حکایت گیلان | نسترن فرخه در روزنامه شرق نوشت: «من تا قبل شیوع کرونا در خوابگاه دانشگاه سراسری گیلان زندگی می کردم، ما حتی نور آفتاب را هم نمیدیدیم، تمام پنجرهها با صفحههای بزرگ آلومینیومی پوشانده شده بود و یادم است بیشتر شبها فقط از صدای پشت پنجره میفهمیدم باران میآید، من همیشه احساس خفگی داشتم و خوابگاه برای من زندان ترسناکی بود که هیچوقت توان مالی برای گرفتن خانهای مستقل را هم نداشتم». قوانین سخت و محدودکننده خوابگاهها بهویژه خوابگاههای دختران طی این سالها همیشه مورد بحث و انتقاد بسیاری بوده است، قوانینی که در اغلب موارد درونمایههای جنسیتزده در آنها بهخوبی ملموس بوده و همین باعث تشدید تفاوت رفتار بین دانشجوهای پسر و دختر میشود. از ساعت ورود و خروج تا محدودیتهای مربوط به نوع آرایش و ظاهر این جوانها که حتی در مواردی هم مسئولان خوابگاه از اهرم فشاری به نام خانواده برای کنترل بیشتر استفاده میکنند، طبق گفته اغلب دانشجوها گاهی حتی با نیم ساعت تأخیر ورود به خوابگاه، خانواده را از این موضوع باخبر میکنند که در بیشتر موارد باعث دردسر و فشار روحی برای دختران جوان خواهد شد.
با وجود این دانشگاه تهران قوانین جدیدی را با شروع بازگشایی دانشگاهها تصویب کرده که بخش زیادی از محدودیتهای آن شامل حال دختران خواهد شد. دخترانی که سعی بر استقلال فردی خود دارند، اما سیستم دانشگاهی با نگاه پدرسالارانه سعی بر کنترل این جوانها دارد، از کاورکردن کامل پنجره اتاقها تا نوع پوشش و حضور و غیاب شبانه. حتی دانشجوهای متأهل هم برای اینکه شبی بیرون از خوابگاه باشند باید رضایتنامه همسر خود را به خوابگاه ارائه دهند که همه این قوانین به فشار روانی و سردرگمی بیشتر دختران دانشجو میافزاید.
همچنین علی نیکجو، روانپزشک و عضو انجمن روانپزشکان ایران، به این موضوع اشاره میکند که این نسل دیگر مثل نسل ما نیست که فریب بخورد، این نسل عاشق زندگی است و هر آنچه مظاهر زیستن را ازشان بگیرد، آنها را به احساس استیصال و به دنبال آن خشم میرساند که دود آن به چشم خود این بچهها و کل جامعه میرود.
خوابگاه پسرها را تمیز میکردند ولی به ما میگفتند، شما دخترید و خودتان انجام دهید
سارا دانشجوی دانشگاه علامه است که چند سالی در خوابگاه زندگی کرده و خاطرات تلخ بسیاری برای روایتکردن دارد، تا قبل از شیوع کرونا در خوابگاه بوده و میگوید: شرایط ما با پسرها خیلی متفاوت بود، سادهترینش اینکه سوئیت و خوابگاه ما را تمیز نمیکردند ولی برای پسرها را هفتهای دو، سه بار تمیز میکردند، وقتی هم که اعتراض میکردیم میگفتند شما دختر هستید و دو روز دیگر باید خانه خودتان را تمیز کنید که آخر من گفتم این موضوع را رسانهای میکنم و هفتهای یک بار تمیز میکردند. در کنارش برای ساعت ورود و خروج خیلی اذیت میکردند و منطقشان این بود که خانوادهها از ما خواستهاند حواسمان به فرزندانشان باشد و برای همین وقتی دخترها حتی نیم ساعت دیر میکردند هم به خانوادهها اطلاع میدادند، گاهی هم پیازداغش را زیاد میکردند و بچهها استرس میگرفتند و نگران میشدند که خانواده فکر میکند به دور از آنها چه میکنند، ولی پسرها حتی دوازده یا یک شب هم به خوابگاه میآمدند کسی کاری به آنها نداشت، خیلی وقتها دخترها را بیرون از خوابگاه هم کنترل میکردند، مثلا در کوچه خوابگاه که با مردی دیده نشوند، اما بخش دردناکش این بود که بقیه با وجود اینکه تحت فشار بودند اما خیلی واکنش جمعی نشان نمیدادند، از ترسشان بود یا چیز دیگر نمیدانم.
اما روایتهای بیشمار دیگری هم از محدودیتهای خوابگاه دختران وجود دارد، همچون منیژه که روایت کرده است اتاق سمت چپی ما در خوابگاه آتش گرفت و بچههای اتاق سمت راستی با ۱۲۵ تماس گرفتند، مسئول خوابگاه آمد دعوا که شما آبروی خوابگاه را بردید و نباید زنگ میزدید، میسوختید هم دیههایتان را میدادیم که بچهها با او بحث کردند و آخر یکی را اخراج کردند یا سرمه که گفته است زنگ زدیم ۱۱۰ بیاید تا به صدای دزدگیر ماشینی که یک ساعت است میآید رسیدگی کند، گشتشان تماس گرفت که شماره پلاک ماشین را بگوییم تا صاحب ماشین ساکتش کند که گفتیم ما در خوابگاه هستیم و در روی ما قفل است.
این نسل عاشق زندگی است
علی نیکجو، روانپزشک و عضو انجمن روانپزشکان ایران، درباره تأثیر محدودیتهای سیستم دانشگاهی و خوابگاه بر ایجاد مشکلات روحی و روانی جوانها، بر این باور است که: زمانی این قوانین در دهههای ۶۰ و ۷۰ وجود داشت که خیلی سختتر و سنگینتر از اینها بود، اما برای آن نسل ایدئولوژیک تا حدی قابل تحملتر بود، چون بیرون آن خوابگاه هم شرایط همین بود، تمام شهر پر از شعارهای مذهبی بود و همه در دوران جنگ بودند و در شرایط آن زمان زیست میکردند. همچنین دغدغههای آن نسل هم فرق میکرد، نسلی که تا حدی ایدئولوژیک فکر میکرد و تحت تأثیر شرایط حاکم قرار داشت، اما این نسلی که الان میبینیم اساسا زندگی خود را از ایدئولوژی تهی کرده است و به دنبال یک زندگی عادی میگردد. برای این نسل این نوع از قوانین خیلی آزاردهندهتر از نسلهای پیشین است و آن چیزی که ایجاد میشود یک احساس تحقیر به تمام معناست، البته به دنبال آن خشم هم وجود دارد.
وی ادامه میدهد: توجه کنید که این قوانین بههیچوجه متضمن امنیت بچهها نیست، بلکه بیشترین حسی که در آنها ایجاد میکند این است که به طور سیستماتیک تحقیر میشوند و این خشمی است که روی هم تلنبار میشود و به لحاظ ذهنی و روانی روی این دانشجوها اثر میگذارد و آنها را مضطرب میکند، آنها را دچار هراس از فضای بسته میکند و به آنها احساس استیصال میدهد، همچنین آنها را افسرده میکند و روی کارکردشان برای درسخواندن و حضور در جامعه اثر میگذارد، یکی از مهمترین کارهایی که دولت باید انجام دهد این است که اجازه دهد یک زیست عادی برای این نسل فراهم شود.
نیکجو اضافه میکند: یک موضوع دیگر این است که چه کسانی خوابگاه میروند؟ بچههایی که از شهرستان میآیند، یعنی همینطوری هم چیزی را با خودشان حمل میکنند و آن یک احساس تبعیض میان شهرنشینان است، چه کسانی خوابگاه میآیند؟ کسانی که پدر و مادر آنها قدرت لازم مالی برای تهیه منزل را ندارند که تعداد کثیری در این شرایط قرار دارند، چون به شکل وحشتناکی خانه افزایش قیمت پیدا کرده، شما از یک طرف معیشت مردم را تنگ کردهاید و عرصه را بر آنها سختتر کردهاید، حتی تهیه مسکن را که از لوازم اولیه احساس امنیت یک انسان است، سخت و پیچیدهتر کردهاید و از آن طرف به جای اینکه کمک کنید این خوابگاه و خانههای اشتراکی فضایی برای نفسکشیدن این بچهها باشد، راه نفس آنها را هم میبندید، مسلم است که شما جوانها را دچار یک خشم و احساس تبعیض و بیعدالتی میکنید و همه اینها باعث انواع و اقسام مسائل روانشناختی میشود، روی خواب آنها، زندگی روزمره، کار و تحصیلشان اثر میگذارد.
اتفاقی که افتاده این است که سختگیری در عرصههای مختلف خودش را بروز و ظهور میدهد، البته من متوجه هستم که عمق این مسائل در دهه ۶۰ چقدر بیشتر بوده است، ولی همچنان وجود دارد و در دورههایی هم بدتر شده، این تفکر که در حوزههای مختلف هست، از اقتصاد تا ورزش و فرهنگ و سینما تا دانشگاه و خوابگاه دانشجویی موجب خشونت کور علیه پدر و حتی استاد دانشگاه باشد. نتیجه میشود خشونت آسیبزننده برای خود فرد و جامعه.
مراسم سومین روز درگذشت استاد ورسه ای در رشت برگزار شد