای روس آمدند، سردار محیی و حاجی احمد را از محبس خلاص و به بادکوبه بردند. قبل از آنکه میرزا به رشت بیاید. هیچ‌وقت، آن دو نفر، به ایران، بازنگشتند و در همان‌جا دار فانی را وداع کردند.

 این سخن سعدالله درویش درست به نظر نمی‌آید  چون حاج احمد کسمایی در رشت و در تهران،در حبس و شکنجه بود و در ایران، در دوره پهلوی دوم  به موت طبیعی، درگذشت.

سعدالله درویش، شاهد عینی واقعه اعدام دکتر حشمت را  احمد احرار،معرفی کرده‌است. این در حالی است که احمد احرار در اول فروردین سال ۱۳۱۳خورشیدی  به‌دنیاآمده و هنوز در قید حیات است.پس نمی‌توانسته وی در سال ۱۲۹۸خورشیدی، شاهد عینی ماجرای به دار کشیدن دکتر حشمت باشد.

در پایان گفتنی است که باید خاطرات سعدالله درویش را در مقایسه با آثار همدوره‌های وی، مورد مطالعه قرار داد.در ضمن،سیاری از نوشته‌های سعدالله درویش از نظر واقعیت تاریخی،چندان، مقرون به صحت،به نظر نمی آید. خاطرات وی رابایدشک‌وتردید فراوان و در مقایسه با منابع دیگر،می‌توان مورد انطباق و مقایسه قرارداد.

همرسانی کنید:

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان